در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با”برنارد زیلور”، کارگردان نمایش”بامبی 8”

”بامبی” نشان دهنده نوعی از معصومیت است مانند همان شخصیت”بامبی” والت دیزنی.نمایش ما بر اساس بداهه و ار خاطره ای که من ازجنگ بوسنی وهرزگوین داشتم شکل گرفته است.کلیت داستان نمایش ماجرای سه دوست بسیار پرانرژی است که در یک آشپزخانه می‌خواهند پیتزا درست کنند اما اتفاق‌های دیگری هم در این میان پیش می‌آید. در ظاهر روند نمایشنامه ساده به نظر می‌رسد اما احتیاج به تمرکز بسیار دارد. مثلاً”بامبی ۱۰” که الان در هلند در حال اجراست، یک طنز تلخ است.

مریم منصوری:
اشاره:”بامبی 8” نمایشی از کشور هلند بود که به کارگردانی برنارد زیلور در سومین روز از جشنواره تئاتر فجر در سالن اصلی مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفت.
این نمایش به روایت سه دوست می‌پردازد که در یک آشپزخانه به قصد درست کردن پیتزا دور هم جمع می‌شوند، اما رویاهای آن‌ها از آشپزخانه جهانی ویران می‌سازد که بر فراز کابینت و یخچال و میز آن سیر آفاق و انفس می‌کنند و با تغییر ماهیت اشیاء، اشخاص هم نقش‌های مختلف را می‌پذیرند و در خرده روایت‌های مختلف در قالب‌های متفاوتی ظاهر می‌شوند.
با زیلور در فاصله کوتاه بین دو اجرا، در حالی که وی می‌خواست هر چه سریعتر به بازیگرانش بپیوندد به گفت‌وگوی کوتاهی نشسته‌ایم که در پی می‌آید:
از روند تمرین گروه بگویید؟
نمایش ما، نوعی از تئاتر حرکتی است. گروه بازیگران سه هفته تمرین کردند و پس از آن به طراحی دکور و ... پرداختیم. پس از آن یک دوره استراحت داشتیم و پس از آن شش ماه به اجرای آن در مناطق مختلف پرداختیم. همان طور که می‌دانید اسم این نمایش، ”بامبی 8” است و این هشتمین اجرای ما از این نمایش است. این نمایش تا شماره پنج، سریالی کار شده که شامل نمایش‌های کوتاه چند دقیقه‌ای می‌شد و پس از آن کار، دچار گسترش شد. اجراهای قبلی آن در برزیل، آمریکای جنوبی، قاهره، زاگرب و.... بود. اساس کار ما در اجراهای مختلف این کار، براساس بداهه‌پردازی بود و مدام دستخوش تغییر می‌شد.
نحوه شکل گیری بداهه‌ها چگونه بوده است؟
این بداهه‌ها براساس آثار ورنر هرتزوگ، نوسفراتو و ویتسک و فیتس جرالدو شکل گرفته است. فیتس جرالدو با یک قایق از آمازون حرکت کرد. هسته اصلی نمایش از این سه کار گرفته شده و بعد روی آن کار شده است.
پس این اجرا چندان متکی به متن نبوده است؟
نه! کاملاً براساس بداهه‌پردازی شکل گرفته و هیچ نمایشنامه‌ای از پیش نوشته نشده است. در ابتدای کار، مواد نمایشنامه را از جاهای مختلف جمع می‌کردیم و سپس به تمرین می‌پرداختیم. اما در حال حاضر، روند کار به مرحله‌ای رسیده است که دیگر همه چیز ثابت است و تغییری در اصل داستان پیش نمی‌آید. اما این نکته را هم در نظر بگیرید که مواد اولیه کار ما در طول تمرین‌ها، دستخوش تغییر و حذف و اضافاتی می‌شود.
داستان کلی کار به چه نحوی شکل گرفته و پرورش یافته است؟
ابتدا خط اصلی کار را انتخاب می‌کنیم. مثلاً در این نمایش، خط اصلی، درست کردن پیتزا در یک جای کاملاً مشخص، مثل آشپزخانه بوده است. حالا در حین تمرین‌ها، هر آن چه که با این فضا و موقعیت تناسب داشته باشد به آن اضافه می‌شود به همین دلیل است که این نمایش زمان دقیقی ندارد و امکان دارد بین 70، 80 یا 90 دقیقه تغییر کند.
آیا ویژگی‌های فرهنگی، اجتماعی و ... یک منطقه باعث تغییراتی در اجرا و مضمون کار می‌شود؟
به عنوان مثال، در”بامبی 6” که در سائوپائولو در برزیل اجرا شد، نمایش در دوره پرزیدنت لولا چپ‌گرا اجرا شد. در آن اجرا، یکی از سه بازیگر، برای اولین بار کت و شلوار ‌پوشید و تبدیل به یک جنتلمن ‌شد و قسمتی از حرف‌های آن رئیس جمهور هم به آن‌ نمایشنامه اضافه شده بوده که این جا نیست. ولی این تغییرات در راستای سازگاری با محیط، بسیار کم است. ایده این اجرا از خاطره‌ای که من از دوره جنگ بوسنی و هرزگوین دارم، نشأت گرفته است. موقعیتی که آشپزخانه به عنوان یک مکان در آن اهمیت بسیاری دارد.
