در حال بارگذاری ...
...

خاطرات و عکس‌های قدیمی یک بازیگر پیشکسوت

اکبر رحمتی: روزگاری تئاتر شغل ما بود

خاطرات و عکس‌های قدیمی یک بازیگر پیشکسوت

اکبر رحمتی: روزگاری تئاتر شغل ما بود

در دیدار از خانه اکبر رحمتی، او از کارها و خاطراتش گفت؛ خاطراتی که مسیر و شکلی متفاوت از هنر اجرایی تئاتر را برای مخاطب به تصویر می‌کشد.

مهرانگیز قهرمانی: تئاتر ایران در دهه‌های گذشته شاهد حضور چهره‌هایی تأثیرگذار بوده است که برخی از آنان هنوز مشغول به کار هستند. در این راستا لازم است مروری به گذشته تئاتر و افرادی که پیش از ما راه را هموار کردند و سختی‌ها و مشقت‌های فراوانی را در راه اعتلای تئاتر حرفه‌ای ایران متحمل شدند، داشته باشیم. لازم است به گذشته نگاه کنیم و به خود متذکر شویم که اگر برخی از هنرمندان گذشته نبودند، نسل‌هایی که امروز تئاتر ایران به حضورشان می‌بالد، پرورش پیدا نمی‌کردند.

اکبر رحمتی از جمله پیشکسوتانی است که امروز نیز در عرصه بازیگری فعال است؛ هر چند بیشتر در تلویزیون دیده می‌شود و کم‌تر روی صحنه می‌آید. چندی پیش به خانه این هنرمند رفتیم تا ساعتی را به صحبت با او دغدغه‌هایش بپردازیم. عکس‌های قدیمی این هنرمند پیشکسوت، زینت‌بخش این گزارش شده است.

تئاتر کار ما بود

اکبر رحمتی به همراه همسرش بانو فرین وحدانی در آپارتمانی واقع در اوین درکه تهران ساکن است. رسیدن به منزل او در سرمای زمستان بسیار سخت است؛ سرمایی که با رسیدن به منزلش و استقبال صمیمانه او و همسرش از میان می‌رود. منزل رحمتی‌ها از نظم و ترتیب خاصی برخوردار است و این نشان از حضور بانویی صاحب سلیقه و آگاه از خاندان عبدالحسین نوشین دارد.

در آغاز سخن، اکبر رحمتی از آغاز فعالیت‌حرفه‌ایش به عنوان بازیگر می‌گوید:‌« فعالیت حرفه‌ای‌ام از سال 49 در کارگاه نمایش و تشکیل گروه‌های نمایشی بود. در آن مکان همراه با سایر هنرمندان فعالیتم را آغاز کردم. در واقع کارگاه نمایش محلی برای کسب تجارب جدید و معرفی افراد بااستعداد بود.»

   صادق هاتفی(ایستاده). پرویز پورحسینی(چپ) و اکبر رحمتی در نمایش «استنطاق» نوشته پیتر وایس و کار فردوس کاویانی/ سالن چهار سو تئاتر شهر/ اوایل دهه 60 خورشیدی

او ادامه می دهد: «سه گروه نمایش کوچه، شهر و تجربی در کارگاه نمایش وجود داشت که من عضو گروه تجربی بودم. در این گروه اساتیدی چون شهرو خردمند و ایرج انور حضور داشتند. بعد از سه سال فعالیت در این گروه، به گروه نمایش کوچه که کارگردانی آن بر عهده اسماعیل خلج بود پیوستم. در آن زمان هنرمندانی همانند رضا رویگری، رضا ژیان، شهناز صائبی و فریده سپاه منصور و ... عضو این گروه بودند. بعد از آن دکتر رفیعی از کشور فرانسه به ایران بازگشت و نمایش «امیر کبیر» را به صحنه برد که من هم به عنوان بازیگر در آن حضور داشتم. در ادامه از کارگاه نمایش به گروه تئاتر شهر به سرپرستی دکتر رفیعی پیوستم. در آنجا تا زمان انقلاب فعال بودم. این روند ادامه داشت تا مجموعه تئاتر شهر زیر مجموعه وزارت فرهنگ و  ارشاد اسلامی شد و ما به اداره تئاتر منتقل شدیم. کار من تا سال 80 که بازنشسته شدم، در اداره تئاتر ادامه داشت.»

