در حال بارگذاری ...
...

در میان‌ کسانی‌ که‌ در عرصه‌ فرهنگ‌ شهره‌ شهر و شهره‌ آفاق‌ هستند، بهرام‌ بیضایی‌ وضعیتی‌ قابل‌ توجه‌ دارد. نمایشنامه‌نویسی‌، فیلمنامه‌نویسی‌، سینما و پژوهش‌ گستره‌ فعالیت‌ اوست‌. سه‌ پژوهش‌ ارزشمند بیضایی‌ در تئاتر چین‌، ژاپن‌ و ایران‌ در شرایطی‌ به‌ بازار آمد که‌ هیچ‌ رقیبی‌ نداشت‌.

در میان‌ کسانی‌ که‌ در عرصه‌ فرهنگ‌ شهره‌ شهر و شهره‌ آفاق‌ هستند، بهرام‌ بیضایی‌ وضعیتی‌ قابل‌ توجه‌ دارد. نمایشنامه‌نویسی‌، فیلمنامه‌نویسی‌، سینما و پژوهش‌ گستره‌ فعالیت‌ اوست‌. سه‌ پژوهش‌ ارزشمند بیضایی‌ در تئاتر چین‌، ژاپن‌ و ایران‌ در شرایطی‌ به‌ بازار آمد که‌ هیچ‌ رقیبی‌ نداشت‌.

روزنامه اعتماد
علی‌ قلی‌پور:

تولیدکنندگان‌ فرهنگ‌ به‌ غیر از کالایی‌ که‌ به‌ بازار می‌فرستند، یک‌ چهره‌ رسانه‌یی‌ هم‌ از خود ارایه‌ می‌دهند که‌ میزان‌ شهرت‌ تولیدکننده‌ را شکل‌ می‌دهد. چهره‌ رسانه‌یی‌ یک‌ تولیدکننده‌ حواشی‌ کالای‌ فرهنگی‌ را در برگرفته‌ و گاه‌ باعث‌ رونق‌ کسب‌ و کار در بازار کساد فرهنگ‌ می‌شود. بعضی‌ از تولیدکنندگان‌ تنها در یک‌ حوزه‌ نام‌آشنا هستند و خریداران‌ آن‌ هم‌ متخصصان‌ همان‌ رشته‌ است‌. برای‌ نمونه‌ جامعه‌شناسی‌ را در نظر بگیرید که‌ خوانندگان‌ کتاب‌های‌ او صرفا دانشجویان‌ جامعه‌شناسی‌ هستند. از طرف‌ دیگر تولیدکنندگانی‌ داریم‌ که‌ در چند حوزه‌ به‌ شهرت‌ می‌رسند. چهره‌ رسانه‌یی‌ یک‌ شخصیت‌ فرهنگی‌ یکی‌ از مهمترین‌ معیارها برای‌ شناخت‌ و فروش‌ کالای‌ فرهنگی‌ است‌. بعد از دوم‌ خرداد 1376 و گسترش‌ مطبوعات‌، معرفی‌ کالاهای‌ فرهنگی‌ در رسانه‌ها با معیارهای‌ جدیدی‌ انجام‌ می‌شد. این‌ معیارها حضور چندان‌ پررنگی‌ پیش‌ از گسترش‌ مطبوعات‌ نداشتند. توقیف‌ یک‌ فیلم‌، بازداشت‌ یک‌ نویسنده‌ و در کل‌ حوادثی‌ که‌ شرایط‌ سیاسی‌ دلایل‌ عمده‌ وقوع‌ آن‌ بود در گرایش‌ مخاطبان‌ به‌ یک‌ محصول‌ خاص‌ تاثیر فراوان‌ داشت‌. گاهی‌ اوقات‌ سیاست‌زدگی‌ مشتریان‌ بازار فرهنگ‌ آثاری‌ که‌ در خور اعتنا نبودند را به‌ عنوان‌ بهترین‌ و برترین‌ کالای‌ فرهنگی‌ مشهور می‌کرد. شهرت‌ یک‌ اثر و چهره‌ رسانه‌یی‌ تولیدکننده‌ آن‌ تحرکی‌ در بازار ایجاد می‌کرد که‌ در نگاه‌ اول‌ امیدوارکننده‌ بود، اما در بلندمدت‌ باعث‌ نادیده‌ گرفته‌ شدن‌ کالاهای‌ دیگر می‌شد. گذشته‌ از چرایی‌ و چگونگی‌ این‌ به‌ شهرت‌ رسیدن‌ها، چهره‌های‌ مختلفی‌ در صدر اخبار فرهنگی‌ قرار می‌گرفتند که‌ در بحث‌ رقابت‌ میان‌ تولیدکنندگان‌ اهمیت‌ فراوان‌ دارد. گشادگی‌ فضای‌ رقابتی‌ میان‌ تولیدکنندگان‌ امری‌ است‌ که‌ میزان‌ ارزش‌ یک‌ چهره‌ فرهنگی‌ را تعیین‌ می‌کند. هرچه‌ تعداد تولیدکنندگان‌ کالای‌ مرغوب‌ کمتر باشد، رقابت‌ کمتر و در نتیجه‌ شهرت‌ آسان‌تر است‌. در مقابل‌ هرچه‌ تعداد تولیدکنندگان‌ کالای‌ مرغوب‌ بیشتر باشد، رسیدن‌ به‌ شهرت‌ دشوارتر است‌. این‌ پیش‌ فرض‌ را نباید از یاد برد که‌ هیچ‌ تولیدکننده‌یی‌ بدون‌ چهره‌ رسانه‌یی‌ توانایی‌ دوام‌ را در بازار فرهنگ‌ ندارد. منتقدان‌، مجیزگویان‌، شاگردان‌ و دشمنان‌ هر یک‌ بنا به‌ امکانات‌ خود در ساخت‌ بخشی‌ از چهره‌ رسانه‌یی‌ یک‌ تولیدکننده‌ نقش‌ دارند.
گاهی‌ منتقدان‌ پیروز میدان‌ هستند، گاهی‌ هم‌ شاگردان‌. در این‌ مورد کمترین‌ تسلط‌ از آن‌ صاحب‌ چهره‌ است‌. آؤاری‌ که‌ تولیدکرده‌ و عرضه‌ شده‌اند به‌ راه‌ خود می‌روند و این‌ دیگران‌ هستند که‌ چهره‌ رسانه‌یی‌ یک‌ تولیدکننده‌ را می‌سازند. پرحرفی‌ و سکوت‌ در مقابل‌ رسانه‌ها هر کدام‌ به‌ نوبه‌ خود تاؤیری‌ مستقیم‌ بر خرید کالا دارد. استفاده‌ از این‌ چهره‌ رسانه‌یی‌ یکی‌ از مهمترین‌ و دشوارترین‌ کارهای‌ تولیدکنندگان‌ فرهنگ‌ است‌، چون‌ در اغلب‌ موارد از اختیار فرد خارج‌ است‌. فضای‌ رقابتی‌ با توجه‌ به‌ رسانه‌ها گاهی‌ اوقات‌ شهرت‌ کاذب‌ و گاهی‌ هم‌ شهرت‌ اندک‌ برای‌ چهره‌یی‌ بزرگ‌ فراهم‌ می‌کنند. اما شهرت‌ یک‌ چهره‌ فرهنگی‌ برای‌ بررسی‌ چهره‌ رسانه‌یی‌ یک‌ تولیدکننده‌ چیست‌? کیفیت‌ کالای‌ عرضه‌ شده‌ در