آیا گروه به صورت مستقل برای حضور در جشنواره فجر اقدام کرده‌اند یا این که به وسیله مناسبت‌هایی به این جشنواره معرفی شده‌اند؟
هنگامی که در فستیوال سیفت قاهره، این نمایش را اجرا کردیم به عنوان بهترین پرفورمنس و بهترین کارگردانی جوایزی کسب کردیم و پس از آن از ترکیه، مراکش و تونس دعوت‌نامه‌هایی دریافت کردیم و پس از آن به جشنواره فجر هم دعوت شدیم. البته ما پارسال هم در جشنواره فجر شرکت کردیم.
لایه‌هایی از خشونت و جنسیت در این کار به موازات هم پیش می‌روند، آیا در اجرای کشورهای دیگر هم این لایه‌ها به این قوت حضور داشتند؟
بله، از این نظر، این اجرا فرقی با اجراهای دیگر ندارد. کلیت نمایش‌ ما در هیچ کشوری تغییر نمی‌کند و اگر شرایط را مناسب نبینیم، اصلاً اجرا نمی‌کنیم. پارسال با نمایش دیگری در جشنواره حضور داشتیم و علاوه بر آن مطالعاتی هم راجع به ایران داشتیم اما نکته خاصی را در اجرای ایران اضافه نکرده‌ایم.
برخورد مخاطب ایرانی را با کار چطور می‌بینید؟
نکته جذاب این است که مردم بسیار کنجکاو هستند و انگار تشنه این کار هستند و این بسیار خوشحال کننده است که ما برای آدم‌هایی به اجرای برنامه می‌پردازیم که با دید باز به تماشای نمایش می‌نشینند. به طور کلی مخاطب ایرانی، بسیار پذیرنده است.
به نسبت جشنواره‌های دیگری که در آن حضور داشتید، جشنواره فجر را در چه حدی می‌بینید؟
این جشنواره، سازمان یافتگی خوبی دارد. در حد جشنواره‌های قاهره و سائوپائولو است. البته این که اجرای دیروز ما لغو شد، اتفاق بدی بود. اما این اتفاق هم به خاطر تاخیر هواپیما بود. یک پیشامد غیرقابل کنترل.
مثل اپرا که همه چیز باید با انرژی خیلی زیادی انجام شود. در این مکان محدود هم ما سعی کردیم که این شخصیت‌ها در حد توان، پرانرژی عمل کنند. انگار که تخیل یک نفر به راحتی به تخیل دیگری تبدیل می‌شود، اصلاً به همین خاطر صحنه ما یک فضای محدود و کوچک است تا این انرژی بهتر و بیشتر دیده شود چون اگر این فضا، بزرگ‌تر بود انرژی، هیجان و خشونت شخصیت‌ها به این میزان دیده نمی‌شد. به همین دلیل ما فضا را به یک آشپزخانه، محدود کردیم.
پس به این ترتیب سالن اصلی تئاترشهر، مکان مناسبی برای این اجرا نیست؟
مشکل ما بزرگی این جا نبود. اما با حالت نیم دایره‌ای و قاب صحنه مشکل داشتیم. البته ما فقط در محدوده مشخص طراحی صحنه بازی داشتیم و از آن خارج نشدیم.
با توجه به این که در طول کار مدام، رویایی به رویای دیگر می‌پیوندد، می‌توانیم بگوییم که هیچ قاطعیتی در روند کلی داستان وجود ندارد. چرا که کلیت این نمایش، از یک سری خرده روایت شکل گرفته است. پس هر یک از آن‌ها می‌تواند، پایانی برای نمایش محسوب شود. چون ما با یک قصه واحد با فراز و فرودهای مرسوم مواجه نیستیم.
دقیقاً همین طور است. اما کلیت داستان نمایش ما ماجرای سه دوست بسیار پرانرژی است که در یک آشپزخانه می‌خواهند پیتزا درست کنند اما اتفاق‌های دیگری هم در این میان پیش می‌آید. در ظاهر روند نمایشنامه ساده به نظر می‌رسد اما احتیاج به تمرکز بسیار دارد. مثلاً”بامبی 10” که الان در هلند در حال اجراست، یک طنز تلخ است. به طور معمول ما اطلاعات اولیه‌مان را از مطبوعات می‌گیریم و بعد روی آن به عنوان ایده کلی کار می‌کنیم. اما در طول تمرین‌ها امکان دارد آن قدر دچار تغییر و تحول شویم که هیچ نشانه مستقیمی از آن ایده اولیه باقی نماند.
واژه”بامبی” در فرهنگ شما نشانه خاصی است یا به فرد خاصی اشاره دارد؟
ما وقتی این کار را شروع کردیم، دنبال اسمی می‌گشتیم که القا‌ء‌گر این باشد که گروه بازیگران آدم‌های معصومی هستند که می‌خواهند بازی معصومانه‌ای داشته باشند. ”بامبی” می‌تواند نشان دهنده نوعی از معصومیت باشد مانند همان شخصیت”بامبی” والت دیزنی.
به نظر می‌رسد در این کار لایه‌هایی از پارودی و تراژدی به موازات هم بالا می‌آیند. نظر شما چیست؟
این نمایش درباره رویاست و این که آدم بتواند تخیل خودش را پرورش دهد. اصلاً هدف ما ارائه لحظات پارودی نبوده بلکه ارائه تخیلات بشری مد نظر ما بوده است. از این نظر به رقص شبیه است. در هنگام رقصیدن، انسان بدن خود و حرکت‌های آن را کشف می‌کند و براساس هیچ تئوری عمل نمی‌کند. این جا هم همین اتفاق افتاده است.