در حال بارگذاری ...

اجرای نمایش زیر بمب و موشک/ خاطرات شنیدنی اهالی تئاتر از دوران جنگ

از ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ که یورش ارتش بعثی عراق به ایران شروع شد، تا مرداد ۱۳۶۷، بمباران‌ها و موشک باران‌های دشمن نتوانست چراغ تئاتر تهران را خاموش کند.

عسل عباسیان: اجرای تئا‌تر، در کوران موشک و گلوله، خود می‌تواند پیرنگ یک تراژدی باشد. اتفاقی که در سال‌های نه چندان دور، در سالن‌های تئا‌تر خودمان جاری بود و ثابت کرد حتی جنگ، نمی‌تواند چراغ تئا‌تر این مملکت را کم سو کند. به بهانه سی و چهارمین سالگرد آغاز جنگ هشت ساله سراغ شش نفر از اهالی تئا‌تر رفتیم تا آن‌ها از حال و هوای صحنه در سال‌های گلوله و باروت بگویند.

اجرا با چراغ زنبوری

هادی مرزبان، کارگردان نام آشنای تئا‌تر ایران در سال‌های جنگ، زیر رگبار موشک باز هم نمایشنامه‌ای از مرحوم اکبر رادی را بر صحنه سالن اصلی تئا‌تر شهر داشته است. او سال ۱۳۶۷ نمایش «آهسته با گل سرخ» را کارگردانی کرده و امروز خاطره آن روز‌ها را این طور مرور می‌کند: «جنگ باعث شده بود دائما برق سالن قطع شود، ژنراتور‌ها ایراد داشت و ما در حین اجرا گاهی به خاطر قطعی برق مجبور بودیم با چراغ زنبوری نمایش را پیش ببریم.»

و خاطره انفجاری در حین اجرای نمایشش را یادآوری می‌کند: «یک شب وسط اجرا انفجاری صورت گرفت که همه از ترس لرزیدیم، اما ظاهرا تماشاگران متوجه نشدند این صدای مهیب به اجرا ربطی ندارد، چون پس از نمایش یکی از بازیگران قدیمی خانم که به تماشای آن اجرا آمده بود، وقتی برای خسته نباشید به پشت صحنه آمد، از تأثیرگذاری نمایش تعریف کرد و گفت به خصوص در صحنه‌ای که بمب زدید، بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم، حتی به قدری صدای انفجار طبیعی بود که از ترس لرزیدم! پس از شنیدن این جمله همه خندیدیم و برایمان جالب بود که او اصلا متوجه نشده که این انفجار مختص اجرای ما نبوده و مربوط به جنگ است. ماجرا به روزی برمی‌گردد که بیمارستان ایرج‌زاده مجاور تئا‌تر شهر را با موشک زدند.»

در آن نمایش فردوس کاویانی، مریم معترف، فرزانه کابلی و چند هنرپیشه دیگر بازی می‌کردند که هادی مرزبان استقبال مردم را در آن روز‌ها چنین توصیف می‌کند: «تماشاگران برای تماشای نمایش‌ها می‌آمدند، البته نه مثل امروز که سالن‌ها همیشه پر است، ولی عده زیادی از مردم تئا‌تر می‌دیدند. موشک باران می‌شد اما ما اجرایمان را ادامه می‌دادیم و اتفاقا مردم در نمایشنامه غرق بودند و این باعث می‌شد متوجه صدای آژیر و وضعیت قرمز نشوند و آن لحظات برایشان راحت‌تر بگذرد.»

تئا‌تر از پناهگاه تا پشت جبهه

سیامک صفری هم که در سالهای جنگ بازیگری را آغاز کرده است، با مرور خاطراتش می‌گوید: «خاطرم هست که حتی یک سری نمایش‌ها در آن دوران، زیر سقف پناهگاه‌ها اجرا می‌شد. سختی و استرس جنگ سبب نشده بود مردم تئا‌تر نبینند. خود من ورودی سال ۶۶ دانشگاه بودم و یادم هست که آن سال‌ها نمایشنامه‌های متنوعی روی صحنه می‌رفت و در واقع آتش جنگ، سبب نشده بود چراغ تئا‌تر کم سو شود. حتی عده‌ای از گروه‌های تئاتری برای اجرا در پشت جبهه‌های جنگ اعزام می‌شدند.»

ادامه اجرا در لحظه موشک باران

بهروز بقایی هم بازیگریست که خاطره ویژه‌ای از آن سال‌ها دارد. او در بحبوحه موشک باران تهران، با نمایشنامه «باغ آلبالو» آنتوان چخوف با کارگردانی اکبر زنجان‌پور در تالار وحدت روی صحنه بوده که وضعیت قرمز منجر به تعطیلی اجرایشان می‌شود: «پایان پرده دوم، آنجا که صدای طبل به گوش می‌رسد، در دومین روز اجرا ناگهان صدایی مهیب و وحشتناک آمد. طوری غرق در اجرا بودم که متوجه ماجرا نشدم. همگی بازی را ادامه دادیم تا اینکه مسئولین سالن فورا آنتراکت دادند و تماشاگران را به خانه فرستادند. جالب اینکه گروه نمایش تحت تأثیر این وضعیت قرار نگرفت و بعد از اینکه اجرا تعطیل شد، باز داشتیم فکر می‌کردیم که چه طور دور هم باشیم. در واقع اصلا نترسیده بودیم.»


