در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش”دن کامیلو” به نویسندگی و کارگردانی”کورش نریمانی”

نمایش”دن کامیلو” این خصوصیت را دارد که از وجوه مختلف مورد خوانش قرار بگیرد و از همه مهمتر این خصوصیت را دارد که در سطح نیز با مخاطب ارتباط برقرار کند. یعنی می‌توان به تماشای نمایش نشست، خندید و رفت. برای برقراری ارتباط با نمایش حتماً نیازی نیست که مخاطب به خوانشی عمیق از اجرا دست پیدا کند.

مهدی میرمحمدی:
نمایش”دن کامیلو” به کارگردانی”کورش نریمانی” برداشتی است آزاد از مجموعه داستان‌های”دنیای کوچک دن کامیلو” نوشته”جیووانی گوراسکی” . مهمترین توان نمایش در این است که می‌تواند خود را مستقل از منبع اقتباس برای مخاطب تعریف کند. برای این که مخاطب با نمایش همراه شود نیازی نیست که حتماً با منبع اقتباس آشنا باشد. آشنایی او با داستان‌های”دنیای کوچک دن کامیلو” ممکن است باعث افزایش راه‌های ورودی و خروجی به اثر شود. اما عدم آشنایی با منبع اقتباس باعث عدم ارتباط نمی‌شود. ”دن کامیلو”ی‌ِ اقتباس شده این توان را دارد که مستقل از منبع خود به حیات خود ادامه دهد. اگر هم مخاطب بعد از دیدن نمایش احساس کند که باید منبع اقتباس را نیز مورد خوانش قرار دهد نتیجه کنجاوی‌ای است که در خارج از محیط اثر شکل می‌گیرد و این کنجکاوی در نتیجه ناتوانی نمایش در تعریف هویت خود نیست.
بارها پیش آمده است که در تالارهای نمایشی به تماشای یک اثر اقتباسی نشسته‌ایم و مشاهده ‌کرده‌ایم در مواجه با یک لحظه یا یک کنش تعدادی از مخاطبان واکنش نشان می‌دهند ـ می‌خندند، متاثر می‌شوند و .... ـ تعدادی از مخاطبان نیز هاج و واج به عکس‌العمل این عده از تماشاگران نگاه می‌کنند و مانده‌اند که چرا دیگران به آن لحظه واکنش نشان می‌دهند و خود آن‌ها دلیلی برای ابراز واکنشی خاص نمی‌یابند. این چنین صحنه‌هایی نتیجه آسیبی است که از نحوه اقتباس به نمایش وارد شده است. آن عده که واکنش نشان می‌دهند با منبع اقتباس آشنایی دارند و حالا با چیزی متفاوت نسبت به منبع روبرو می‌شوند و یا اصلاً آشنایی با منبع اقتباس باعث تحریک بیشتر عواطف این دسته از مخاطبان شده است و واکنش نشان ندادن عده‌ای دیگر از مخاطبان نشانگر آن است که این تحریک عواطف تنها در ارتباط با کسانی است که با منبع اقتباس آشنایی دارند. یکی از مهمترین خصوصیات نمایش”دن کامیلو” در همین شیوه اقتباس آن است.
در فرآیند تولید نمایشی به نام”دن کامیلو” حرکت از یک منبع هنری دیگر آغاز می‌شود اما در نهایت اثر اقتباس شده به هویتی مستقل از منبع خود دست پیدا می‌کند و مخاطب مجبور نیست برای خوانش‌ اثر منبع اقتباس را نیز با خود همراه داشته باشد. در نتیجه چنین اقتباسی است که نمایشی به نام”دن کامیلو” به امکان ارتباط با مخاطب خود دست پیدا می‌کند، و آن هم ارتباط برقرار کردن با طیف گسترده‌ای از مخاطبان با شرایط فرهنگی متفاوت.
