من دلم سخت گرفته است از این
چهارشنبه به تاریخ هفتم دی، اپرای عروسکی رستم و سهراب به کارگردانی بهروز غریب پور، با یاد و خاطره شهدای خبرنگار و عکاس در جریان سقوط هواپیمای C-۱۳۰ در تالار فردوسی با حضور اهالی مطبوعات اجرا شد.باشد که روحشان قرین رحمت و یادشان جاودان باد.
خانه هنرمندان:
حسین ذوقی
دیروز، چهارشنبه به تاریخ هفتم دی، اپرای عروسکی رستم و سهراب به کارگردانی بهروز غریب پور، با یاد و خاطره شهدای خبرنگار و عکاس در جریان سقوط هواپیمای C-130 در تالار فردوسی با حضور اهالی مطبوعات اجرا شد.باشد که روحشان قرین رحمت و یادشان جاودان باد.
پیش پرده
دیروز غروب تالار فردوسی، تالار فردوسی بود و نبود. فرق داشت انگار با همیشهاش. جوری بود،جور خاصی.خیلیها بودند،علیرضا برادران بود،حسن قریب بود وبودوبودو.....
تالار فردوسی تا پریروزش تالاری بود برای اجرای اپرای عروسکی رستم و سهراب، دیروز غروب هم همان،اما جور دیگری بود، جوری خاص.
بچههای خبرگزاری فارس، خبرگزاری ایرنا و ایسنا و بچههای تلویزیون،همانها که رفته بودند با C-130،همه آمده بودند، میدیدیشان که آرام نشسته بودند همه جا در سالن، اینور و آنور.
پردهی اول: پیش از انتظار
عکسها و سه پایهها،دسته گلهای آراسته از گل سفید و روبان سیاه. سه پایهها گذاشته میشودوعکسها رویشان، و شمعها و گلها هم. انتظار شروع میشود برای انتظار.
مرور میکنم غروب را که قرار است «اپرای عروسکی رستم و سهراب» تقدیم شود به خاطرهی مسافران c-130.امشب اپرای چکناواریان که غریبپور دردمندانه میداندش دردمندانهتر است. غروب چهاشنبهی تالار فردوسی غروب مسافران است. میگوید:«لعنت به جادهها اگر معنیشان جداییست» و میگویم:« لعنت به آسمان که معنیاش یک روزی و روزهایی جدایی شد.»
پردهی دوم: سالن انتظار
همه ایستاده یا نشسته در سالن انتظاری.آنطرفترتعدادی سهپایه که عکسهایی را نگه داشتهاند.کنار عکسها شمعی روشن به تعداد دو.گلهایی آراسته به سه پایه متصل.ایستادهها زمزمه میکنند عبارتی آشنا را:«بسم الله الرحمن الرحیم .....».سکوت است وهمهمه،نمیدانم.
عکسها میخندند،آدمها نه!
دختری نشسته در ضلع شمال،دستهاش حائل صورت.نگاه میکند به روبرو،به یکی از سه پایهها انگار، زمزمه میکنند چیزی را آشنا:«... والضالین».
صدای هواپیمایی میشکند تمرکزم را. به آسمان نگاه میکنم وتاریکیست،خبری نیست. مردی آنطرف نگاه میکند به حسن، فکر میکند.
شمعهاحال نیمسوز شدهاند،سالن شلوغ شده،حالا هر کسی با کس دیگر حرفی میزند.اگر گوش تیز کنی کلمات متشابه زیاد میشنوی.موضوع حرفها یکیست انگار.
میان پرده: زمان گذشته،یک روز خاص،ساعت 13:45
کسی پشت کامپیوترش نشسته،فرق نمی کند زن یا مرد باشد.بلند میخواند:
«سقوط c-130»وبعد ولوله میشود در فضایی که زن یا مرد پشت کامپیوترش نشسته.زمان ایست میکندوحالا به کندی،پیش میرود که ای کاش نرود.
پردهی سوم: آنک دشنهی رستم نشسته بر پهلوی سهراب
مسافران نشسته بر صندلیها.حالا آدمها میآیند به تالار، که جای خیلیها خالیست.اپرا همان است که هر شب بود.اما چرا همه یکطوری اند.حالا ما آدمها نشسته در کنار ققنوسهایی که سوختند،میبینیم شکوه پارسی را بر صحنهی تالار فردوسی.
آنک که مینشیند دشنهی رستم بر پهلوی سهراب تالار بغض میکند بر فاجعه،ومن به یاد میآورم روزی را که زن یا مردی پشت کامپیوترش نشسته و بلند میخواند:«سقوط C-130».
پردهی آخر:...آسمان پیدا نیست
زردها بیهوده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
گرده روشنی مرده برفی. همه کارش آشوب
بر سر شیشه هر پنجره بگرفته قرار
من دلم سخت گرفته است از این
میهمان خانه مهمان کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته. انداخته است
چند تن خواب آلود. چند تن ناهموار
چند تن نا هشیار که به جان هم نشناخته . انداخته است
چند تن خواب آلود. مشتی ناهموار
چند تن نا هشیار. چند تن خواب آلود
(ازنیما یوشیج)