در حال بارگذاری ...
...

ادیپ، سوفکل و جی‌جی دالالیو هر سه یکی‌اند

سومین جلسه از ۴ جلسه work shop جی‌جی دالالیو شروع می‌شود شلوغ است. شلوغ‌تر از دیروز، فهیمه راستکار، گلچهره‌ سجادیه، حسن ملکی، سپیده نظری‌پور، نگار عابدی و جمعی از بازیگران تئاتر به جمع دیروز پیوسته‌اند.

نسیم احمدپورسامانی:
ادیپ به زبان مردم کلونوس آشنا نیست، دالالیو می‌گوید. زبان بازی اگر زبان مادری باشد به تظاهر نزدیک می‌شویم. یک زبان دیگر ما را از تظاهر دور می‌کند...
سومین جلسه از 4 جلسه work shop جی‌جی دالالیو شروع می‌شود شلوغ است. شلوغ‌تر از دیروز، فهیمه راستکار، گلچهره‌ سجادیه، حسن ملکی، سپیده نظری‌پور، نگار عابدی و جمعی از بازیگران تئاتر به جمع دیروز پیوسته‌اند.
دالالیو برای همین جمع تازه وارد تکرار می‌کند:
«زبان نامه ادیپ انگلیسی بود. چون می‌خواستم بازیگران به وقت خواندن، روی لغات تاکید کنند و درگیر مفهوم شوند. نمی‌خواستم به یک شعر گوش کنند. نمی‌خواستم به احساس و حسشان کلک زده شود.»
او می‌گوید:
«دیروز گوش دادید، عمل کردید و منتظر شدید، ولی همه این کارها را نامطمئن انجام دادید.»
متوجه می‌شویم که از نتیجه کار دیروز چندان راضی نیست و وقتی می‌گوید:
«به هر حال من متوجه شدم که بازیگران همگی از دست من حسابی کلافه شده‌اند و حتی دیگر حوصله انتظار کشیدن برای انتظار را هم ندارند.»
خوشحالیم که حداقل ارتباط برقرار شده و دالالیوی ایتالیایی با زبانی بیگانه با تئاتری‌های فارسی زبان مربوط شده ‌است حتی اگر....
و بعد دالالیو در مقابل جمع نشسته بر نیمکت‌های کارگاه نمایش و خیره بر او قدم زنان به چپ و راست، پاراگرافی را به عنوان ماحصل دو جلسه قبل بیان می‌کند:
«یک تعداد آدم منتظرند، بعد یک نامه از طرف ادیپ می‌رسد. تماشاگر همان چیزی را می‌شنود که بازیگر. اما تماشاگران فقط می‌گویند آه، یک نامه در رابطه با پیری، به دست بازیگر رسیده است. ولی وقتی در کنار خواندن نامه، بازیگران هر یک حرکتی را انجام می‌دهند، موسیقی غمگینی در فضا شنیده می‌شود و بعد بازیگران، تک تک جلوی صحنه می‌آیند و اشک می‌ریزند از تلفیق مجموعه‌ این‌ها، تماشاگر متوجه می‌شود که فضا، فضای غمگینی است.»
آتیلا پسیانی که در همه جلسات work shop حاضر بوده است، می‌پرسد:
«در صورت حذف نامه به عنوان یک کمکی، چه کمک‌های دیگری را می‌توان از موجودی خود صحنه دریافت کرد؟»
جی‌جی دالالیو پاسخ می‌دهد:
«ما یک چیزی به نام متن داریم که با یک تعداد لغات نوشته شده است. ما یا منتقد به هنگام خواندن متن به کلمات فکر می‌کنیم و از آن معنی‌ها و عملکردها را استخراج می‌کنیم که البته این دومی وظیفه منتقد است. سپس بازیگر آن لغات را همانطور که منتقد گفته است اجرا می‌کند. بازیگری که خودش متن را می‌خواند حتی اگر اصول نقد را هم بداند بازی‌اش را به گونه‌ای ارائه خواهد کرد که ادبی است ولی وقتی بازیگر با تمام بدنش، نگاه و همه اعضاء در خدمت متن دربیاید و بتواند در واقع آن لغات و متن را سوراخ کند و به عمق آن فرو برود. در حقیقت می‌تواند از آن، حسی را که مورد نظر نویسنده بوده است، استخراج کند.
در حقیقت لغات نبض نوشته هستند، در ارتباط با کار بازیگر.
آتیلا پسیانی: این جواب سوال من نیست. می‌خواهم بدانم به جای نامه پیشنهادی دارید؟
جی‌جی دالالیو: بله می‌تواند باشد.