رحمتی در حالیکه تعدادی از بوروشورهای نمایش‌های قدیمی‌اش را نشان می‌دهد، در مورد فعالیت‌هایش در کارگاه نمایش توضیح می‌دهد: « در کارگاه آموزش‌های مختلفی می‌دیدیم و معلم‌هایی برای انواع باله، تمرکز، یوگا و ژیمناستیک داشتیم. تئاتر کار ما بود. از ساعت 8 صبح به این مکان می‌رفتیم، کلاس‌های مختلفی داشتیم، آموزش می‌دیدیم و تئاتر کار می‌کردیم. اتود‌های نمایشنامه خاصی را انجام می‌دادیم و در عین حال تمرینات دیگری برای کار بعدی‌مان داشتیم. در آن زمان کارها  به صورت رپرتواری اجرا می‌شد، اگر قرار بود در یک  ماه پنج اثر در کارگاه نمایش اجرا شود، امکان داشت در دو نمایش بازی کنید و در سه نمایش دیگر هم کارهای مختلفی انجام بدهید؛ مانند نورپردازی، بلیت فروشی و یا این‌که مدیر صحنه شوید. در واقع تمام کارها را خود بچه‌های تئاتر انجام می‌دادند و این چرخه ادامه داشت. در تمام گروه‌های اجرایی، سرپرست گروه‌ها، نویسنده و کارگردان مشخصی حضور داشتند و برنامه‌ریزی سالیانه صورت می‌گرفت. این مسئله‌ای است که امروز در تئاتر معنایی ندارد. تئاتر باری به هر جهت شده است، در واقع ویترینی است که عده‌ای در آن مشغول‌اند و نام آن را تئاتر گذاشته‌اند.»

گروه نمایش «پرنده سبز» به کارگردانی محمود عزیزی/ زنده یاد نادیا گلچین با لباس آبی و سفید نشسته است

به عنوان بازیگر تئاتر، اجازه کار در سینما و تلویزیون را نداشتیم

این هنرمند پیشکسوت در ادامه سخنانش با تاکید بر این‌که در دهه 50 خورشیدی، جایگاه هنرمندان تئاتر مشخص بود و افراد دیگر نمی توانستند در این حوزه فعالیت کنند، ادامه می‌دهد: «ما به عنوان بازیگر تنها تئاتر کار می کردیم، اجازه بازی در فیلم و سریال را نداشتیم. کسانی‌که سریال کار می‌کردند هم به تئاتر نمی‌آمدند. آن زمان، کارگاه نمایش وجود داشت و قدیمی‌تر از آن اداره تئاتر بود که تماشاخانه سنگلج به خاطر آن ایجاد شد. اساتیدی چون عباس جوانمرد، جعفر والی، علی نصیریان، عزت الله انتظامی و اسماعیل شنگله اعضای آن بودند. مقداری آن سو‌تر، در واحد نمایش تلویزیون، سعید پورصمیمی، رضا بابک و مرضیه برومند بودند. تعدادی گروه‌های دانشجویی داشتیم که تالار مولوی به آنها و آثارشان اختصاص داشت و  در نهایت کاخ‌های جوانان که هنرمندانی چون بهزاد فراهانی و پرویز پرستویی در آنجا کار می‌کردند. گروه هایی هم خارج از این محدوده بودند، مانند مهین اسکویی که گروه نمایش آناهیتا را داشت و تعدادی هم در لاله زار کار می‌کردند. جایگاه، کار و نوع سلیقه‌ای تمامی این افراد و گروه‌ها مشخص بود. بعد‌ها همه چیز به‌هم ریخت. بچه‌ها کم کم به سوی سریال و فیلم کشیده شدند.»

او با اشاره به وضعیت نامناسب بازیگران تئاتر خاطر نشان می‌کند: «اکنون بازیگر تکلیفش با خودش معلوم نیست. هم در سریال است، هم فیلم بازی می‌کند و هم روی صحنه تئاتر می‌رود. تخصص بازیگر مشخص نیست. می‌توانیم بگوئیم صبح که از منزل بیرون می‌آید، تکلیفش مشخص نیست، نمی‌داند باید چه کاری انجام دهد. آیا هفته آینده هم می‌تواند کار کند؟ تئاتر کار دست‌جمعی است. گروه‌های نمایشی مشخص باید به وجود آیند، از نظر مالی تامین شوند و بدانند چه کاره هستند.»

قبل از رفتن به صحنه در نمایش «جنایت و مکافات» به کارگردانی دکتر علی رفیعی/ 1356خورشیدی/ تئاتر شهر

این هنرمند اضافه می‌کند: «امروز در تئاتر کشور، کمیت بالا رفته است، اما اصول و برنامه‌ریزی وجود ندارد. دلیل کم کاری من و این‌که نمی‌خواهم کار کنم، اعتراضی به این سیتسم تئاتری است. اگر بخواهم کار کنم، باید وارد یک نظام معیوب شوم که آن را قبول ندارم.»

از او سئوال می‌کنم پس دلیل حضورش در نمایش «مردن با دهان باز» به کارگردانی دلارا نوشین چه بود که او پاسخ می‌دهد: «به خاطر خانم نوشین و متن خوب نمایش بود. اما من اعتراض را همچنان دارم. چراکه این شکل کار آن چیزی نیست که آن را قبول داشته باشم.»

