در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش”امشب باید بمیرم” به نویسندگی و کارگردانی”نصرالله قادری”

در بروشور نمایش”امشب باید بمیرم” از این کار به عنوان یک”کمدی” یاد شده است اما در زمان اجرا درمی‌یابیم که”طنز” یا به اصطلاح”کمدی” یک لایه یا گوشه از کار را در برمی‌گیرد، بخشی از آن با توجه به شرایط موجود در متن به یک ملودرام مدرن دامن می‌زند و بخشی دیگر کاملاً جدی است و درباره فرود یک آدم است که ریشه در ساختار”تراژدی” دارد

رضا آشفته:
نمایش”امشب باید بمیرم” به نویسندگی و کارگردانی”نصرالله قادری” که در جشنواره تئاتر فجر اجرا شد، محتوایی کاملاً مذهبی و دینی دارد.
در این نمایش استاد دانشگاهی به دلیل کلنجار رفتن با ناملایمات زندگی خودکشی می‌کند. او از دانشگاه با اتهامات بی‌مورد اخراج می‌شود و بعداً در می‌یابد که دکتری دخترش را اغفال کرده و پی کارش رفته است. پسر استاد هم که متعصب و غیرتی است دکتر را به قتل می‌رساند. پسر هم در یک تصادف می‌میرد و ... همه این‌ اتفاقات دست در دست هم می‌دهد تا طرلان(وسوسه شیطانی) استاد را به کام مرگ خود خواسته بکشاند.
پیچیده نویسی
نصرالله قادری این بار با آن که پیرو شیوه پیچیده‌ نویسی است اما برخلاف گذشته داستان روشن، صریح و منتقدانه‌ای دارد که ارزش اثرش را مضاعف می‌کند. قادری مدام توسط شخصیت‌های مرشد و اسفندیار(انوشیروان ارجمند) از بهشت، جهنم، رعایت حلال و حرام، گناه، توهین و افترا و غیره صحبت می‌کند. در متن هم اتفاقاتی می‌افتد که به گونه‌ای بیانگر تفسیرها و تحلیل‌های مرشد نمایش است. این دو در هم تنیده می‌شود تا در نهایت به بافتی کاملاً مذهبی و خدا باورانه دامن بزند. به این ترتیب نصرالله قادری از موضع یک روشنفکر و نویسنده دینی با مخاطب خود رو در رو می‌شود. حالا این که مخاطب تا چه حد با نظرگاه قادری موافق یا مخالف باشد، بستگی به پس زمینه فکری ایشان دارد. شاید هم قادری با همین نمایش عده‌ای را متاثر سازد تا درباره این مفاهیم به چالشی متفکرانه کشانده شوند و به تدریج به دریافتی جدید از باورهای دینی برسند. شاید هم کفر عده‌ای را در بیاورد که چرا باید این گونه با پرتاب واژگان و اصطلاحات دینی مورد رنجش فکری و روحی قرار گرفته باشند. نصرالله قادری فقط یک دیدگاه را مطرح نمی‌کند بلکه او فضای انرژیکی را در سالن نمایش محیط می‌سازد که بر روح و روان تماشاگران سلطه می‌یابد. همین عاملی برای رو در رو شدن یا همسو شدن با اثر می‌شود.
قادری در مقام نویسنده از شیوه‌های روانشناسانه و سیال ذهنی برای شرح و بسط داستان نمایش”امشب باید بمیرم” استفاده می‌کند. او اصلاً علاقه ندارد که در یک مسیر خطی به همه اتفاقات و شخصیت‌سازی‌ها سر و سامانی بدهد بلکه تابع بلامنازع پیچیدگی‌های عجیب و غریب در آثارش است. او این بار کمی معقولانه‌تر و سنجیده‌تر در پیچیده شدن روابط و آدم‌های نمایشش قلمفرسایی می‌کند. همین ضابطه‌مندی‌های قادری باعث شده که این بار موثرتر در صحنه دیده شود.
در بروشور نمایش”امشب باید بمیرم” از این کار به عنوان یک”کمدی” یاد شده است اما در زمان اجرا درمی‌یابیم که”طنز” یا به اصطلاح”کمدی” یک لایه یا گوشه از کار را در برمی‌گیرد، بخشی از آن با توجه به شرایط موجود در متن به یک ملودرام مدرن دامن می‌زند و بخشی دیگر کاملاً جدی است و درباره فرود یک آدم است که ریشه در ساختار”تراژدی” دارد. مجموعاً می‌توان گفت که سبک و شیوه مشخصی در کلیت اجرا غالب نیست و اجرا ملغمه‌ای از گونه‌ها و مکتب‌های اجرایی است. این نوع تنوع طلبی به شخصیت قادری برمی‌گردد که چندان هم با اصول و قواعد جاری در زمانه حاضر مخالفتی ندارد. در روزگار فعلی هنرمندانِ سراسر دنیا به بر هم ریختن نظم‌های تجربه شده در آثار پیشینیان و تلفیق مکتب‌ها و شیوه‌های کلاسیک علاقه زیادی نشان می‌دهند. اصلاً نظم‌های موجود در آثار هنری برپایه دخالت مستقیم در برهم ریختن نظم‌های کلاسیک شده به مرزهایِِ خلاقیت و نوآوری منجر می‌شود. قادری هم تاکنون چنین رویه‌ای را دنبال کرده که شاید در”امشب باید بمیرم” به تجربه‌ای منسجم و معقولانه‌تر نزدیک شده باشد.
