نمایشنامه «مرگ یزدگرد» با استفاده از روایتی کوتاه جهان کشمکشهای خود را بنا میگذارد جهانی که بر اساس دادههای تاریخ و هزاران پرسش ذهن نویسنده از آنچه در تاریخ بازگو نشده است شکل میگیرد.
نمایشنامه «مرگ یزدگرد» با استفاده از روایتی کوتاه جهان کشمکشهای خود را بنا میگذارد جهانی که بر اساس دادههای تاریخ و هزاران پرسش ذهن نویسنده از آنچه در تاریخ بازگو نشده است شکل میگیرد.
روزنامه اعتماد:
آرش دادگر
«... پس یزدگرد به مرو گریخت
و به آسیابی درآمد
و آسیابان او را در خواب به طعمه زر و مال بکشت.»
به نظر میآید که احکام تاریخ غیرقابل برگشت جلوه میکنند چرا که به ظاهر درباره وقایعی صادر میشوند که اتفاق افتادهاند.
یزدگرد سوم پس از تلاشهایی که برای جمعآوری سپاه و نجات کشور میکرد در مرو به دست آسیابانی به قتل رسید. )سال 30 ه.ق(
آیا نمیتوان به صحت تاریخ شک کرد?
عدهیی دیگر از مورخین در سال )31 ه.ق( قتل یزدگرد را به دست آسیابان نوشتهاند.
آیا نمیتوان او را به بازی گرفت?
پس یزدگرد به مرو گریخت و به آسیابی در آمد و آسیابان او را بخاطر نجات یک ملت از ظلم و ستم کشت.
آیا نمیتوان آن را به دروغ آلود و با تحریف بیاعتبارش کرد?
این عدم صداقت به منابع تاریخی کشورمان بدین خاطر است که تاریخ سرزمین یا به دست وقایعنگار
خود فروخته به نگارش درآمده که تنها مدح امیر و سلطان گوید یا قلم تاریخنگار بیگانه آن را به رشته تحریر در آورده که خالی از غرض نیست. و شاید به همین علت است که در تاریخ کشورمان برای هر رویدادی چندین و چند روایت وجود دارد.
اما آنچه در بیشتر روایتهای تاریخی از قلم افتاد یا از یاد رفته استأ هویت راوی هر روایت تاریخی است. اینکه روایت بازگو شده از سوی چه کسی نقل شده استأ فردی شاهد بر ماجرا، یا درگیر ماجرا.
نمایشنامه «مرگ یزدگرد» با روایتی از تاریخ آغاز
می شود و نخستین پرسش برای شروع درام از همین روایت در ذهن نویسنده شکل میگیرد:
راوی روایت تاریخی فرجام یزدگرد شاه به دست آسیابان چه کسی است? پادشاه، آسیابان و یا اشخاص دیگر.
پادشاه که به دست آسیابان کشته شد پس نمیتواند داستان خود را به دیگری بازگو کند.
آسیابان که به انگیزه زر و مال پادشاه دست به جنایت زده دلیلی برای افشاگری داستان خود ندارد.
تاریخ از شخا یا اشخاص دیگری در این روایت نامی به میان نمیآورد.
پس چه کسی این روایت تاریخی را اینگونه بیان کرده استأ این شاهد تاریخی کیست که تاکنون پنهان ماندهأ پیروزشدگان )عربها(?
در این باره تاریخ سکوت میکند و هنرمند تردید
هنرمند دنیای خودش را میسازد و برای ساخت چنین جهانی از آنچه واقعیت مینامند یا در ذهن همگان شکلی از واقعیت است آغاز میکند.
نمایشنامه «مرگ یزدگرد» نیز با استفاده از روایتی کوتاه جهان کشمکشهای خود را بنا میگذارد جهانی که بر اساس دادههای تاریخ و هزاران پرسش ذهن نویسنده از آنچه در تاریخ بازگو نشده است شکل میگیرد.
اطلاعاتی که در این روایت ارایه میشود عبارتند از:
1 مکان جغرافیایی: منطقه شمال شرقی ایران عهد ساسانیان به نام «مرو» )خراسان امروز(
2 مکان رویداد: آسیاب
3 زمان رویداد: برابر با حمله اعراب به ایران
4 شخصیتها: آسیابان، یزدگرد
5 موضوع:
الف: فرار پاشاده به مرو
ب: قتل پادشاه به دست آسیابان
6 انگیزه جنایت: طمع آسیابان به زر و مال پادشاه
7 زمان وقوع جنایت: هنگام خواب پادشاه.
و آنچه تاریخ بازگو نمیکند:
1 آیا آسیابان تنهاست، یا دارای زن و فرزندانی است?
2 آیا یزدگرد به نام پادشاه ایران خود را به آسیابان معرفی میکند?
3 آیا یزدگرد به هیبت یک پادشاه به آسیاب وارد میشود.
4 انگیزه فرار پادشاه چیست?
5 نام آسیابان چیست?
