در حال بارگذاری ...
...

تولید مشترک بین‌المللی در تئاتر از نگاه فری دوگوئس مدیر تئاتر”بامبی8”

در تولید مشترک ما خودمان را به عنوان یک توریست معرفی می‌کنیم و اول چیزی نمی‌گوییم و فقط می‌شنویم و سعی می‌کنیم آن فرهنگ را بشناسیم. ما هر کدام دارای یک فرهنگ ملی هستیم که با ارائه این‌ها می‌توانیم خود را به فرهنگ‌های دیگر ارائه کنیم. این هویت فرهنگی ماست.

نسیم احمدپور:
سمینار”تولید مشترک بین‌المللی در تئاتر” از گروه”بامبی 8” در پی کارگاه آموزشی این گروه که در دو روز متمادی برگزار شد از جمله کارگاه‌ها و سمینارهای آموزشی است که در بیست‌وچهارمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر برای آموزش دانشجویان و فعالان تئاتر و آشنایی آن‌ها با تئاتر و فرهنگ دیگر نقاط برگزار شد. این جلسات با استقبال اهالی تئاتر مواجه شد. و علاقه‌مندان به تمرین‌های بدنی، صدا و تمرکز پرداختند و با روش‌های مختلف تربیت بازیگر آشنا شدند.
پارت 1
ساعت 15/11 پشت بام خانه هنرمندان.
15 دقیقه از ساعت مقرر گذشته است.
حدود 30 نفر خبرنگار و بازیگر، بازیگرهای ملبس در لباس تمرین و بازیگرهایی که لباس تمرین ندارند و مسئول سالن، همه منتظرند. آن‌هایی که قرار است work shop را برگزار کنند هنوز نیامده‌اند. شومینه داخل سالن می‌سوزد. چند نفری از بازیگران(شاید به عادت تمرین‌های مرسوم تئاتر) بدنشان را گرم می‌کنند. خانمی وارد می‌شود و به آقایی که در ورودی سالن اسامی شرکت کنندگان را یادداشت می‌کند. چیزی می‌گوید:«DVD Player نداریم»، شنیده می‌شود. جملاتی دیگر رد و بدل می‌شود. اهالی سالن نرم نرم به آن‌ها نزدیک می‌شوند. کم‌کم حلقه‌ای تشکیل می‌شود. که زن و مرد در میان آن‌ قرار دارند. صدایی از آن میان شنیده می‌شود:«امروز work shop» نیست. سخنرانی است. حالا هم که در تالار ناصری آقای مؤدبیان سخنرانی دارند. ساعت 30/12 تمام می‌شود شما می‌توانید آن‌ جا بیاید. در ضمن قطعه‌های تصویری هم دارند که باید استفاده شود. می‌توانید بیاید آن جا.»
بازیگران از خود وا می‌روند. افشین خورشید‌باختری که پای ثابت و مدیر جلسات مطبوعاتی و work shop های این دوره از جشنواره بوده است. دخالت می‌کند:« آقایان و خانم‌ها این هم فرقی ندارد حتماً که نباید تمرین عملی کرد. در این جلسه قرار است ایشان حرف بزنند و براساس فیلم، کارشان را توضیح بدهند.»
پسری از حاضران work shop می‌گوید:«اجاره بدهید ما این جا آن چیزهایی که در جلسات قبل یاد گرفتیم را تمرین کنیم.» اجازه داده می‌شود. نیمی از جمع سالن را ترک می‌کنند. صدای موسیقی. 10 نفر (9 پسر و 1 دختر) حول دایره‌ای میان سالن نشسته‌اند و پسر که دانش آموخته این چند جلسه work shop است با آن‌ها تمرین می‌کند و رهبریشان البته. توپی فرضی را(یا چیزی مانند توپ را) نفر به نفر پرتاب می‌کنند و حول دایره می‌چرخانند. بعضی‌ها با صدای بنگ و با دستانی که به اطراف باز می‌شود مانع عبور توپ می‌شوند و به این صورت توپ برمی‌گردد. بعضی لحظه‌ها هم ناگهان کسی انگشت اشاره و انگشت کنار آن را سمت کس دیگری نشانه می‌گیرد که یعنی شلیک می‌کند.