آتیلا پسیانی: حتماً می‌تواند. کنجکاوم پیشنهاد دوم شما را بدانم.
جی‌جی: من به متن خیلی معتقدم. در حقیقت خیلی از کنش‌ها از متن بیرون می‌آید.
پسیانی: بله، بله، متشکرم.
علی‌اصغر دشتی کارگردان تئاتر سوال دیگری را در همین رابطه طرح می‌کند:
دشتی: تا آن جا که من به خاطر دارم شما در جلسه اول تاکید کردید که متن مهم نیست.
آتیلا پسیانی توضیح می‌دهد: خیر، ایشان گفتند متن‌ها تا زمانی که دراماتیزه نشوند صرفاً ادبیات هستند و قابلیت اجرایی ندارند. این من بودم که گفتم برایم متن مهم نیست، گویا برای ایشان مهم است.
به نظر می‌رسد علی‌اصغر دشتی در جلسه اول واقعاً شنیده است که متن برای دالالیو مهم نیست. ولی او به هر حال می‌گذرد و دالالیو توضیح می‌دهد که با توجه به کسر زمان مجبور شده است که بیشتر حرف بزند و کمتر وارد حوزه‌های عملی شود و بالاخره در ساعت 15/11 دقیقه یعنی حدوداً نیمه زمان work shop کار عملی شروع می‌شود.
جی‌جی از بازیگران دیروز که امروز هم حضور دارند می‌خواهد که روی صحنه بروند دو نفر به آن‌ها اضافه و 4 نفر کم شده است. سر جمع 10 نفر روی صحنه‌اند. کیبورد نواز دیروزی پشت کیبورد است. جی‌جی در بین تماشاگران متوجه خسرو محمودی می‌شود که دیروز دیوارها را در انتظار ادیپ رنگ می‌زد و از او می‌خواهد که به جمع بازیگران پیوندد. خسرو با جی‌جی حرف می‌زند و او را متقاعد می‌کند تا به جمع تماشاگران برگردد.
جی‌جی به بازیگران می‌گوید: برای انجام هر کار باید وسائل کامل مورد نیاز آن را روی صحنه ببرید و بعد با بازیگران در گروه‌های چند نفره و بعضاً تک تک صحبت می‌کند.
در ساعت 25/11 دقیقه بعد از صحبت‌های جی‌جی و بازیگران، کار عملی شروع می‌شود.
موسیقی نواخته می‌شود و بچه‌ها در گوشه گوشه صحنه، اغلب در همان جاهای قبلی مستقر می‌شوند و این بار متوجه تغییراتی البته اندک در کار بعضی از آن‌ها می‌شویم.
شبنم مقدمی که دیروز نشسته بود و پا بر زمین می‌کوبید این بار در انتظار کفش‌هایش را از پا در می‌آورد و تمیز می‌کند. بازیگر شاعر دیروز که به فرمان جی‌جی شعر می‌نوشت امروز حضور ندارد و یکی از دخترها در حال نوشتن است. نمی‌دانیم چه شاید، شعر و یا... دختری دیگر انتظاری مزین به ناخن جویدن دارد و بقیه نشسته‌اند یا ایستاده‌اند و انتظارکشان ماجرا را پیش می‌برند تا ناگهان به همان شیوه جلسه قبل یکی از بازیگران شروع به خواندن نامه ادیپ می‌کند
یادمان نرود که به زبان انگلیسی است و بازیگر فرمان ترجمه می‌کند، و با صدای بلند می‌خواند
متن نامه روان‌تر از دیروز است حتماً به دلیل تکرار در خوانده شدن:
«به کارتان ادامه دهید، ولی گوش دهید. او کسی است که برای زندگی‌اش مقدمه‌ای می‌خواهد پشت همه یقین‌ها. ... روزها قطعاً به پایان نمی‌رسند بدون دریافت هیچ نشانه‌ای. چرا که ما هیچ وقت توانا نیستیم تا چیزهایی را که زندگی‌مان را زیبا می‌کند پیدا کنیم. از آن همه چیزها تنها یک چیز باقی می‌ماند و آن این است. پایان هر چیز.... بدون هیچ آوازی و رقصی و بدون هیچ چیز شیرین و زیبایی... شاید بهتر بود که او هرگز زاده نمی‌شد و یا شاید بهتر بود که به جهانی که از آن جا آمده بود برمی‌گشت... در بازگشت اولیه اگرچه زیبایی‌ها و جوانی‌ها ناپیدا هستند....»
