در حال بارگذاری ...
...

گزارشی از تمرین نمایش”در فنجان قهوه” به کارگردانی”حسین عاطفی”

عاطفی با نمایش ”در فنجان قهوه”، پس از پنج سال دوری از تئاتر، دوباره به این عرصه بازگشته است. وی که از سال ۵۳ و با رفتن به دانشکده هنرهای دراماتیک و بعدتر فارغ‌التحصیلی از آن جا، کار هنری خویش را آغاز کرده است، آخرین بار با نمایش”بهجت” در سال ۷۹ و در مقام کارگردان ظاهر شده است

احمدرضا حجارزاده:
20 جلسه از تمرین نمایش”در فنجان قهوه” به کارگردانی حسین عاطفی می‌گذرد. نمایشنامه این نمایش را که برای حضور در جشنواره تئاتر فجر در سالن 24 اداره تئاتر آماده می‌شود، طلایه رویایی نوشته است. به نظر می‌آید این نمایش یکی از آثار موفق جشنواره باشد، چرا که این موضوع از محتوای متن اثر و شیوه هدایت بازیگران و پیشبرد کارگردانی به خوبی پیداست. عاطفی در مورد علت گزینش این متن برای اجرا و موضوع اصلی آن اشاره می‌کند که:«من سه، چهار سال پیش این نمایشنامه را خواندم و خیلی آن را دوست داشتم. اصولاً من به ویژگی یا نکته خاصی که بخواهد از طریق متن نظر مرا جلب کند، فکر نمی‌کنم یعنی یا از یک متن خوشم می‌آید یا نمی‌آید!! در واقع به صورت حسی از آن لذت می‌برم. بر همین اساس تصمیم گرفتم این نمایشنامه را که تاثیر حسی زیادی روی من گذاشته بود، کار کنم. البته با اجازه نویسنده، من تغییراتی در متن اولیه ایجاد کردم. خانم رویایی به من این اجازه را دادند که تجربه خودم را روی متن پیاده کنم... به اعتقاد من همه نمایشنامه‌ها درباره زندگی انسان است. این نمایش نیز برش‌ها، عکس‌ها یا تابلوهایی از زندگی آدم‌های مختلف است.»
عاطفی با این نمایش، پس از پنج سال دوری از تئاتر، دوباره به این عرصه بازگشته است. وی که از سال 53 و با رفتن به دانشکده هنرهای دراماتیک و بعدتر فارغ‌التحصیلی از آن جا، کار هنری خویش را آغاز کرده است، آخرین بار با نمایش”بهجت” در سال 79 و در مقام کارگردان ظاهر شده است. او می‌گوید:«طی سال‌های اخیر که از کار نمایش فاصله داشته است، مطلقاً تئاتر هم نمی‌دیده و به همین خاطر شناخت درست و کاملی از بازیگران موجود در این حوزه نداشته است. از همین رو، با کمک بچه‌های گروهش، بازیگرهای مورد نظر معرفی و انتخاب می‌شدند و می‌آمدند:«چند نفر آمدند که متاسفانه مناسب و مورد نظر ما نبودند. از آن‌ها عذرخواهی کردیم. رفتند و گروه دیگری آمدند تا بالاخره به بازیگر دلخواهمان رسیدیم.» و در مورد پیشرفت تمرینات اضافه می‌کند:«از تمرینات بچه‌ها تا این لحظه راضی بوده‌ام و همه چیز خوب بوده است. ولی هنوز به آن چه که قرار است برسیم، نرسیده‌ایم!»
پلی میانِ واقعیت و رویا
«خیلی مراقب دستت باش. زیاد آن را تکان نده. خیلی نرم و آرام، حرفت را بزن. فشار به خودت نیاور. ما آن فشار وضعیت را در چهره تو دیدیم و داریم... وقتی از سال‌های دور یا 25 سال گذشته حرف می‌زنی، آهسته سرت را به تخت تکیه بده و با آرامش، انگار مادرِ خوت را می‌بینی و از آن حرف می‌زنی، با آرامشِ لطیفِ کودکانه دیالوگ‌هایت را بگو... آماده‌ای؟ حرکت...»
