گفتوگو با مجید جعفری، کارگردان نمایش”زندگی زکریای رازی”
برایم خیلی مهم بود در دورهای که هویت آدمها گرفته شده و آدمها شبیه طبل تو خالی هستند تلنگری به آنها بزنم
نیلوفر رستمی:
”زندگی زکریای رازی”نوشته عبدالحی شماسی و کارگردانی مجید جعفری از جمله نمایش های شرکت کننده در بخش منتخب تولیدات ٨۴ است که در روز اول و دوم جشنواره بیست و چهارم در تالار وحدت به روی صحنه رفت. این نمایش قبل از جشنواره نیز در این تالار به روی صحنه بود. مجید جعفری قبل از این چندین نمایش سیاه بازی، تعزیه و نمایشنامههای کلاسیک جهان را کار کرده است. از تجربههای کارگردانی او میتوان به نمایشهای”آنک وصال”، ”صعود و سقوط مقاومت پذیر آرتو و اوئی”، ”آنتیگونه”، ”هملت” و... نام برد. در این نمایش میکائیل شهرستانی، صنم صالحی، مجید فروغی، اسماعیل بختیاری، رضا مختاری و ... بازی میکنند.
طی سالها فعالیت نشان دادهاید که به شاخههای متفاوت از تئاتر علاقهمندید، شما مدتها نمایش سیاه بازی کار میکردید، بعد رفتید سراغ نمایشهایی مانند”خسیس”، ”هلمت” و”آنتیگونه” و حالا هم”زکریای رازی”. از این چندگانگی علاقهتان بگوئید.
سه کار سیاه بازی در سالهای دور داشتم. سیاه بازی را بسیار دوست دارم چون نمایش سنتی ایرانی است و شگردهای جالب نمایشی را در بطن خود دارد که میتوان از آنها برای کارهای امروزی استفاده کرد. من حتی تعزیه هم کار کردهام. معتقدم اگر سنتهای نمایشی خود را بشناسیم، با تئاترهای جهان هم نمیتوانیم به درستی برخورد کنیم. اگر من ایرانی تئاتر را با اجرای”هملت” شروع کنم، موفق نخواهم شد. من هیچ ابایی ندارم از گفتن این که اول سیاه بازی و تعزیه کار میکردم بعد رفتم سراغ”هملت” و”آنتیگونه” و”خسیس” و ... همان قدر هملت برایم مهم است که نمایش”بیا تا گل برافشانیم”، حتی شاید بیشتر از هملت. من وقتی نمایش”خسیس” را اجرا کردم به گمان خیلیها خوب بود. خودم هم همین دریافت را داشتم. ای کاش جوانها هم در مسیر تئاتری خود ابتدا با نمایشهای سنتی خودمان آشنا میشدند و بعد میرفتند سراغ نمایشهای بزرگ جهان.
چرا از بین اندیشمندان ایرانی”زکریای رازی” را انتخاب کردید؟ این شخصیت برایتان چه ویژگیهایی داشت؟
زندگی”زکریای رازی” و اصولاً شخصیت این اندیشمند دارای ویژگیهای ایرانی ـ اسلامی است. یک هویت ملی و اسلامی را در بطن خود داشت که من دوست داشتم. یعنی”زکریای رازی” یک ایرانی مسلمان و معتقد به ایرانیت و مذهب اسلام بود. وقتی میگوید من زکریا اهل ری و نه بغداد هستم. همین را نشان میدهد. برایم خیلی مهم بود در دورهای که هویت آدمها گرفته شده و آدمها شبیه طبل تو خالی هستند تلنگری به آنها بزنم، منظورم این نیست که به گذشته برگردند اما میخواستم با نشان دادن گذشتهشان کاری کنم که آنها به هویت خودشان نزدیکتر شوند. در ضمن میخواستم بگویم اگر در جامعه نوابغی هستند باید به آنها کمک کنیم نه این که آنها را رها کنیم تا منجر به چیزی مانند فرار مغزها شود. زکریای رازی خدمات بسیاری به جامعه بشریت کرد. او طب بشر را با مطرح کردن مسئله کالبد شکافی متحول کرد یا با اختراع الکل تحول عظیمی را در صنعت شیمی ایجاد کرد. اما بزرگان جامعه او برای این کشفیات بزرگ ارزش قائل نشدند و خواستند که او برایشان کیمیا بسازد! در این نمایش میخواستم بگویم چرا راه را برای چنین آدمهایی مسدود میکنیم؟ همچنین میخواستم به جوانان این شخصیت بزرگ را معرفی کنم و در ضمن بگویم شما هم میتوانید مثل زکریا باشید وقتی بسیار درخشانتر از او در سرنوشت آینده بشر نقش داشته باشید و ... من خیلی دوست داشتم که فرصت بیشتری برای اجرا پیدا میکردیم تا تماشاگران بیشتری با این اندیشههای قشنگ آشنا میشدند اما این اتفاق نیفتاد. کاش اگر در تهران امکان اجرای بیشتر آن نیست به شکل تور بتوانیم در شهرستانهای مختلف این نمایش را اجرا کنیم تا آنها هم با مضامین این نمایش آشنا شوند.