دکان‌ فرهنگ‌ یکی‌ از مواردی‌ است‌ که‌ اغلب‌ نادیده‌ گرفته‌ می‌شود. چهره‌ رسانه‌یی‌ را معمولا در قیاس‌ با تولیدکنندگان‌ بازار فعلی‌ می‌سنجند، به‌ همین‌ دلیل‌ ممکن‌ است‌ در دوره‌یی‌ یک‌ تولیدکننده‌ استاد باشد و در دوره‌ دیگر همین‌ استاد شاگرد تنبل‌ هم‌ نباشد! دلیل‌ این‌ امر هم‌ در بی‌توجهی‌ به‌ کیفیت‌ کالا خلاصه‌ می‌شودأو این‌ یعنی‌ بی‌توجهی‌ به‌ چیزی‌ که‌ معیار اصلی‌ برای‌ سنجش‌ بازار است‌. فضای‌ رقابتی‌ را هم‌ تحت‌الشعاع‌ قرار می‌دهد. شما به‌ عنوان‌ یک‌ تولیدکننده‌ در دهه‌ هفتاد یا هشتاد با گروهی‌ از همکاران‌ خود رقابت‌ می‌کنید که‌ بسیاری‌ از آنها در دهه‌ چهل‌ وجود نداشتند. پس‌ فضای‌ رقابتی‌ هم‌ برای‌ آنها سیال‌ است‌ و از الگوی‌ ؤابتی‌ پیروی‌ نمی‌کند. گاهی‌ اوقات‌ چهره‌ رسانه‌یی‌ و شهرت‌ که‌ همزاد آن‌ است‌ در گرو سن‌ و سال‌ است‌. برای‌ یکی‌ از فعالان‌ فرهنگی‌ که‌ در قید حیات‌ است‌، یادبود و بزرگداشت‌ چندان‌ تاؤیری‌ بر بازار بی‌رونق‌ فرهنگ‌ ندارد. حتی‌ ممکن‌ است‌ این‌ معنی‌ از آن‌ برخیزد که‌ فعالیت‌ این‌ تولیدکننده‌ در آستانه‌ احتضار است‌ پس‌ تا اهمیت‌ دارد بزرگش‌ بداریم‌! بزرگداشت‌ و یادبود برای‌ تولیدکنندگان‌ زنده‌ ماحصل‌ اعتراض‌های‌ اغراق‌امیز به‌ بزرگداشت‌ و یادبودهای‌ پس‌ از مرگ‌ بود. با رواج‌ پاس‌ داشتن‌ کهنسالان‌ و پیشکسوتان‌ آن‌ هم‌ در شکلی‌ که‌ در آیین‌ جوانمردی‌ زورخانه‌ها کاربرد دارد، در عمل‌ بزرگترین‌ آسیب‌ را به‌ تولیدکننده‌ فعال‌ فرهنگ‌ وارد می‌کند. این‌ آسیب‌ در این‌ نکته‌ خلاصه‌ می‌شود که‌ انگار دیگر قرار نیست‌ یک‌ نویسنده‌، در مثل‌ با گذشتن‌ از سن‌ هفتادسالگی‌، اؤر در خور اعتنایی‌ خلق‌ کند یا اگر هم‌ خلق‌ کند، نقدی‌ به‌ آن‌ وارد نشود. چرخه‌ تولید فرهنگ‌ برای‌ پیر و جوان‌ هست‌، پس‌ رقابت‌ در این‌ چرخه‌ بسته‌ به‌ کالای‌ فرهنگی‌ است‌ و توجه‌ بیش‌ از حد به‌
چهره‌ رسانه‌یی‌ بی‌توجهی‌ به‌ کالا و آشفته‌ کردن‌ بازاری‌ پویا و وابسته‌ به‌ رقابت‌ است‌.