بازیگران در همان حال که به کارشان ادامه می‌دهند به نامه گوش می‌کنند قرار است اشک‌هایشان دربیاید هر که زودتر گریه کند به زودتر آمدن ادیپ کمک خواهد کرد. صدای نامه خواندن دختر همچنان می‌آید یکی از بازیگران ـ دختری با پلیور قرمز ـ جلو می‌آید، صاف می‌ایستد و به روبه‌رو خیره می‌شود. فین‌فین که می‌کند از فاصله متوجه می‌شویم که حتماً اشکش درآمده است. او اولی است. با کمی فاصله شبنم مقدمی می‌آید و کنار دختر می‌ایستد. او دومی است.
نامه همچنان خوانده می‌شود و دختر نامه‌خوان با نامه کلنجار می‌شود:
«با چیزهایی که هیچ گاه در آن جا به درازا نخواهد کشید بدون هیچ لبخند و جنگ و دشمنی... و سپس سالیان دراز بدون هیچ لبخند و بدون هیچ دوستی به درازاتر از آن چه که فکر می‌کنی....
پسری به دو دختر که همچنان جلوی صحنه ایستاده‌اند اضافه می‌شود و نامه ادیپ ادامه دارد:
«... و امواج طوفانی که صلابت آن را می‌شکند به سان صخره‌ای که شکسته می‌شود با امواج و دوباره ساخته می‌شود در این محله‌ها در شب‌های بی‌نهایت....»
در ساعت 40/11 دقیقه، 4 نفر در یک صف در کنار هم، جلوی صحنه ایستاده و گریه می‌کنند و هنوز 6 نفر مانده تا آمدن ادیپ.
جی‌جی دالالیو رو به 6 نفر روی صحنه که هنوز نگریسته‌اند می‌گوید:
«شما لازم نیست گریه کنید بلکه فقط باید اشکتان را به تماشاگر نشان دهید. اگر منتظر باشید که با صدای موسیقی و یا چیزهای دیگر گریه کنید در آخر ممکن است از این که چرا گریه‌تان نمی‌گیرد به گریه بیفتید.
برای یک بازیگر گریه کردن یک عملکرد و کنش نیست ولی اجرا کردن، یک حرکت و عملکرد است در حقیقت تقلید کردن از یک کار، عملکرد است.
و در ادامه از تمام گریه نکرده‌ها می‌خواهد تا به جمع بازیگران گریان به صف ایستاده، بپیوندند.
حالا همه به صف ایستاده‌اند و دالالیو همراه با خانم مترجم، از کنار همه آن‌ها می‌گذرد، به چهره‌شان خیره می‌شود و می‌پرسد:
جی‌جی: تا حالا در زندگی گریه کردی؟
بازیگران جواب سوال را طوری می‌دهند که یعنی بدیهی است. بله.
جی‌جی: به یاد بیاور که وقتی گریه کردی چطور بود؟
جی‌جی: نفس را حبس کنید. خالی کنید. دوباره حبس کنید. منقطع ... (این طور او سعی می‌کند به طور عملی حرکت را نشان دهد. بازیگران سعی می‌کنند تکرار کنند.)
آتیلا پسیانی در میان حاضران در جایگاه تماشاگران، با فهیمه راستکار و گلچهره سجادیه گپ می‌زنند و او هم گویا در حال خندیدن با همین تکنیک است.
حالا جی‌جی به شبنم مقدمی رسیده است.
جی‌جی: (سعی می‌کند با قیافه و نفس کشیدن خاص نشان دهد) این طور گریه کن. گریه کن
شبنم مقدمی: می‌شه این طوری گریه کرد، ولی خب مصنوعی می‌شه.
جی‌جی: نه. تماشاگران وقتی این گریه را به تنهایی ببینید، شاید فکر کنند تصنعی است و یا حتی خنده‌شان بگیرد ولی این در کنار بقیه چیزها فضایی متاثر کننده می‌شود.
شبنم مقدمی کوتاه می‌آید.
بچه‌ها به زحمت سعی می‌کنند گریه کنند.
جی‌جی: گوشه چشم‌ها را منقبض کنید. این طور....(با چهره نشان می‌دهد)
صورت‌های در هم فشرده با این حرف جی‌جی فشرده‌تر می‌شود.
صدای فین فین و هق‌ هق بالا می‌گیرد تا این که ناگهان انفجار خنده یکی از بازیگران کمی تعدیلش می‌کند. همه در جایگاه تماشاگران قهقهه می‌زنند. جی‌جی فضا را به حالت اول برمی‌گرداند.
دوباره صدای فین فین و هق هق بالا می‌گیرد.