بقایی که در آن ایام همراه با فریبا متخصص، سهیلا رضوی، فرخ نعمتی، فرهاد تجویدی، سهراب سلیمی و گروهی دیگر از بازیگران در اجرای «باغ آلبالو» سهیم بوده است، آن روز‌ها را بزنگاه تاریخی پیوند مردم با تئا‌تر توصیف می‌کند و می‌گوید: «آن روز‌ها، تا ابد در حافظه ملت ما می‌مانند. مردم با همه رعب و وحشتی که وجود داشت، سالن‌های تئا‌تر را خالی نکردند و هنرمندان را تنها نگذاشتند. بعد از آن اتفاق اجرای ما تا دو هفته تعطیل شد چون تهران امن نبود، اما بعد بلافاصله اجرا از سر گرفته شد و استقبال مردم چشمگیر بود. جنگ، امید را از دل‌ها نبرده بود و زندگی بسیار خوبی جریان داشت.»
 

اجرای «حماسه ننه خضیره»

همبازی دیگر بهروز بقایی و همین طور دستیار اکبر زنجان‌پور در آن اجرای تاریخی، یعنی سهراب سلیمی آن ایام را که صدای صفیر گلوله از هر سو به گوش می‌رسیده است،‌ با این کلمات به تصویر می‌کشد: «موشک در صحنه‌ای به زمین اصابت کرد که من اسلوموشن طول صحنه را طی می‌کردم و جالب اینکه پس از شنیدن صدای انفجار-که خیلی هم به تالار وحدت نزدیک بود- اجرا را قطع نکردم و ادامه دادم اما به قدری شرایط اضطراری بود که مسئولان فنی سالن، پرده را پایین کشیدند تا تماشاچی‌ها را به پناهگاه برسانند. با این حال، بعد از وقفه‌ای چند روزه، یکی دو هفته مجددا تمرینات فشرده‌ای داشتیم و باز اجرا را از سر گرفتیم.»

او از سایر اجراهای خود در آن سال‌ها نام می‌برد: «نمایش «حماسه ننه خضیره» را هم سال ۱۳۶۳ در تالار رودکی اجرا کردیم. نمایشی که اتفاقا دغدغه‌اش جنگ بود و فداکاری پیرزنی را روایت می‌کرد که در سوسنگرد گرفتار عراقی‌ها شده بود و با ترفندی هوشمندانه عراقی‌ها را به خانه‌اش دعوت کرده و با مرگ موش جانشان را گرفته بود. آن نمایش اجرایی گروهی بود که در تولید متنش دست داشتم و در کنار هنرمندانی نظیر تانیا جوهری، حمید مظفری، گوهر خیراندیش، جمشید اسماعیل خانی و... بازیگرش هم بودم. نمایش‌های دیگری که در آن سال‌ها بازی کردم یکی «ماهان کوشیار» و دیگری «داستان معمای ماهیار» بود که یکی در سالن چارسو و دیگری در سالن اصلی تئا‌تر شهر روی صحنه رفتند و کارگردانشان رضا قاسمی نویسنده مهاجر سال‌های اخیر بود.»

صحنه خالی نشد

محمد بهرامی مدیر کنونی روابط عمومی خانه تئا‌تر که در آن سال‌ها خبرنگار روزنامه اطلاعات بوده است و از تئا‌تر می‌نوشته هم خاطره آن سال‌ها را این طور شرح می‌دهد: «جنگ باعث نشد صحنه از هنرمندان خالی شود. چهره‌هایی همچون رکن الدین خسروی، سهراب سلیمی، اکبر زنجانپور، هادی مرزبان و سایر کارگردان‌های اسم و رسم دار نمایش روی صحنه بردند و جنگ، تئا‌تر را متوقف نکرد. حتی در روزهای موشک باران و بمباران بود که حوالی حیاط تالار وحدت انفجار رخ داد، «باغ آلبالو» روی صحنه بود. مردم سالن‌ها را خالی نکردند و هرگز جنگ نتوانست بین تئا‌تر و مردم فاصله بیندازد.»

 تئاتری که با فانوس ادامه پیدا کرد

منیژه محامدی هم می‌گوید که تمام آن سال‌ها بیکار ننشته بوده و حدود ۱۰ نمایش روی صحنه برده است و ادامه می‌دهد: «همه مردم با مشکلات عدیده، خمپاره و موشک و خرابی مواجه بودند. تئا‌تر ما را به هم نزدیک می‌کرد و باعث می‌شد احساس تنهایی نکنیم. مشکلات سالن‌ها زیاد بود، مثلا مدام برق می‌رفت، یا پشت صحنه پر تنشی داشتیم مثلا خانه بچه‌ها خراب می‌شد یا نزدیکانشان شهید می‌شدند و اتفاقات بسیاری طی پروسه تمرین و اجرا می‌افتاد و مصیبت زیاد بود اما جریان تئا‌تر را هیچ یک از این‌ها نتوانست متوقف کند. نمایش «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» را سال ۶۴ در تالار مولوی و تئا‌تر شهر روی صحنه داشتم که یکی دو بار وسط نمایش برق‌ها رفت اما تماشاچیان از ما خواستند با فانوس اجرا را ادامه دهیم و اتفاقا خیلی متفاوت از سایر اجرا‌ها شد. جنگ بود اما مردم همدل بودند و خوب خاطرم هست برای بعضی اجرا‌ها از پنج صبح تا پنج بعد از ظهر توی صف می‌ایستادند تا بلیت تهیه کنند و ساعتی را فارغ از دغدغه ویرانی، به تماشای نمایش بگذرانند.»

امروز که شهر در امن و امان است، مرور آن ساعات مرگ بار، خالی از لطف نیست، تا یادمان نرود چه کسانی در سخت‌ترین و دلهره آور‌ترین لحظات، تلاش می‌کردند تا حافظه مردم را ساعتی ازخیال اضطراب و ویرانی تهی سازند.