در میان‌ کسانی‌ که‌ در عرصه‌ فرهنگ‌ شهره‌ شهر و شهره‌ آفاق‌ هستند، بهرام‌ بیضایی‌ وضعیتی‌ قابل‌ توجه‌ دارد. نمایشنامه‌نویسی‌، فیلمنامه‌نویسی‌، سینما و پژوهش‌ گستره‌ فعالیت‌ اوست‌. سه‌ پژوهش‌ ارزشمند بیضایی‌ در تئاتر چین‌، ژاپن‌ و ایران‌ در شرایطی‌ به‌ بازار آمد که‌ هیچ‌ رقیبی‌ نداشت‌. در حال‌ حاضر هم‌ «نمایش‌ در ایران‌» کامل‌ترین‌ کتاب‌ درباره‌ بخش‌ مهمی‌ از فرهنگ‌ ایران‌ است‌. کالای‌ بیضایی‌ در حوزه‌ پژوهش‌ یکه‌تاز است‌ و شهرت‌ آن‌ هم‌ در میان‌ متخصصان‌ این‌ رشته‌ می‌ماند. سگ‌کشی‌ را هزاران‌ هزار بیننده‌ در سینماهای‌ شهر دیدند، اما شهرت‌ بیضایی‌ با فیلم‌ سگ‌کشی‌ عجین‌ است‌ نه‌ با کتاب‌ «نمایش‌ در ایران‌». نمایشنامه‌هایی‌ هم‌ که‌ به‌ صحنه‌ برد تا حدودی‌ از این‌ قاعده‌ مستثنی‌ نبودند. همه‌ می‌خواستند نمایش‌ بیضایی‌ را ببینند، شاید عده‌ محدودی‌ از آنها متخصصان‌ و دانشجویان‌ رشته‌ نمایش‌ بودند. بیضایی‌ در حوزه‌ فرهنگ‌ در بعضی‌ زمینه‌ها بی‌رقیب‌ ماند اما به‌ شهرت‌ نرسیدأ ولی‌ در بعضی‌ زمینه‌ها علی‌رغم‌ وجود رقیب‌ به‌ شهرت‌ بسیار رسید. سینما و فیلم‌ سگ‌کشی‌ یکی‌ از برجسته‌ترین‌ مثال‌ها در این‌ مورد است‌. علت‌ پرفروش‌ شدن‌ این‌ فیلم‌ و تلاش‌ مردم‌ برای‌ دیدن‌ آن‌ سکوت‌ بیضایی‌ در حوزه‌ سینما بود. او مدت‌های‌ مدیدی‌ فیلم‌ نساخته‌ بود. همه‌
او را به‌ عنوان‌ یک‌ فیلمساز خوب‌ می‌شناختند. کسی‌ عادت‌ نداشت‌ به‌ فیلم‌های‌ بیضایی‌ لقب‌ مزخرف‌ بدهد. واژه‌یی‌ که‌ درباره‌ بسیاری‌ از فیلم‌ها براحتی‌ به‌ کار می‌رود. پس‌ در این‌ استدلال‌ بیضایی‌ فیلمسازی‌ بود که‌ همه‌ به‌ توانایی‌هایی‌ او اعتماد داشتند ولی‌ مدت‌ مدیدی‌ اؤری‌ از او ندیده‌ بودند. گمانه‌زنی‌ها آغاز می‌شد، نمی‌گذارند، نخواسته‌، مجوز نگرفته‌ و کلماتی‌ از این‌ دست‌ چهره‌ رسانه‌یی‌ بیضایی‌ را شکل‌ می‌داد. ارتباط‌ اندک‌ با رسانه‌ها، حذف‌ او از بزرگترین‌ رسانه‌ کشور یعنی‌ تلویزیون‌ و از طرف‌ دیگر حیات‌ فرهنگی‌ او در حوزه‌ نشر خبر از حیات‌ و سکوت‌ این‌ چهره‌ فرهنگی‌ می‌داد. پس‌ با آمدن‌ بیضایی‌ و فیلم‌ سگ‌کشی‌ انگار سکوت‌ سینمایی‌ او می‌شکست‌. مهمترین‌ حرف‌ بیضایی‌ «زبان‌» بود. سگ‌کشی‌ با اعراب‌ در بیلبوردهای‌ شهر به‌ چشم‌ می‌خورد و فریاد می‌زد فراموش‌ نکنید این‌ کلمه‌ یعنی‌ کشتن‌ سگ‌، اعراب‌ گذاشتیم‌ تا با کشیدن‌ سگ‌ اشتباه‌ نشود!