یک نکته: در این روستایی که داستان نمایش در آن می‌گذرد اگر نمایشی هم اجرا می‌شد، شروع آن نمایش احتمالاً به همان شکلی است که”کورش نریمانی” نمایش خود را آغاز می‌کند. در این روستا که همه چیزش بهم ریخته، نشانه‌های جامعه مدرن به شکل هجو آمیز وارد آن شده‌اند. کارکرد اساطیر در آن تغییر کرده است. در نتیجه ورود نشانه‌های مدرنیته، مثل حق انتخاب، تشکل‌های سیاسی، و مواجه آن با سنت‌ها و درگیری همیشگی این دو در مناطقی که این مدرنیته بدون ریشه‌های خود وارد شده است و از سویی سنت‌ها نیز نمی‌توانند جواب‌گوی نیازهای انسان باشند و از سویِ دیگر این سنت‌ها ـ و نه اساطیر ـ به خاطر این که ضد سیستم‌هایی خود را پرورش نداده‌اند دچار فساد شده‌اند. در چنین جایی و از نتیجه چنین تقابلی هرج و مرج است که بر جا می‌ماند. در چنین آشفته بازاری اگر نمایشی هم اجرا می‌شد احتمالاً صدایی را که از تماشاگران می‌خواهد که گوشی همراه خود از خاموش کنند بعد از شروع نمایش پخش می‌شد. آن چنان که در نمایش”دن کامیلو” این صدا را بعد از شروع نمایش می‌شنویم. به هنگام ورود تماشاگر یک موسیقی پخش می‌شود. تماشاگران مستقر می‌شوند. موسیقی به پایان می‌رسد. بازیگران به ما زل زده‌اند ما منتظر شروع نمایش هستیم که تازه صدایی را می‌شنویم که از ما می‌خواهد گوشی‌های همراه را خاموش کنیم. با طراحی چنین شروعی”کورش نریمانی” به سادگی و به طور ناخودآگاه فضا و شرایط این روستای هرج و مرج زده را برای ما تعریف می‌کند. این شروع که شاید شروع خیلی پیچیده‌ای هم نباشد. تاثیر بسیاری در تعریف فضای نمایشی و فضای این روستا در ذهن مخاطب می‌گذارد. این شروع آشفتگی این فضا را در خود دارد. اما خودش دچار آشفتگی نشده است و کارگردان این آشفتگی را آرایش و پیرایش شده در مقابل مخاطب قرار می‌دهد.
یک نکته مهم‌تر:
”کورش نریمانی” اثری خلق می‌کند، چندوجهی. ”دن کامیلو”یی که او برای ما اجرا می‌کند این توان را دارد که از چند وجه مورد خوانش قرار بگیرد و این چندوجهی بودن نه از ماهیت طبیعی اثر هنری، بلکه از ساختار هنری اثر او نشأت می‌گیرد. تاکید برا این نکته است که این چند وجهی بودن از شرایط طبیعی اثر او نیست، بلکه عناصر شکل دهند‌ه‌اش خودآگاه یا ناخودآگاه به شکلی در کار هم قرار گرفته‌اند که امکان این خوانش‌های متفاوت را برای مخاطب ایجاد می‌کند. آن چه که در این بخش از این نوشته به آن اشاره خواهد شد خوانش این نوشته است از نمایش”دن کامیلو” و شاید مخاطب دیگری این نمایش را چنین نخواند و یا شاید خالقان اثر چنین چیزی را مد نظر نداشته باشند. در خوانش این نوشته شخصیت اصلی نمایش می‌شود یک روستای دور افتاده یا به قول”دن کامیلو”یِ کشیش یک”کوره دهات” که این کوره دهات دچار هرج و مرج شده است.
این هرج و مرج در سه حوزه در نمایش”دن کامیلو” تصویر می‌شود.
1- در رابطه‌یِ”دن کامیلو”یِ کشیش با”په‌پونه”یِ شهردار که همان تضاد سنت است با مدرنیته
2- در رابطه‌یِ”مسیح” با کشیش که تضاد سنت است با اسطوره
3- در رابطه‌یِ کشیش و شهردار با محیط اجتماعی پیرامون خود به مانند دوست، همسر و... که شکل این ارتباط در تضاد است با شغل آن‌ها برای مثال”په پونه‌”یِ شهردار و عضو برگزیده حزب کمونیست به دستور زنش مجبور می‌شود بچه تازه به دنیا آمده را برای غسل تعمید به کلیسا ببرد و یا کشیش را در حال خواندن نامه عاشقانه برای”دوشیزه روبینیا” می‌بینیم.
در این سه محیط ارتباطی یک نقطه اشتراک وجود دارد و آن هم وجود عنصر تضاد در هر سه‌یِ این محیط‌ها است و هرج و مرجی که در این”ده کوره” می‌بینیم ماحصل همین تضاد است. این”ده کوره” یادآور بسیاری از شهرهای اروپایی و غیر اروپایی است که در قرن بیستم با قواعد قرون وسطایی زندگی می‌کردند و یا هنوز می‌کنند برای مثال چنین شهرهایی را در کشور اسپانیا”لوئیس بونوئل” در کتاب خاطرات خود به روشنی توضیح می‌دهد و اتفاقاً نام بخشی از کتاب خود را که در آن به زندگی او در چنین ده کوره‌هایی پرداخته می‌شود زندگی قرون وسطایی می‌گذارد.