شما در عالم برزخ و به شیوه تداعی خاطرات آن چه بر زندگی”زکریای رازی” گذشته در زمانی حدود 2 ساعت و اندی روایت کردید. آیا امکان نداشت که روایتها فشردهتر و در زمان اندکتری اجرا میشد؟ شما از کسل شدن تماشاگر به دلیل زمان زیاد نمایش هراس نداشتید؟
من چون هر روز سر تمرین و اجرا حضور داشتم چنین چیزی را حس نکردم اگر لازم میدیدم حتی حذف میکردم. نمایش با روشی خاص پیش میرفت که مطمئن بودم این اتفاق نمیافتد. ما برای هر تکه روایت شروع، پایان و اوج قائل شدیم که میتوانست هر کدام یک نمایش کوتاه و مجزا از بقیه تکهها باشد. ما مرتب تماشاگر را با زاویه جدیدی از زندگی زکریا آشنا میکردیم. این نگاه در نوشتن، اجرا و بازی رعایت شده بود. من با وجود آن که بارها نمایش را دیده بودم اما باز هم کششی که در نمایش بود من را برای دیدن دوبارهاش ترغیب میکرد و احساس نمیکنم جای نمایش از ریتم افتاده باشد. با تماشاگرانی هم که صحبت کردم هیچ کدام نگفتند که خسته شدهایم بلکه میگفتند ما نفهمیدیم چطور 2 ساعت گذشت! واقعاً یک نفر هم چنین چیزی که شما میگویید را نگفت. البته در ابتدا اجرای نمایش سه ساعت طول میکشید که در تمرینها به 2 ساعت و 10 دقیقه تبدیل شد. یعنی چیزی حدود 40 دقیقه از نمایش کم شده است. البته چیزی از محتوا کم نشد.
چیزهایی مانند باقلا و تکرار آن به طنز در طول نمایش و یا پادشاه شکم بزرگ و یا مردی که ادا و اطوارهای بامزه درمیآورد. ظاهراً از همه اینها برای جذابتر کردن روایت نمایشی استفاده کردید. اما اینها چیزهایی است که ما بارها به آنها خندیدهایم و دیگر ذهنمان با این چیزها آشناست. به این که بار دیگر تماشاگر به این موضوعات نخندد، فکر کرده بودید؟
من هر جایی که فکر میکنم خنده بیفایده است از آن استفاده نمیکنم. اصلاً قرار نیست که تماشاگر این نمایش بخندد، قرار است که گریه کند. فقط لحظات جذابی را ایجاد کردهام تا تماشاگرانم را روی صندلی نگه دارم چون معتقدم بعضی وقتها اگر مسائل تلخ و فلسفی و پیچیده با چاشنیهای دیگر شیرین نشود، تماشاگر اصلاً راضی به شنیدن نمیشود، ارتباطش را با نمایش قطع میکند. به خصوص که ما برای قشر خاصی نمایشمان را اجرا نمیکردیم. تماشاگران ما از طبقات و فرهنگهای مختلفی بودند و باید به کمک ترفندهایی آنها را تا آخر نمایش نگه میداشتیم. باید چاشنی حزن و خنده در کنار هم باشد تا تماشای نمایش را حزنانگیز نکند.