بیضایی‌ پس‌ از مدتی‌ یکبار دیگر مخاطبان‌ جدیدی‌ را به‌ خود جذب‌ می‌کرد. شهرت‌ بیضایی‌ در سینما بیشترین‌ خریدار کالای‌ او را روانه‌ بازار می‌کرد. نمایشنامه‌هایی‌ هم‌ که‌ به‌ صحنه‌ برد در فواصل‌ زمانی‌ بسیار بود و هربار به‌ نوعی‌ با شکستن‌ سکوت‌ مترادف‌ می‌شد. کم‌ فروشی‌ و ارایه‌ کالا زمانی‌ که‌ بازار به‌ آن‌ نیاز دارد نشان‌ از تیزهوشی‌ یک‌ تولید کننده‌ است‌. تولید کننده‌یی‌ که‌ با ارایه‌ یک‌ کالا سطح‌ بازار را از رکود خارج‌ کرده‌ و رونقی‌ موقتی‌ بدان‌ می‌دهد. رونقی‌ که‌ آؤار دیگر را نازل‌ جلوه‌ می‌دهد. این‌ کالا می‌تواند توسط‌ تولیدکنندگان‌ دیگری‌ هم‌ تولید شود اما چهره‌ رسانه‌یی‌ اتمسفر آن‌ است‌ که‌ بازار را رونق‌ می‌دهد.
هرچه‌ در به‌ صحنه‌ بردن‌ نمایشنامه‌ و ساختن‌ فیلم‌ کم‌ کار است‌ در چاپ‌ کتاب‌ فعال‌ است‌. این‌ تولید کننده‌ تا به‌ حال‌ کالای‌ بسیاری‌ در این‌ بازار ارایه‌ کرده‌ اما کمتر پیش‌ آمده‌ تا کتاب‌های‌ او چندین‌ بار تجدید شوند یا برای‌ خریدن‌ آن‌ در مقابل‌ انتشارات‌ روشنگران‌ صف‌ بکشند. بیضایی‌ سه‌ بازار برای‌ کالای‌ خود دارد، سه‌ بازار که‌ کالای‌ او را می‌پذیرند در چرخه‌ تولید فرهنگی‌ تسلط‌ بیضایی‌ برزبان‌ فارسی‌ ویژگی‌ اصلی‌ کالای‌ اوست‌. شاید به‌ همین‌ علت‌ بر دیگر تولیدکنندگان‌ برتری‌ دارد، اما گاهی‌ اوقات‌ در میان‌ کالای‌ او نوعی‌ نئولوژیسم‌ هم‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. در فیلمنامه‌ مقصد برای‌ استارت‌ ماشین‌ کلمه‌ جرقه‌ را پیشنهاد می‌کند، طراحی‌ صحنه‌ را پس‌ آرای‌ نام‌ می‌نهد و نام‌ سگ‌کشی‌ را در بیلبوردها با اعراب‌ می‌نویسد تا مبادا کسی‌ اشتباه‌ کند،اما اینها تنها حواشی‌ کالای‌ اوست‌.
گاهی‌ اوقات‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌ نمایشنامه‌یی‌ به‌ نام‌ «مجلس‌ ضربت‌ زدن‌» می‌نویسد که‌ تنها یک‌ عقیده‌ را به‌ رک‌ترین‌ شکل‌ ممکن‌ به‌ عرض‌ مخاطبان‌ خود برساند. نظری‌ که‌ اگر در شکل‌ یک‌ مقاله‌ اؤبات‌ می‌شد تاؤیر بیشتری‌ داشت‌ تا در بازار نا بجای‌ ادبیات‌ نمایش‌. چهره‌ رسانه‌یی‌ بهرام‌ بیضایی‌ سرشار از این‌ ویژگی‌های‌ کوچک‌ است‌.