بازیگران این حرکت را مدتی با سرعت معمولی، مدتی slow motion(کُند) و fast motion(تند) اجرا می‌کنند.
همه بچه‌ها حول دایره بسیار پرانرژی و با حرارات مشغول تمرین هستند از کسی، ایستاده در کنارم که او هم بهت زده به این جمع نگاه می‌کند. لبخند می‌زند و می‌گوید:«این حرکت در work shop دیروز تمرین شد.
بچه‌های حول دایره تمرین‌شان را عوض کرده‌اند. این تمرین را می‌شناسم از work shop گروه صخره‌های آبی است. یک پا را می‌کشند و پای دوم را به دنبال پای اول می‌کشند. که البته در آن سطح سر نباید تغییر بکند.
تا ساعت 30/12 هنوز 40 دقیقه مانده است. از پلاتو بیرون می‌آیم. در پشت بام خانه هنرمندان می‌ایستم. همان مردی که در پلاتو ایستاده بود و با لبخند آدرس تمرین را به من داد، ایستاده و سیگار می‌کشد قیافه‌اش شبیه آدم‌های متفکری است که به مهم‌ترین مسائل بشری فکر می‌کنند. به دور دست خیره شده و پک‌های عمیق به سیگارش می‌زند من را می‌بیند این بار من لبخند می‌زنم.
می‌گوید:
ـ : بد است. خیلی بد است.
ـ : چی؟
ـ : این work shop ها.
ـ : چطور؟ به نظرم بد نیست.
ـ : آره از این بابت که بالاخره ما می‌فهمیم که آموزش درست یعنی چه؟ یا اگر آن‌ها تئاترشان خوب است درست هم تمرین می‌کنند. یا خارج خارج که می‌گویند یعنی چه؟
ـ : پس؟!
ـ : تمام این بچه‌ها که 2 یا 3 جلسه تمرین کرده‌اند ـ آن هم با گروه‌های مختلف ـ می‌روند و در سطح تئاتر پخش می‌شوند فکر می‌کنند کار بلدند و می‌خواهند این‌ها را به همه جا منتقل کنند. آن هم نصفه ـ نیمه و شکسته بسته ... همه جا را آلوده می‌کنند... این تمرین‌ها بی آن که جا بیفتد با منطق پس آن درک شود و یا روشی که ریشه آن است دریافت شود. همه را آلوده می‌کند.
پارت 2
ساعت 15/12 ـ سالن ورودی خانه هنرمندان
صدای ساز و دهل و سنج و طبل. اسب‌های پارچه‌ای. تفنگ. رنگ و رنگ و رنگ.
”جامعه هنری صلح تقدیم می‌کند” (Peace Artistic Society Offer)
گروه تئاتر خیابانی صلح از شهر بروجرد نمایش میدانی را اجرا می‌کنند. کاغذی را در آن میان به دستم می‌دهند. بروشور است.
کارگردان: احمد مردانی بروجنی
نویسنده: امید مردانی بروجنی
نیله سوار
White rider (Nileh Savar)
«خان طبق عادت هر ساله می‌خواهد از سهم محصول رعیت به بهانه کمک به فقرا و نیازمندان سهمی بردارد ولی ستاره سالار زنان ایل از نیات سوم وی آگاه می‌شود و به این ترتیب خان مورد غضب ستاره واقع می‌شود... در پایان ستاره همه مردم را متحد بر علیه خانه می‌کند و موفق به نابودی او می‌شود.»
دختری از بازیگران شلیک می‌کند و فریاد می‌زند: سالاری است برای خودش با تفنگ و آن هم رنگ.
ازدحام آدم‌ها حول بازیگران اجرا کننده نمایش خیابانی ـ در میان جمعیت مردی از همه بلندتر. شاید نیم متر بلندتر از بقیه ـ یک هندی کم(Handy Cam) در دست دارد و هیجان زده ـ تصویر می‌گیرد ـ او را قبلاً دیده‌ام در اجرای”بامبی 8” سالن اصلی تئاترشهر که در آن جا هم با همین میزان هیجان از مردم مشتاق و تماشاگران تصویر می‌گرفت. دو تا آدم بلندتر از بقیه هم وجود دارند. آن‌ها را هم می‌شناسم. بازیگران ”بامبی8” هستند.