6 آسیابان به چه وسیلهیی پادشاه را میکشد?
7 آیا آسیابان میداند که این مرد که به آسیاب او وارد شده پادشاه ایران است?
8 ...
از سوی دیگر چرا تاریخ یزدگرد شاه را به دلیل فرارش به مرو در زمان بحران کشور مورد داوری و قضاوت قرار نمیدهد?
چه کسی به مرو گریخت? یزدگر شاه
یزدگرد به کجا گریخت? مرو
یزدگرد در مرو چه کرد? به آسیابی در آمد
چرا یزدگرد به مرو گریخت و به آسیابی در آمد?...
تاریخ باز هم سکوت میکند و هنرمند شکأ شک نویسنده انگیزههای دیگری را به میان میآورد:
یزدگرد از دشمنان بیگانه، سرداران خائن و پیمانشکن، از ترس جان و از روی ناتوانی به جهت خودکشی یا پنهان شدن به آسیابی بینام و نشان وارد میشود.
و در عوض تاریخ بیهیچ رعایت عدالت درباره عمل آسیابان )قتل پادشاه( قضاوت خود را به صراحت بیان میکند.
یزدگرد به کجا وارد شد? آسیاب
چه کسی در آسیاب است? آسیابان
آسیابان چه کرد? پادشاه را در خواب کشت
چرا آسیابان یزدگرد را کشت? به طمع زر و مال پادشاه
تاریخ به هیچ انگیزه دیگری در مورد کشته شدن پادشاه به دست آسیابان اشاره نمیکند. )فراموش نکنیم که هنوز نمی دانیم راوی این روایت چه کسی است( تاریخ آسیابان را به گناه آزمندی در ؤروت دیگران محکوم میکند. اما، آیا نمیتوان انگیزه دیگری جایگزین مدرک ارایه شده از سوی تاریخ قرار دارد?
آسیابان به انگیزه مرگ پسر جوانش که به نام پادشاه به سربازی بردندش یزدگرد را قتل میرساند.
آسیابان به انگیزه قبول سکههای طلای پادشاه به شرط کشتنش، یزدگرد را به قتل میرساند.
آسیابان به انگیزه گرفتن مژدگانی از دشمنان پادشاه، یزدگرد را به قتل میرساند.
آسیابان به انگیزه دشنام، تحقیر و خواری که از سوی پادشاه میشنود یزدگرد را به قتل میرساند.
آسیابان به انگیزه نجات یک ملت از ظلم پادشاه، یزدگرد را به قتل میرساند.
تمامی موارد بالا در صورتی اتفاق میافتد که آسیابان بداند که این مرد آمده به آسیاب او یزدگرد سوم پادشاه ایران است.
نمایشنامه مرگ یزدگرد روایتی افسانهیی است از خانواده آسیابانی که به جهت کشته شدن پادشاه در آسیاب آنان در محکمه سرداران پادشاه هر یک به مرگی سخت و زجرآور محکوم میشوند. و تنها به دلیل آماده نبودن ابزار شکنجه و مرگشان این فرصت از سوی سرداران به آنان داده میشود تا انگیزه و چگونگی مرگ پادشاه را باز گویند. اما آنچه از زبان آسیابان و خانوادهاش بیان میشود تنها موجب شکسته شدن چهره اسطورهیی پادشاه در نزد سرداران او میشود.
نویسنده با تبحر بسیار درامی را به دست ما می دهد که در آن، این تاریخ است که به محاکمه کشیده میشود نه خانواده آسیابان.
قصهگویی آغاز میشود تا زمان مرگ آسیابان و خانوادهاش به تعویق بیفتدأ به مانند ترفندی که شهرزاد برای نجات خود از مرگ انجام میدهد.
چهار عنصر «قصهگویی»، «زن آغازگر تمامی قصهها»، «شگفتانگیز بودن داستان برای مخاطب» و «مرگ» از داستان «هزار و یکشب» به این روایت اضافه میشوند تا روای روایت این نمایشنامه به دست آید.
این میان زن آسیابان شهرزادیست که با آغاز نخستین روایت کنجکاوی سرداران را بر میانگیزد تا اولین پرسش از آسیابان درباره چگونگی ورود پادشاه به آسیاب پرسیده شود.
زن: کشنده پادشاه را نه اینجا بیرون از اینجا بیابید! پادشاه پیش از این به دست پادشاه کشته شده بود. آنکه اینجا آمد مردکی بود ناتوان.
سردار: ]به آسیابان[ این زن را خاموش کن!... آیا مردی گمشده در باد به آسیاب ویرانه تو نیامد?
زن آسیابان میدان به دست میگیرد و داستان پشت داستان از چگونگی مرگ پادشاه آغاز میکند. او راوی روایات مختلف از مرگ یزدگرد شاه میشود و در پایان اوست که داستان را به اتمام میرساند.
زن: اینک دوران اصلی از راه میرسند. شما را که درفش سفید بود اینگونه بود داوری، تا رای درفش سیاه آنان چه باشد.