افراد اجرایی و عوامل کارها از تماشاگران‌مان بیشتر است

این بازیگر سینما و تلویزیون با اشاره به حضور بیش از 800 گروه نمایشی در عرصه تئاتر کشور عنوان می‌کند: «در جایی خواندم 800 گروه تئاتری به مرکز هنرهای نمایشی  پیشنهاد اجرا داده‌اند! این گروه‌ها چگونه شکل گرفته‌اند؟ چگونه گروه و زندگی‌شان تامین می‌شود؟ طبق تعریفی که من از کار تئاتر دارم، افراد حاضر در این عرصه باید سال‌های سال تجربه بیاندوزند؛ یعنی صبح سر تمرین بروند، ورزش کنند و روی بدن و بیان‌شان کار کنند، ناهار بخورند و دوباره ادامه بدهند. بعدظهر استراحت کنند و شب اجرا بروند. بعد از چند شب اجرا، نمایش دیگری را دست بگیرند. بایستی برنامه‌ریزی شش ماهه آنها مشخص باشد. کاری که به صحنه می‌رود، بعد از اجرای عمومی در یک شهر، مجدداً در شهرستان‌های  دیگر به صحنه برود. به این ترتیب آن گروه، نویسنده و کارگردان برنامه سالیانه دارد. چگونه می شود این تعداد گروه اجرایی داشته باشیم.»

در کنار رایموند هواکیمیان پشت صحنه نمایش «گیله مرد» بر اساس داستانی از بزرگ علوی و به کارگردان سعید اویسی/ سال 1358 خورشیدی/ اجرا در شهرهای شمال کشور مثل لاهیجان، لنگرود و....

او در این بخش از سخنانش با اشاره به یکی از بروشورهای اجرایی کارگاه نمایش و تفاوت  گروه‌ها و مشخص بودن شرایط اجرایی یادآور می‌شود: «این تعداد گروه،  600 متن ارائه می‌دهند. مگر می‌شود ما این تعداد نویسنده خوب داشته باشیم؟ یعنی ما این قدر اکبر رادی یا بهرام بیضایی داریم؟ این 600 نمایشنامه نویس چه کسانی هستند؟ آیا نوشته‌های آنان قابلیت اجرایی دارند. اگر تصور کنیم در هر یک از این 800 گروه، پنج نفر فعالیت می‌کنند، با حدود 4000 هزار نفر مواجه خواهیم بود. نتیجه این همه فعالیت چیست؟ آیا ما این تعداد تماشاگر داریم؟ این روزها افرادی‌که تئاتر کار می‌کنند از تماشاگرانی که تئاتر می بینند، بیشتر است. این روند باید معکوس باشد. نه آنکه 10 هزار نفر کار کنند و تنها هزار نفر آنان را ببینند.»

او با تاکید بر این‌که این شکل از تئاتر صحیح نیست، می‌گوید: «می‌باستی گروه و مراکزی به وجود آیند. تئاتر نباید تنها به مجموعه تئاتر شهر، تماشاخانه سنگلج و چند سالن کوچک محدود شود. گروه‌ها باید به لحاظ مالی تامین و بیمه باشند، سرویس رفت و آمد داشته باشند. بازیگر آموزش ببینند و این مسئله مرتب برای‌شان تکرار شود. نه آن‌که اگر فردی هنرپیشه شد، بگوید من همه چیز را بلدم و دیگر به چیزی احتیاج ندارم. این تنها سیستم آماری است. چندی پیش یکی از دوستان جوان در سالنی کوچک، نمایشی را به صحنه برد. در انتهای کار برای هر یک ار اعضا تنها 100 هزار تومان باقی ماند. نمی‌دانم این افراد اگر تنها با این کار روزگار بگذرانند، چگونه از پس زندگی‌شان بر خواهند آمد؟»

رحمتی هم‌زمان با نشان دادن عکس‌هایی که از اجراهای متعددش در صحنه نمایش گرفته شده است، در مورد آخرین بازی‌اش در تماشاخانه سنگلج توضیح می‌دهد: «از نمایشنامه «مردن با دهان باز» نوشته محمد وفایی بسیار خوشم آمد، دیالوگ‌های بسیار خوبی دارد و ماجرا و متن آن از یاد نمی‌رود. با شناخت و عشقی که به تئاتر در این نویسنده و کارگردان جوان وجود داشت، نتوانستم در کنارشان حضور نداشته باشم.»

او متن را عنصر اساسی یک اجرا دانسته و عنوان می‌کند: « زمانی‌که نمایشنامه های اکبر رادی، بهرام بیضایی و غلامحسین ساعدی را می‌خوانید با ادبیات سروکار پیدا می‌کنید. اکنون همه شعر می‌گویند، اما آیا این اشعار به پای آثار نیما، شاملو و... می‌رسند که صاحب سبک باشند. افراد با استعداد در عرصه نمایشنامه نویسی باید تشویق شوند. کارهای سهل و ساده که تنها مردم را بخندانند که کار نیست، مثل جدول کلمات متقاطع می‌مانند.»

رحمتی در پایان صحبت‌هایش، بازیگری را هنر سختی معرفی و بیان می‌کند: «بازیگری هم مانند چیزهای دیگر ارزش‌اش را از دست داده‌است. بازیگری زحمت دارد. باید بسیار روی خودت کار کنی و تا آخر عمر آن را به همراه داشته باشی. بازیگر خوب همه نقش‌ها را بازی می‌کند، در این میان نقش‌های رئال از همه مشکل‌تر است، چراکه تا خودت را باور نکنی، نمی‌توانی چیزی را به تماشاگر منتقل کنی.»