ایرج زهری حدودهفتصد سال پیش حکیم نظامی سرود:"سخن نوآر، که نورا حلاوتی است دگر!" تصورمن اینست که ما سخن استاد را بدفهمیده ایم. نمونه اش برخی ازهمکاران جوان ما می پندارند، می توان، حتی باید آزموده های قرن ها تئاترحرفه ...
ایرج زهری
حدودهفتصد سال پیش حکیم نظامی سرود:"سخن نوآر، که نورا حلاوتی است دگر!" تصورمن اینست که ما سخن استاد را بدفهمیده ایم. نمونه اش برخی ازهمکاران جوان ما می پندارند، می توان، حتی باید آزموده های قرن ها تئاترحرفه ای را ندیده ونخوانده گرفت.وکاری نوی نو! به صحنه کشید. این دوستان توجه ندارند، که این سخن ازکسی است که دنیای ادب را درنهانخانه ی دل واندیشه دارد وبا این سرمایه ی فرهنگی است که می خواهد سخنی نو وحلاوتی دگر به آثارِپیش کسوتان بیفزاید. هیچ طرح تازه ای بدون تکیه بر"سابقه" قابل اجرانیست. نکته اینجاست ومشکل بزرگ فرهنگی ما این که همه کاری را می خواهیم ازاول شروع کنیم.
یک نگاه اجمالی به تاریخ تئاتر نشان می دهد، که پایه گذاراین هنر"میم" و"کلون" بودند. درطول زمان آنجا که بیان بدن برای بیان اندیشه و احساس کفایت نمی کرد نویسنده به یاری آمد وچنین شد، که درام پایه گرفت وبه مرور نمایش، چنان که امروزمی بینیم: ترکیبی ازهنربازیگری ونمایشنامه نویسی، همگام با صحنه آرایی وموسیقی ورقص ودیگرهنرها به وجودآمد.
نمایش "روزتولدت را بیادآر" ، طرحی است ازتصاویر ِذهنی ِکارگردان، محمدعباسی، شامل چندتک گویی ِشعرگونه درباره ی تلاش بیهوده ی زندگی، مرگ وتولد. احساس من ازآنچه کارگردان به یاری دوبازیگر دیگرش: علی معینی و احسان همت می خواست نشان بدهد ترکیبی ازتئاترریاضت ِ"آنتونن آرتو" وتئاترآئینی بود.
اما آنچه دیدم، با وجود بازی های متمرکزوهماهنگ وعاشقانه ی بازیگران، به ویژه هنرنمایی اصغر همت بیشتر صورت بود تا ذات. ازپا آویزان بودن به مفهوم شکنجه و درهمان حال شعرخواندن، یاچندوچندین دقیقه دریک حالت دوام آوردن وآنگاه برپایه ی ضرب آهنگ دقیقه ها تا حد نفس بریدگی پشتک و واروزدن، نواختن گوشنواز هرسه هنرمند، البته نمایشگر ِتوان هنری محمدعباسی وهمکاران اوست، اما نمایش کلیت زندگی ومرگ را حکایت نمی کند. تازه نیمی ازخواسته ی کارگردان نیزناتمام ماند. هنگامی که زمان نمایش تولد رسید، بازی راقطع کرد و گفت چون ما نرسیدیم، که صحنه ی تولد را تمرین کنیم برایتان آن صحنه را شرح می دهم. آن وقت خانم هنرپیشه ای آمد، روی زمین درازکشید، روی او پارچه ای انداختند، آنگاه اونمایش تولد را چنان که فهمیدیم و ندیدیم عرضه کرد!
سخن آخر: نگاه کوتاهی به تاریخ اجراهای تئاتری درجهان نشان می دهد که کارگردانان هیچگاه خودرا ازنمایشنامه نویس بی نیازنمی دیده اند. اگر تا قرن نوزده میلادی آنها خود نویسنده هم بوده اند، ازقرن بیستم تا به امروز به ندرت دیده شده است که کارگردانان هم نویسنده باشند وهم آثارخودشان را روی صحنه بیاورند. درهمین جشنواره ی تئاترفجرامسال 24 نمایشامه نویس داریم که کارهای خودرا به کارگردانان سپرده اند. حیف نیست که خودمان را از همکاری آنان محروم می کنیم؟ همکاری محمدعباسی با نویسندگان یا یک دراماتورژ ِهم اندیش و همراه دست کم این حسن رامی داشت، که برخی ازمفاهیم و نمادهایی را که درنمایش مطرح است و پوشیده و خام مانده است برای تماشاگر توجیه می کرد.
............................................................
1-که باید آن را این گونه نوشت:"روزتولدت را به یادآر"!
2- ازجهت متن نمایشی به محمدعباسی و همکاران جوانش که درهمین خط حرکت می کنند، پیشنهادمی کنم، درمواردمشابه به جای نام نویسنده "طرح نمایشی از:" بیاورند.