***
تا ناگهان دالالیو از روبه‌روی بازیگران به صف ایستاده به سمت یکی دست دراز می‌کند و همه متمرکز می‌شوند. دختری که جی‌جی به او اشاره می‌کند به سمتش می‌آید:
جی‌جی: آنتیگونه بیا
دختر جلوتر می‌آید تماشاگران حیرانند. به نظر می‌رسد ادیپ همان جی‌جی دالالیو است
ادیپ(جی‌جی): می‌دانی که نابینا هستم
ادیپ(جی‌جی): می‌دانی که خیلی خسته هستم
دختر با جی‌جی یا ادیپ نابینا چند قدمی همراه می‌شود
ادیپ(جی‌جی): این جا کسی هست؟
ادیپ(جی‌جی): راه را کج می‌کند.
ادیپ(جی‌جی): می‌توانم این جا باشم؟ (جایی را در گوشه صحنه نشان می‌دهد)
ادیپ(جی‌جی): این جا یک جای همگانی است؟
ادیپ(جی‌جی): خیلی پیرم، نمی‌توانم روی زمین بنشینم.
دختر: ادیپ(جی‌جی) را به سمت جایگاه تماشاگران می‌برد.
ادیپ(جی‌جی): در جایگاه تماشاگران می‌نشیند.
جی‌جی دالالیو: تمام شد.
در ساعت 10/12 همه متوجه هستند که ادیپ آمده است و جی‌جی دالالیو همان ادیپی است که 3 جلسه منتظرش بوده‌اند.
و دالالیو به دختر تذکر می‌دهد که چون دو جلسه قبل را نبوده است مرز کولونوس را رعایت نکرده و به حریم تماشاگران وارد شد و بعد از تذکر این مطلب آنتراکت می‌دهد و اضافه می‌کند که حالا دیگر نگران قطع تمرین نیست. چون تمرین به جایی رسیده که بتوان آن را بعد از هر بار قطع دوباره به همین نقطه رساند.
همه به سمت چایی و شیرینی می‌روند حسن ملکی با جی‌جی دالالیو و مترجم همراه او گلچهره سجادیه صحبت می‌کنند. حسن ملکی نمی‌داند تقلید، عملکرد و کنش معادل چه کلماتی در زبان اصلی ترجمه شده‌اند. گویا او هم متوجه نمی‌شود که این تناقضی که بعضاً احساس می‌شود از ترجمه می‌آید یا...
از کنار فهیمه راستکار که مشغول صحبت با عده‌ای‌ است می‌گذرم در حال گفتن جمله ایست که توجهم را جلب می‌کند:
«هر وقت می‌شنوم ادیپ بی‌اختیار به یاد شاهرخ مسکوب می‌افتم.»
ساعت تنفس تمام شده و دالالیو همراه بازیگران قسمتی از ادیپ در کولونوس را می‌خوانند. دالالیو ادیپ را می‌خواند و بازیگران بقیه نقش‌ها را.
دالالیو می‌گوید:«زیر تمام چیزهای واقع در متن در رابطه با شهر کولونوس خط بکشید و فردا سعی کنید آن‌ها را به ادیپ پیر نشان دهید هر یک از این لغات یا از چیزی تولید شده‌اند یا چیزی را تولید می‌کشد... به این پیر نابینا کمک کنید و کاری کنید که به کلونوس باز گردد و زیبایی کولونوس را حس کند کاری کنید که بتواند آن جا را لمس کند.
این جا مکان مقدسی است بنابراین آن چه را که می‌خواهید انتخاب کنید شما حتی می‌توانید چیزی را که می‌خواهید به این جا اضافه کنید یعنی به کولونوس اضافه کنید در این صورت حتی سوفکل هم خوشحال می‌شود.
سعی کنید به هر چیزی وجوه واقعی و حقیقی بدهید.
می‌توانید برای فردا چیزهایی انتخاب کنید که ادیپ با بو کردن یا لمس کردن آن‌ها کولونوس را احساس کند. این جا کولونوس است.
فردا من را خوشحال کنید.
من در این جا همان ادیپ هستم و ادیپ همان سوفکل. شما باید به من بیاورانید که این جا کولونوس است حتی اگر نباشد این همان کاری است که تئاتر با مردم انجام می‌دهد.»
جی‌جی دالالیو ختم جلسه را اعلام می‌کند.
از جا بلند می‌شوم به دنبال فهیمه راستکار می‌گردم تا بپرسم چرا ادیپ و شاهرخ مسکوب؟
فهیمه راستکار در سالن نیست او زودتر رفته است.