این بخشی از راهنمایی‌های عاطفی به بازیگرش بود تا بتواند میان دو بعد متفاوت شخصیت نمایشی‌اش و همین طور زمان‌های حضور هر جنبه از این شخصیت، تفکیکی ملموس و جداگانه ایجاد کند. کیوان شکوری که گویی بازیگری توانمند و خلاق است به سرعت جنس بازیِ درخواستیِ کارگردان را دریافت کرده و در تمرین دوباره آن را به اجرا می‌گذارد. او چنان با مهارت کار خویش را پیش می‌برد که لحظه‌ای بعد، وقتی از پنجره‌ای فرضی بچه‌هایی را در حال بازی می‌بیند و آرامش و لذت را با لبخندی کمرنگ در چهره نمایان می‌سازد، مورد تحسین و تشویق کارگردان واقع می‌شود.
حسین عاطفی در”در فنجان قهوه” سعی دارد پلی میان واقعیت و رویا بزند و برای هر زمان و حس مربوط به آن دوره، بازی متفاوتی را برای بازیگرش طراحی و تداعی کند. درباره این رویداد نمایشی، عاطفی چنین توضیح می‌دهد:«این پلِ میان واقعیت و رویا، ویژگی و خصوصیت خود متن است. یعنی فضا و موقعیت‌های متن نمایشنامه است که بین واقعیت و رویا می‌گذرد. به عقیده من هر چه آدم‌ها قابل لمس‌تر و نزدیک‌تر به خودمان باشند، پذیرفتنی و قابل باورترند. من هم تلاشم اینست که قابل باور باشم یا به زندگی نزدیک شوم. در واقع جدا از آن چه باشم که در اطرافمان هست!»
کارگردان این نمایش در خصوص دوری چند ساله‌اش از عرصه تئاتر می‌گوید:«در این سال‌ها، در هیچ زمینه‌ای کار نکردم. چون فضا را دوست نداشتم. از شرایطی که بر تئاتر کشور حاکم بود بیزار بودم. از روابطی که در تئاتر ایران وجود داشت نفرت داشتم و همین باعث شد به تئاتر نیایم و کناره‌گیری کنم. در حال حاضر، فردی که مسئولیت تئاتر ما را پذیرفته، خودش تئاتری است. من از سلامت کاری او مطلعم و روی او شناخت دارم. سال‌هاست که او را به عنوان یک چهره تئاتری می‌شناسم و مطمئنم برای تئاتر دل می‌سوزاند و زحمت می‌کشد. همین باعث بازگشت من است.»
زمان این نمایش بین 60 تا 70 دقیقه و اجرای عمومی آن در شش ماه نخست سال آینده خواهد بود.
شخصیت‌ها؛ متاثر از تفکر نمایشنامه
این نمایش 9 بازیگر را در قالب خود دارد که یکی از آن‌ها زندیش حمیدی است. بازیگری که او را چندی پیش روی صحنه نمایش”ملودی شهر بارانی” به کارگردانی هادی مرزبان دیده‌ایم. او در این نمایش نقش زنی سن و سال دار را بازی می‌کند که از بسیاری چیزها محروم بوده و هیچ نقطه اتکایی در زندگی ندارد. او با وضعیتی پریشان و مستاصل به”مادام” پناه می‌آورد تا برای او فال قهوه بگیرد. حمیدی معتقد است با تکیه به راهنمایی‌های کارگردان و حس خودش به نقش، تا اندازه‌ای به آن نزدیک شده، اما هنوز جا دارد بیشتر به این شخصیت پرداخته شود.
حمیدرضا آذرنگ که برای پرسوناژ”شاعر” دعوت به حضور در این نمایش شده، ضمن اظهار خوشحالی و افتخار همکاری با حسین عاطفی او را بی‌دغدغه، پر انرژی، بزرگ و مثبت توصیف می‌کند و از لذتبخش بودن تجربه کار با این فرد می‌گوید. پس از این مختصر توضیحات، به تشریح ویژگی‌های نقش خود می‌پردازد:«در این نمایش، شخصیت‌ها متاثر از تفکر نمایشنامه‌اند و هر کدام به خودی خود شکلی را به نمایش غالب نمی‌کنند. در واقع نگاه کلی نمایش است که شخصیت‌ها را شکل می‌دهد. این شاعر دیالوگی دارد با این مضمون که”این آدم‌های دور افتاده، در خود فرو رفته که هر کدام جزیره‌ای تنها و دور افتاده‌اند با یک فنجان قهوه رو به رویشان و جهانِ عمیقِ پوشیده‌شان...” تمام تعریف آدم‌های این نمایشنامه همین است که از ذهن شاعر متبادر می‌شود و‍ ـ نمی‌دانم تعبیر درستی است اگر”به انتها رسیدگی” را به کار ببرم ـ به جایی رسیده که احساس می‌کند همه چیز تمام شده و یک نگاه”هدایت”ی به همه چیز دارد. در این روز آخر همه چیزش را واگذار می‌کند و می‌رود، در این تعلیق که آیا او خودش را تمام خواهد کرد یا نه؟!»