مهم‌ترین مشخصه چنین”ده کوره‌هایی” وجود همان تضادی است که به آن اشاره کردیم. این تضاد در فضای”ده کوره”ای که داستان نمایش”دن کامیلو” در آن می‌گذرد، موج می‌زند. در زمان و تاریخی که داستان نمایش در آن می‌گذرد این ده‌کوره از سویی میزبان ایدئولوژی‌های مدرن است که”په‌پونه” کمونیست می‌شود نماینده این تفکر، و از سویی دیگر ایدئولوژی‌های سنتی می‌خواهند ماهیت خود را در برابر هجوم این ایدئولوژی‌های مدرن حفظ کنند. اما نکته این جاست که هر دوی این ایدئولوژی‌ها از ریشه‌های خود جدا شده‌اند و هر دو در سطح حرکت می‌کنند این جداشدگی از ریشه‌ها و حرکت در سطح را”نریمانی” در رابطه کشیش و مسیح تصویر می‌کند، و درست در بحبوحه این تضاد و هرج و مرج کودکی هم به دنیا می‌آید و نسل آینده وارد این محیط می‌شود. این نسل جدید یک اختلاف بزرگ با پدران و مادران خود خواهد داشت. تضاد تبدیل می‌شود به ریشه‌های فکری این نسل. می‌شود جزئی از طبیعت زندگی آن‌ها در حالیکه برای پدران آن‌ها این تضاد جزئی از طبیعت زندگی نیست که اتفاقاً یک حرکت غیرطبیعی است. نسل آینده‌ای که از دل این هرج و مرج شکل می‌گیرد صاحب زیبایی شناسی تضاد می‌شود دیالوگ آخر نمایش را در نظر بگیرد که از زبان کودک”په‌پونه” بیان می‌شود«من غسل تعمید داده نشدم. اما مسیح رو دیدم... »
تضاد را حتی در این دیالوگ نیز می‌توانیم دنبال کنیم. اما تضادی که کودک آن را بیان می‌کند، با تضادی که در روابط زندگی پدر او و گذشتگان او وجود دارد متفاوت است. تضاد در سه حوزه‌ای که به آن اشاره کردیم به هرج و مرج منجر می‌شود. اما تضادی که به واسطه کودک بیان می‌شود یک تضاد طبیعی شده است.
این کودک ثمره تضاد است، و حضورش باعث عمیق‌ترین تضاد موجود در این محیط می‌شود. یعنی همزیستی دو نیروی متضاد این محیط در کنار هم. در پایان نمایشنامه نام این کودک ترکیبی می‌شود از نام کشیش و پدرش. یعنی دو نیروی متضاد این محیط، در جایی(نام پسربچه) به توافق می‌رسند. و این همان جایی است که اسطوره(مسیح)این محیط را ترک می‌کند.
یک نکته دیگر:
”مسیح” در این نمایش از صلیب پایین می‌آید. کلیسا را جارو می‌کشد. در مورد کتری آب جوش صحبت می‌کند اما با تمام توضیحات از بن مایه تفکرات این شخصیت اسطوره‌ای آشنایی‌زدایی نشده و مسیح با همان تفکرات اسطوره‌ای و آشنای خود در این محیط حضور دارد. این همان مسیح آشنایی است که می‌گوید:«مهر بورز.» تنها اتفاقی که رخ داده این است که بخشی از زندگی روزمره او نیز تصویر شده است. چیزی که در شکل‌های کلاسیک، اسطوره از آن دور می‌شود. این اسطوره تنها ظاهری جدید به خود گرفته است. اما تمام تفکرات خود را در این ظاهر جدید نیز به همراه دارد و گواه این نکته همان که در پایان نمایش باز مسیح در زمان حاضر”یهودا” را در کنار خود می‌بیند، میز شام آخر چیده می‌شود و او به”جلجاتا” می‌رود. ”کورش نریمانی” بنا بر استراتژی خود تنها رابطه یکی از دو نیروی متضاد را با وجوه اسطوره‌ای تفکرش برای ما تصویر می‌کند. یعنی رابطه کشیش و مسیح را. اما می‌توانیم تصور کنیم اگر رابطه”په‌پونه” با وجوه اساطیری تفکرش که شامل اساطیر مدرن می‌شوند نیز ما برای ما تصویر شده بود، ما در این سوی میدان هم شاهد فرار این اسطوره مدرن از این محیط بودیم. اساطیر از این محیط می‌گریزند چرا که بن‌مایه تفکرات آن‌ها در چنین محیطی به هجو آلوده می‌شود. در این فضا نه کشیشَش مسیحی می‌ماند و نه کمونیست آن، کومونیست است.