گروه نمایش خیابانی نرم نرم به داخل محوطه بیرون خانه هنرمندان می‌روند. اسب فلزی ساکن جلوی خانه هنرمندان، اسب‌های پارچه‌ای، گروه نمایش را کمرنگ می‌کند.
بازیگران و دیگر اعضای گروه صلح تک به تک با بلندترین مرد جهان و اسب فلزی ساکن عکس می‌گیرند.
پارت 3
ساعت 20/1 تالار ناصری. خانه هنرمندان
افشین خورشیدباختری. آقای مترجم. فری دوگوئس
مترجم ترجمه می‌کند:«من محقق و پژوهشگر فرهنگی هستم و می‌توانم تشخیص دهم که چه کاری هلندی است و چه کاری هلندی نیست.»
مردی از میان جمع که نزدیکی من نشسته:«درست ترجمه نمی‌کند ـ ناقص گفت.»
مترجم:«حدود 10 سال که تولید مشترک در زمینه تئاتر انجام می‌دهم و 5 ـ 6 سالی است که تغییر مسیر داده‌ام و علاقه‌ام بیشتر فرهنگ‌های قدیمی و بومی است.»
امروز ارتباط آسان شده است. من به این خاطر الان این جا هستم که توانستند به وسیله(Email) ایمیل. با من ارتباط برقرار کنند. این ارتباط را نزدیک می‌کند و می‌تواند کمک کند که همکاری حتی از فاصله دور بسیار صمیمانه باشد. ولی در مسیر جهانی شدن همیشه یک سایه‌ای هست. ممکن است حالت استعماری پیدا کند و یک فرهنگ امپریالیستی ریشه بدواند.
هنر می‌تواند در سطح فرهنگ و تقلید فرهنگی حالت بسیار موثری پیدا کند. رقص‌های مدرن در همه جای جهان متفاوت است و من به دنبال میراث این‌ها می‌گردم. تبادل فرهنگی(جهانی شدن) می‌تواند به جذابیت یک فرهنگ کمک کند ولی در عین حال می‌توان آن را تخریب کند.
این در کشور ما به دلیل مهاجران، بسیار زیاد اتفاق افتاده است. تولید مشترک باعث می‌شود آثار تر و تمیزی تولید شود. در تولید مشترک تمرکز ما روی اشتراکات فرهنگی است. این اشتراکات را ما در فرهنگ شهری و اجتماعی و کلیت فرهنگ یک جامعه جست‌وجو می‌کنیم.
در تولید مشترک ما این طور عمل می‌کنیم:
ـ خودمان را به عنوان یک توریست معرفی می‌کنیم و اول چیزی نمی‌گوییم و فقط می‌شنویم و سعی می‌کنیم آن فرهنگ را بشناسیم.
ما هر کدام دارای یک فرهنگ ملی هستیم که شامل مسائل اجتماعی، دینی و اقتصادی است که ما با ارائه این‌ها می‌توانیم خود را به فرهنگ‌های دیگر ارائه کنیم. این هویت فرهنگی ماست.
البته این تبادل‌ها ممکن است باعث خلط شدن فرهنگ‌ها شود و آدم‌ها را دچار بحران هویت کند، مثل زمانی که من با یک گروه آفریقای لاتین کار می‌کردم و از دختری ‌پرسیدم:«تو متعلق به زولو هستی؟ و دختر در ابتدا گفت:«آره. ولی بعد گفت نمی‌دانم. او حتی دقیقاً‌ نمی‌دانست که متعلق به کجاست؟ این به نوعی بحران هویت است. وقتی شما دارد کشوری می‌شوید یک زمانی طول می‌کشد تا شما قوای نمایشی را دریافت کنید.
صدای مردی که در دو صندلی آن طرف‌تر نشسته‌ است: قواعد نه. پتانسیل. مترجم به تئاتر آشنا نیست.