یک نقطه امید
در نمایشنامه”در فنجان قهوه” کاراکتری به نام”زنِ جوان” ثبت شده که در گروه فعلی، مریم رحیمی آن را بازی می‌کند. رحیمی ویژگی این نقش را برخلاف سایر نقش‌ها، امیدوار بودن آن عنوان می‌دارد:«این شخصیت هم مثل باقی شخصیت‌های نمایش، دچار نوعی یأس، ناامیدی، سرخوردگی، گرفتاری، اضطراب و تشنج روحی است. ما از ابتدا تا انتها، این زن را افسرده، غمگین، نگران و حتی با مشکلات روحی روانی می‌بینیم. یعنی ما شخصیت متعادل و نرمالی را از او نمی‌بینیم. با این حال اگر یک نقطه امید وجود داشته باشد، این است که ما کمی قبل از پایان نمایش، معلمی را می‌بینیم که اگر به دیالوگ‌هایی که برقرار می‌شود توجه کنیم آن معلم ـ که آخرین نفر وارد شده به کافه است ـ شوهر همان”زن جوان” است که ابتدا وارد شده. تنها نقطه امید این نمایشنامه، همین دو نفر هستند که البته باید با عینک ذره‌بینی آن را دید. زمانی که ما زن جوان را ترک می‌کنیم انسانی بسیار خسته و تنها و ناامید را می‌بینیم. شاید آن چه باعث نگرانی او در ابتدا شده بود، همسرش بوده که ترکش کرده! وقتی در انتها معلم را می‌بینیم که برمی‌خیزد تا به سمت خانه‌اش برود، اگر تماشاگر فراموش نکند و این دو ارتباط را به هم وصل کند، حداقل این احساس را دارد که گره از مشکل دو نفر از این آدم‌ها گشوده شده!».
پیش از این مریم رحیمی را در شهریور و مهر ماه سال جاری در نمایش”زن مستقل یا مردِ و غرورش” به کارگردانی حسین احمدی‌نسب دیده بودیم.
کیوان شکوری نیز در این نمایش نقش”مرد فراری” را بازی می‌کند. او می‌گوید:«وقتی این نقش به من پیشنهاد شد، من آن را این گونه نگرفته بودم. اصلاً میزانسن‌ها تغییر کرد. میزانسن قبلی به فرم دیگری بود که در آن ناخودآگاه یک سری حرکات اضافه ایجاد شده بود و این مساله، هم بازی و هم دیالوگ‌ها را به سوی نوعی شلختگی می‌برد. اگر حالا نمایش و میزانسن‌ها بهتر شده، این به حرفه‌ای بودن آقای عاطفی برمی‌گردد که میزانسن‌ها را عوض کرد.»
قسمت‌هایی از دیالوگ‌های نمایشنامه”در فنجان قهوه” را بخوانید:
مرد فراری: شادی!؟ چقدر با این کلمه بیگانه‌ام. یعنی حالا این طوره. چقدر من می‌توانستم شاد و بانشاط زندگی کنم... آره شادیِ زندگیِ من. مثل همین ماهیِ فالِ من از دستم می‌لرزی و می‌گریزی...»
مادام: این جا سیاهیِ غلیظیه. اندوه یا بدبختی... اما یه نوری از درونِ اون می‌بینیم که اون راهتو باز می‌کنه... یه چیزی تو زندگیت هست، یه راز، یه راز سنگین و نگفتنی که تمومِ زندگیتو مسموم کرده...».
سایر عوامل حاضر در نمایش به این شرحند: بازیگران: ناهید مسلمی، حمید ابراهیمی، مریم رحیمی، حمیدرضا آذرنگ، شادی احمدی، آرش سالار، زندیش حمیدی، حسین سلیمانی و کیوان شکوری. طراح صحنه و لباس: منوچهر شجاع. برنامه‌ریز و دستیار کارگردان: صادق حدادی، موسیقی این نمایش انتخابی خواهد بود.