همان طور که اشاره شد نمایش”دن کامیلو” این خصوصیت را دارد که از وجوه مختلف مورد خوانش قرار بگیرد و از همه مهمتر این خصوصیت را دارد که در سطح نیز با مخاطب ارتباط برقرار کند. یعنی می‌توان به تماشای نمایش نشست، خندید و رفت. برای برقراری ارتباط با نمایش حتماً نیازی نیست که مخاطب به خوانشی عمیق از اجرا دست پیدا کند.
اما محیطی که”کورش نریمانی” شکل می‌دهد خالی از آسیب هم نیست و با نگاه آسیب‌شناسانه‌ می‌توان نکاتی را درباره این نمایش ذکر کرد:
1- در نمایش شخصیتی وجود دارد به نام”اوریانا” که زن”په‌پونه” شهردار است در صحنه‌های آغازین نمایش او را می‌بینیم اما به نگاه از جایی ردپای او را گم می‌کنیم و تا این که در پایان نمایش در صحنه شام آخر حضور پیدا می‌کند. این که از جایی دیگر به این شخصیت پرداخته نمی‌شود مورد آسیب این نمایش نیست چرا که نمایشنامه‌نویس از هر شخصیت به میزانی که اثرش طلب می‌کند در صحنه استفاده می‌کند. نقطه آسیب این شخصیت در توانی است که نویسنده به او بخشیده است، در آغاز نمایش زایمان این شخصیت به شکل غیر واقعی تصویر می‌شود و از آن جا که این فضای غیر واقعی را ما تنها در دو مورد دیگر مشاهده می‌کنیم، پس این یک امکان خاص است که نویسنده به این شخصیت داده است. این امکان خاص را ما یکی در ارتباط با شخصیت مسیح می‌بینیم که خروج از مرزهای واقع‌گرایی در ارتباط با این شخصیت با توجه به وجه اسطوره‌ای و تاریخی این شخصیت‌ بسیار طبیعی است، و یکی هم در ارتباط با شخصیت کر و لال”بشکه” می‌بینیم که در مقابل معجزه مانندی که رخ می‌دهد ناگهان زبان می‌کند که باز هم وارد شدن این شخصیت به یک محیط فراواقعی به دلیل وجود آن کنش معجزه مانند منطقی است. اما وارد کردن شخصیت”اوریانا” به فضاهای غیرواقعی و شکل زایمان او هیچ دلیل و منطقی ندارد. وارد کردن این شخصیت به فضاهای غیر واقعی علاوه بر این که دلیل محکمی ندارد،از تاثیر دو مورد دیگری که ذکر شد نیز می‌کاهد، و از سوی دیگر نویسنده امکانی را به این شخصیت می‌دهد، او را برجسته می‌کند و بعد او را رها می‌کند. نویسنده شخصیت”دوشیزه روبینیا” را نیز به اندازه‌ای که نیاز دارد در صحنه تصویر می‌کند. کسی هم نمی‌پرسد چرا این شخصیت از آغاز حضور ندارد چرا که نویسنده به اندازه‌ای که از این شخصیت توقع کنش‌گری دارد به او امکانات کنش و عمل می‌دهد، اما در مورد شخصیت”اوریانا” نویسنده بیش از آن چیزی که شخصیتش در محیط درام عمل می‌کند در اختیار او امکانات قرار می‌دهد. این تضاد است که باعث می‌شود مخاطب به دنبال این شخصیت باشد و مدام از اثر بپرسد که چرا این شخصیت به ناگاه در محیط درام گم شد.
2- یکی دیگر از نقاط آسیب این اجرا بدون شک پوستر و بروشور آن است. حتی اگر گروه‌ اجرایی در پوستر و بروشور خود به دنبال سادگی بوده‌اند سر از جای دیگری در آورده‌اند.
اما مهم‌ترین توان نمایش”دن کامیلو” در جای دیگری است. تضاد سنت و مدرنیته‌ای که به آن اشاره شد، در جوامعی که این دو مقابل هم قرار می‌گیرند هم شکلی هجو به خود می‌گیرد و هم شکلی تراژیک،و چون شکلی هجو به خود می‌گیرد طبیعی است که ما را بخنداند. اما خنده تمام آن چیزی نیست که از این تضاد حاصل می‌شود. در جاهایی هم این تضاد در جوامع باعث ایجا فضاهایی تراژیک می‌شود و نمایش”دن کامیلو” هر دو وجه این تضاد را در خود دارد.
در پایان نمایش آن جا که میز شام آخر چیده می‌شود دیگر انگیزه‌ای برای خندیدن وجود ندارد. این حضورِ هر دو وجه کمدی و تراژیک این تضاد در محیط نمایش”دن کامیلو” مهمترین ویژگی‌ این نمایش محسوب می‌شود.