آیا از همان ابتدا برای دو بازیگر نقش اصلی”میکائیل شهرستانی و صنم صالحی” را در نظر داشتید و یا بعد مجبور به تغییر شدید؟
مسلماً بازیگری که برای نقش زکریا انتخاب میشد، باید غیر از چهره و فیزیک خاص، صدای خوشی داشت و دستی هم در نواختن ساز. برای شخصیت”روشنک” هم باید بازیگری با چهره و فیزیک خاص انتخاب میشد. بقیه بازیگران این نمایش را در ذهن داشتم و انتخابشان هم کار سختی نبود اما به سختی توانستیم دو بازیگر اصلی نمایش را انتخاب کنیم. خیلیها گرفتار بودند. با میکائیل شهرستانی هم همین مشکل را داشتم چون همزمان در یک نمایش دیگر به نام”خرده جنایتهای زن و شوهری” هم بازی داشت. در کل بازیگرانی که برای شخصیت زکریا در نظر گرفته میشدند، یکی ساز بلد نبود، یکی صدای خوبی نداشت و یکی همه اینها را داشت اما جای دیگری گرفتار بود. خلاصه انتخاب بازیگر برای این شخصیت بسیار سخت بود تا عاقبت شهرستانی که به معیارهای من نزدیکتر بود، انتخاب شد.
شما از موسیقی زنده و حرکات موزون در اجرایتان استفاده کردید. علت این که فکر کردید باید نمایش”زندگی زکریای رازی” همراه با موسیقی و حرکات موزون باشد، چه بود؟
ببینید با حرکات موزون و موسیقی راحتتر و در زمان کوتاهتر میتوانستم به آن چه که میخواهم، برسم. ما در فضای برزخ کار میکردیم، مرتب مردهها میآمدند و میرفتند و به نظرم استفاده از این ابزار بسیار کارآمد میرسید. این را هم بگویم که من در تئاتر اصلاً مقولههایی مانند حرکات موزون و رقص و آواز را نمیفهمم. به نظرم استفاده از اینها تئاتر را تبدیل به شو میکند. منظورم اصلاً ارزشگذاری نیست فقط دیگر نمیتوان اسم تئاتر را بر آن گذاشت.
خودتان در بروشور نمایش از طراح حرکات موزون گفته بودید.
میدانم، دارم سعی میکنم که افکارم را روشنتر بیان کنم. به نظر من حرکات موزون و موسیقی و آواز زمانی در نمایش معنا پیدا میکند که در حقیقت کارگردان از این عناصر برای بیان افکار خودش استفاده کرده باشد. آن وقت نه تنها نادرست نیست بلکه جذاب است. شخصیت اصلی نمایش من، زکریا اهل ساز و آواز بوده پس حتماً باید در نمایش تکهای از موسیقی هم نواخته شود و زکریا آوازی هم بخواند چون جزء لاینفک زندگیش بوده و من که زندگی او را روایت میکنم نباید از این چیزها غافل بمانم اما نمیخواستیم کنسرتی در نمایشمان داشته باشیم. استفاده از حرکات موزون در این نمایش هم به ما کمک میکند تا به فضای نمایش نزدیک شویم.
پس از اجرای”هملت” تا به حال 4 سال میگذرد چرا در طی این سالها فعالیتی در تئاتر نداشتید؟
این قدر سر نمایشهای”هملت” و”آنتیگونه” اذیت شدم که دیگر ترجیح دادم مدتی کار نکنم. خارج از تئاتر خودم را مشغول کردم. منظور از اذیت شدن پرداخت نکردن دستمزد به موقع بود. البته مسئولان تقصیری ندارند. برای اجرای این نمایش مسئولان تالار رودکی همیاری کردند اما مشکل ما دریافت به موقع دستمزدها است، آن هم با عوامل حرفهای که در این نمایش حضور داشتند. من واقعاً نمیتوانم از آنها توقع داشته باشم که چند ماه از زندگیشان را فدای هنر کنند بدون پول. الان هم تصمیم دارم چند سالی کار تئاتر نکنم تا بتوانم ضررهایم را پرداخت کنم. میدانم که مرکز هم نمیتواند کمکی بکند چون یک میلیارد و اندی بدهکار است. من از آنها هم توقعی ندارم. فضای فرهنگی ما به طور کل دچار بلبشو شده و دچار فقدان برنامه است و مسئلان رده بالا وقتی متوجه ضرورت این هنر نباشند ما مجبور به پرداخت تاوانش هستیم.