با این‌ حال‌ رونقی‌ که‌ او هرازگاهی‌ در وضعیت‌ کساد ایجاد می‌کند باعث‌ شده‌ تا او را مانند زبان‌ از یاد رفته‌ فارسی‌ ارزشمند بدانیم‌. بیضایی‌ هم‌ به‌ سرنوشت‌ زبانی‌ که‌ با آن‌ می‌نویسد دچار شده‌ است‌. زبان‌ ما پر از کلمات‌ بیجا، غلط‌ و بیگانه‌ است‌. بیضایی‌ هم‌ با ارایه‌ کالای‌ خود پر از تفاسیری‌ است‌ که‌ با اصل‌ کالای‌ او بیگانه‌ است‌.
بعضی‌ از تلاش‌های‌ او بسرعت‌ از یادها خواهد رفت‌ اما بعضی‌ از آؤار او هرگز فراموش‌ نمی‌شوند. چون‌ به‌ غیر از او هیچ‌کس‌ دیگری‌ تولید کننده‌ چنین‌ کالایی‌ نیست‌.
«نمایش‌ در ایران‌» کتابی‌ است‌ که‌ نمی‌توان‌ آن‌ را نادیده‌ گرفت‌. نه‌ بخاطر چهره‌ رسانه‌یی‌ و شهرت‌ بیضایی‌ بلکه‌ بخاطر نبود تولیدکننده‌ دیگری‌ که‌ چنین‌ کالایی‌ عرضه‌ کند.
برای‌ بیضایی‌ مشهور همیشه‌ مخاطب‌ هست‌. درست‌ مثل‌ رستورانی‌ که‌ مشتریان‌ خود را داردأ هر چند که‌ چندان‌ لوکس‌ به‌ نظر نمی‌رسد.
این‌ خریداران‌ همیشه‌ با بیضایی‌ هستند، نمونه‌ آن‌ هم‌ در زمان‌ اکران‌ فیلم‌ سگ‌کشی‌ هست‌.
مصرف‌کنندگانی‌ که‌ کالای‌ او را دست‌کم‌ در بازار سینما می‌خواهند. اما بیضایی‌ سینما، شهرت‌ بیشتری‌ دارد یا بیضایی‌ حوزه‌ نشر? کدام‌ یک‌ بر دیگری‌ تاؤیر می‌گذارند? این‌ همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ از حیطه‌ اختیارات‌ تولیدکننده‌ خارج‌ است‌.
هنگامی‌ که‌ فیلم‌ سگ‌کشی‌ اکران‌ شد، «پاتوق‌ فرهنگی‌» نام‌ مکانی‌ در سینما ایران‌ بود که‌ توسط‌ ناشر آؤار بیضایی‌ تاسیس‌ و اداره‌ شد. در همان‌ ایام‌ در پاتوق‌ فرهنگی‌ مراسم‌ سخنرانی‌ بیضایی‌ درباره‌ فیلم‌ سگ‌کشی‌ برپا بود.
خیل‌ مخاطبان‌ این‌ فیلم‌ برای‌ دیدن‌ بیضایی‌ به‌ سینما ایران‌ آمده‌ بودند، اما بیضایی‌ در اتاقی‌ نشسته‌ بود و تصویر او توسط‌ دوربین‌ به‌ تلویزیونی‌ بزرگ‌ می‌رسد و دوستداران‌ بیضایی‌ او را در تلویزیون‌ مداربسته‌یی‌ می‌دیدند. پاتوق‌ فرهنگی‌ برای‌ رعایت‌ نظم‌ برگزاری‌ این‌ مراسم‌ از برخی‌ علاقه‌مندان‌ دعوت‌ کرده‌ بود تا به‌ عنوان‌ انتظامات‌ این‌ مراسم‌ فعالیت‌ کنند.