شک و تردید
اگر در کمدی بودن صرف نمایش”قادری” شک و تردید است، این به لحاظ رعایت نکردن اصول کامل کمدی است. وقتی مرشد و نقالی یک تکنیک لاینفک در اجرای او می‌شود، خواه نا خواه بافتی جدی و مذهبی در پس زمینه اجرا ته نشین می‌شود که ناخواسته از کمدی شدن صرف اجرا جلوگیری می‌کند. وقتی”آفتابه” به عنوان یک جزء هزل گونه به حاشیه متن قادری متصل می‌شود دیگر این عنصر لاینفک مانع از کمدی بودن اثر می‌شود.
هزل برای خود تعریف و معیارهایی دارد که مطمئناً با کمدی فاصله دارد. قادری در متن”امشب باید بمیرم” خانواده‌ای را ملاک شخصیت‌پردازی‌هایش قرار می‌دهد تا همه روابط و برهم ریختن آن در این خانواده منجر به کنش‌های پویا و پیش برنده شود. اما در این بین شخصیت مادر یا همسر حضور معقولانه‌ای در ارتباط با شخصیت استاد و فرزندانش ندارد. او اصلاً کنش معقولانه‌ای نسبت به”پیامد تجاوز به دختر” بروز نمی‌دهد و رابطه‌اش با استاد چندان منطقی و گیرا به نظر نمی‌آید. در این ارتباط اطلاعات بیشتری باید در متن تزریق شود تا این شخصیت هم به نحو پررنگ‌تری در ارتباط با استاد، دختر و پسر آشکار شود.
شخصیت استاد”جمیل صادقی” هم با توجه به آن که مرشد بارها به توصیف و شرحش می‌پردازد اما نمی‌تواند در دل متن حضور موثری داشته باشد. مثلاً”طرلان” از منطق اجرایی تبعیت می‌کند و به روابط آدم‌ها گره می‌خورد و جزء لاینفک متن می‌شود. اما حضور شیطانی استاد”جمیل صادقی” از منطق داستانی و اجرایی پیروی نمی‌کند.
قادری در مقام کارگردانی نیز متکی به متن نوشتاری است و بر این اساس از اصل خاصی پیروی نمی‌کند و به همان شیوه تلفیقی و ترکیبی و با انجام برخی از نوآوری‌های خاص خود اجرایش را شکل می‌دهد. در طرفین تالار با فلز و پارچه توری آویزهایی دید می‌شود، وسط صحنه با یک میز بزرگ و گاهی نیز میز کوچک و صندلی و آوردنِ برانکارد پر و خالی می‌شود. در ته صحنه نیز با همان ترکیب فلز و پارچه، نماهایی از در و دیوار و پنجره‌های یک خانه نسبتاً بزرگ تداعی می‌شود. این جا در شروع نمایش تبدیل به یک مرکز لجن درمانی و در ادامه تا پایان تبدیل به خانه استاد ناصر می‌شود. طراحی صحنه و لباس در همان راستای منطق متن شکل گرفته و به نوعی عنصر فعال و پویا برای تداوم اجرا بوده است.
بازیگری
قادری در هدایت بازیگران هم از انواع منش‌های رفتاری در بازیگری تبعیت می‌کند. گاهی آن‌ها از کمدی و کاریکاتورگونه بودن تبعیت می‌کنند. گاهی فاصله ‌گذاری‌های خاص نمایش‌های ایرانی در رفتار آنان به ویژه مرشد، نمود عینی می‌یابد. گاهی هم بازیگران از بازی‌های زیر پوستی و روانشناختی تبعیت می‌کنند و گاهی نیز رفتارهای ناتورالیستی در هماهنگی بازی‌ها رعایت می‌شود. گاهی هم فاصله‌گذاری‌های برشتی در خط و خطوط بازی‌ها به عنوان مرجعی محکم دخالت می‌کند. بنابراین برآیند عجیب و غریبی در بازیگری حضور دارد که در این اجرا با توجه به پس زمینه موجود در متن چندان هم آزار دهنده تلقی نمی‌شود.
بازی انوشیروان ارجمند با دو نقش”مرشد” و”اسفندیار” احتیاج به صرف انرژی بیشتر از سوی بازیگر و رتوش اساسی از جانب کارگردان است. برای آن که این بازیگر در ایجاد ریتم و کشش دراماتیک حضور فعالانه‌تری دارد و تا زمان اجرای عمومی باید تدابیر کاربردی‌تری برای بهتر نمود یافتن این بازی‌ها یافت شود. گروه همسرایان نیز باید در زمانی که برای چیدن میز و صندلی‌ها در صحنه رفت و آمد دارند، به بازی‌های یکدست توجه داشته باشند. اگر قرار است که با حرکات موزون به صحنه بیایند باید همه از این قاعده پیروی کنند و در غیر این صورت هم باید از یک رفتار واحد پیروی کنند.
ریتم مطلوب
ریتم یکی از عناصر برجسته برای عظمت بخشیدن تمامی اجراهای تئاتری است. گر اثری نتواند به ریتم دلخواه و ایده‌آل خود برسد، نمی‌تواند از پس نگه داشتن و تاثیرگذاشتن بر مخاطب برآید. ”امشب باید بمیرم” از دقیقه 60 به بعد دچار افت شدیدی در ایجاد یک ریتم مطلوب می‌شود، بازیگران و کارگردان باید تا زمان اجرای عمومی به این مهم بها بدهند تا باعث از دست دادن تماشاگر در زمان اجرا نشود.