«سفر ساده است ولی وقتی قرار است یک نمایش را یک ماه در کشور دیگری اجرا کنید قضیه خیلی متفاوت است باید پیش‌بینی‌های لازم انجام شود. مثلاً گرجی‌ها خیلی مهمان‌نواز هستند. آن‌ها می‌توانستند به هتل‌دار در کشور خودشان بگویند که چه می‌خواهند ولی وقتی آن‌ها به هلند آمدند باید طبق مقررات هتل رفتار می‌کردند. ما این را، به آن‌ها گفته بودیم ولی در آخر آن‌ها را یک بار بیرون انداختند. بنابراین باید دو طرف با حفظ آزادی ـ همدیگر را رعایت کنند.»
«همیشه در ایجاد رابطه اشکال هست. مثلاً همین که من همیشه باید با یک مترجم کار کنم.»
«معمولاً کشورهایی که در لیست دولت هلند است. آن‌هایی‌اند که در فهرست من نیست. من آن‌هایی را دوست دارم که فرهنگ غنی و قدیمی دارد. متاسفانه ایران در لیست آن‌ها نیست ولی من معتقدم که باید تولید مشترک انجام دهم و اگر کارگردان یا کاری را ببینم که او این ارزش را داشته باشد این همکاری را انجام می‌دهم.»
«من اپرای عروسکی را دیدم که به نظرم بسیار خوب است که در نقاط مختلف اجرا شود.»
(صدای نچ نچ مرد در دو صندلی آن طرف‌تر ـ کامل ترجمه نمی‌کند)
یکی از حاضران: ما در ایران برای هر گروه مدیر هنری نداریم بنابراین ارتباط گرفتن ساده نیست. پیشنهاد ایشان چیست؟
یکی دیگر از حاضران: خیلی از گروه‌ها دارند. مثلاً آتیلا پیسانی.
مترجم: من فقط دو روز است که آمده‌ام. جواب دادن این سوال‌ها سخت است ولی فکرمی‌کنم از طریق همین جشنواره‌ها خیلی خوب می‌توان این کار را کرد.
سوال: یکی دیگر از حاضران مبنای انتخاب شما برای همکاری مشترک چیست؟
جواب: مختلف است مثلاً در مورد گروه گرجستان ما هیچ اطلاعاتی نداشتیم. ما از یک نویسنده گرجی دعوت کردیم که بیاید و احساس درونی خودش را درباره کشورش و شرایط سیاسی آن بنویسد. سپس از 4 بازیگر که خواننده هم بودند دعوت به کار کردیم که هم بازیگر بودند و هم آواز می‌دانستند. و این مسلط بودن آن‌ها به آواز برایمان مهم بود.
در گروه آفریقای جنوبی هم ما با یک گروه سیاه پوست که متعلق به یک شهر کوچک بود کار می‌کردیم که به رقص بومی خود مسلط بودند و این روی انتخاب ما تاثیر داشت.
روش ما در انتخاب بسته به فرهنگ فرق می‌کند. در گرجستان طوری است که شما باید سر مردم داد بزنید در غیر این صورت شما را جدی نمی‌گیرند ولی در آفریقای جنوبی اگر این کار را بکنیم توی دردسر می‌افتیم.
در انتهای جلسه نخست فیلم تئاتر گروه گرجستان و هلند پخش شد.
5 رقصنده در حال رقص با موزیکی خارج از انتظار.
تئاتری متفاوت از تئاتر”بامبی 8” که چند روز قبل، از این گروه دیده بودیم، بدون دیالوگ. فقط نور، حرکت و موسیقی.
عضو گروه”بامبی 8” گفت که کار مشترک با آفریقا هم متفاوت از این کار است ولی مسئولان سالن اعلام کردند که فرصتی باقی نیست و نمی‌توان آن را نمایش داد. حاضران بسیار علاقه‌مند به نمایش فیلم تئاتر بودند که میسر نشد و در پایان عضو گروه”بامبی 8” از این سفر، اجرا، جلسات work shop و سخنرانی ابراز خوشحالی کرد.