بر سینه‌ این‌ علاقه‌مندان‌ یک‌ کارت‌ آبی‌رنگ‌ با عنوان‌ انتظامات‌ نصب‌ شده‌ بود. هر جای‌ سینما ایران‌ که‌ می‌رفتی‌ به‌ اندازه‌ مخاطبان‌ انتظامات‌ بود. کسانی‌ که‌ کارت‌ آبی‌ به‌ سینه‌ داشتند با افتخار از پله‌ها بالا و پایین‌ می‌رفتند. بعضی‌ از آنها با دوستان‌ خود در رستوران‌ سینما نشسته‌ بودند و گپ‌ می‌زدند. بعضی‌ دیگر با عجله‌ به‌ این‌ سو و آن‌ سو می‌رفتند و از رفتار و حرکات‌ آنها می‌شد براحتی‌ فهمید که‌ هیچ‌ کار مثبتی‌ برای‌ این‌ سخنرانی‌ انجام‌ نمی‌دهند. اما کارت‌ آبی‌ها همه‌ جا بودند.
در میان‌ مخاطبان‌، در مقابل‌ سینما ، در رستوران‌ و هر جا که‌ نگاه‌ می‌کردی‌ چند نفر از آنها در حال‌ دویدن‌ بودند. نیازی‌ به‌ این‌ توضیح‌ نیست‌ که‌ میان‌ این‌ صحنه‌ و فیلم‌ سگ‌کشی‌ چه‌ شباهتی‌ هست‌ اما به‌ هر حال‌ کالایی‌ که‌ بیضایی‌ تولید کرد در آن‌ شب‌ سخنرانی‌ منشا یک‌ اشتغال‌ شد.
اشتغالی‌ که‌ هیچ‌ سودی‌ نه‌ برای‌ انتظامات‌ داشت‌ و نه‌ کمکی‌ به‌ بهبود برگزاری‌ سخنرانی‌ می‌کرد. با این‌ حال‌ یک‌ نمایش‌ کامل‌ بود. نمایشی‌ از اتمسفر مردی‌ که‌ هر از گاهی‌ فیلم‌ می‌سازد و می‌گویند خوب‌ هم‌ می‌سازد. خوب‌ هم‌ می‌نویسد، خوب‌ هم‌ به‌ صحنه‌ می‌برد و از همه‌ بهتر از صحنه‌ بر می‌دارد. بدین‌ ترتیب‌ آنچه‌ با عنوان‌ صحنه‌ تئاتر و سینمای‌ ایران‌ می‌شناسیم‌ در همان‌ زمان‌ که‌ بسیار بزرگش‌ داشتند توانایی‌ عرضه‌ کالاهای‌ بهتری‌ داشت‌ و از آثاری‌ چون‌ «افرا» در قیاس‌ با «شب‌ هزار و یکم‌» چنین‌ بر می‌آید که‌ هنوز هم‌ چرخه‌ تولید او فعال‌ است‌ و می‌تواند آثاری‌ بس‌ بزرگتر از آثار گذشته‌ ارایه‌ کند.
پس‌ بزرگ‌ داشتن‌ چهره‌یی‌ که‌ هنوز هم‌ بازارها در انتظار کالای‌ تولید او هستند تنها یک‌ واکنش‌ اخلاقی‌ به‌ تولید فرهنگ‌ است‌. واکنشی‌ که‌ چهره‌ رسانه‌یی‌ یک‌ تولید کننده‌ آن‌ را تضمین‌ کرده‌ است‌. این‌ واکنش‌ اخلاقی‌ تاثیری‌ در تولیدات‌ دیگران‌ و رونق‌ بازار فرهنگ‌ ندارد. در واقع‌ چیزی‌ شبیه‌ به‌ یک‌ آتش‌بازی‌ در روز تولد است‌. لحظه‌یی‌ نورهای‌ رنگین‌ و بعد خاموشی‌ و تاریکی‌.