در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش” شیطان با سه موی طلایی” نوشته‌ی”اف . کی . واشر” و کارگردانی”دیتر کومل”

”دیتر کومل” با محور قرار دادن داستانی افسانه‌ای از ”برادران گریم“ که دارای ظرفیتهای فراوان تصویری و بهره‌مند از کاراکترهایی جذاب و متفاوت است‏ ، ١۵٠ دقیقه تماشاگر را به جهان قصه‌ها و روایت‌های خاطره انگیز مادربزرگ‌ها می‌برد . آنها با استفاده از نوعی فانتزی مدرن به بازخوانی ریشه‌های کهن و افسانه‌ای این روایت می پردازند

امین عظیمی:

اگر بخواهیم دستاورد اجرایی گروه‌”مارین باد“ را در به صحنه آوردن نمایش”شیطان با سه موی طلایی” از منظر سبک شناسانه مورد کاوش قرار دهیم به مولفه‌هایی دست خواهیم یافت که نیرومندانه در جهت خلق عملی نمایشی – در مفهوم کلان آن – حرکت می‌کند . آنچه که ابعاد این عمل کلان نمایشی را تاثیرگذار و ارزشمند می‌نماید حرکت در تمامی سطوح بالقوه‌ی یک اثر اجرایی برای دستیابی به ساختاری نیرومند است . نکته برجسته در این میان ، بالفعل شدن تمامی عناصر اجرایی است . تماشاگر در برخورد با این اثر خود را در کانونی از عناصر بیانی می‌بیند که تلاش دارد پیوندی همه جانبه میان وی و عملی که روی صحنه رخ می‌دهد فراهم کند. در این بستر ‏‏، اجرا به اندام واره‌ای انسانی و بهره‌مند از قابلیتها و توانمندی‌های گوناگون بدل می‌شود که هوشمندانه می‌تواند در چند سطح به برقراری گفتگو با مخاطبانش بپردازد . این رویکرد اجرایی ریشه در گستره ی سیال مضامینی دارد که همچون هزارتویی اجرا را در خود سفر می‌دهد .
سرگرمی
”دیتر کومل” با محور قرار دادن داستانی افسانه‌ای از ”برادران گریم“ که دارای ظرفیتهای فراوان تصویری و بهره‌مند از کاراکترهایی جذاب و متفاوت است‏ ، ١۵٠ دقیقه تماشاگر را به جهان قصه‌ها و روایت‌های خاطره انگیز مادربزرگ‌ها می‌برد . آنها با استفاده از نوعی فانتزی مدرن به بازخوانی ریشه‌های کهن و افسانه‌ای این روایت می پردازند . این نگرش از یکسو خود را در شکل ابزار و ادوات مورد استفاده در صحنه ‏و شکل طراحی لباس بازیگران و از سوی دیگر عنصر شخصیت‌پردازی به نمایش می گذارد . استفاده از قاشق‌، چنگال ، ظروف حلبی آشپزخانه و دور ریختنی‌های قطعات اتوموبیل ، نوعی تاکیدگذاری بر این نگره‌ی مدرن است و تماشاگر را در عین بردن به جهان قصه‌ها و افسانه‌ها متوجه مشخصه های جهانی خیال انگیز می‌کند . گویی کاراکترهای روایت افسانه‌ای برادران گریم با عبور از دالان جهان مدرن همچنان که بر مفاهیم وجودی خویش در ساختار قصه تاکید می ورزند در شکل بیرونی خود را با درو ریختنی های این جهان آرایش می‌کنند . نگارنده‌ی این سطور هیچگاه این ادعا را ندارد که نشانه ای فلسفی را در این زمینه شرح دهد بلکه آنچه شایسته‌ی توجه است تصویر بیرونی هر یک از لحظات نمایش است که خلاقانه آفریده شده است .
غازچران جوان بر مبنای عنصر حاکم بر اکثر روایت‌های افسانه‌ای – تصادف – وارد بازی‌ای می‌شود که در انتهای آن به نوعی خوشبختی آرمانی دست می‌یابد . موفقیت او در به دست آوردن سه موی طلایی شیطان که به شکل نمادینی به "گره گشایی اعظم" این اثر مبدل می شود رویاپردازی در باب آن خوشبختی جاودانی است که در امید هر انسانی تجلی دارد . توانایی اثر در برقراری ارتباط با مخاطبان گوناگون – مخاطبان اصلی این نمایش کودکان و نوجوانان هستند – اعم از عادی یا فرهیخته تاکید بر یک نکته‌ی آشکار است : سرگرمی ! تئاتر در ذات خویش هنری مبتنی بر جذب مخاطب است . و قصه‌ها و افسانه‌ها همزادان جدایی‌ناپذیر این هنرند . در جهانی که همه در حال واسازی از الگوهای کهن روایت هستند ، داستانی سر راست و تا این حد کلاسیک جذاب به نظر می‌رسد این رویکرد کلاسیک گاه نمود خود را در ماهیت زیبایی شناسانه‌یِ اثر نیز بروز می‌دهد . خواندن سرودهای دسته جمعی ، استفاده از ماسک و ... همه و همه نوعی علاقه‌مندی بر عناصر بنیادین هنر تئاتر را یادآور می‌شوند که در برآیند خویش فضایی سرگرم کننده را می‌آفریند . مخاطب با هر نشانه و تصویری به درون قصه دعوت می‌شود و با فراغ بال لحن کودکانه‌ی اثر را در بزرگسالی مزه‌مزه می‌کند .
آموزش
" شیطان با سه موی طلایی " نمایشی آموزشی است . این رویکرد کارکردی کاملا ً متفاوت با آن نگره ای دارد که برشت در برخی آثار خویش دنبال می نمود . در اینجا هرگز تلاش نمی شود مفهومی بطور مستقیم آموزش داده شود . خردترین مفاهیم نیز خود را در لباس داستان‌پردازی به تماشاگر القا می کنند . از سوی دیگر آموزش در این نمایش – بویژه برای مخاطبان کودک و نوجوان- آموزشی مبتنی بر مفاهیم پایدار است . خوبی در هر نقطه از این کره خاکی پسندیده است . مهربانی ، عشق ورزی ، تنفر از بدی –شیطان- ترس ، امید، عشق ، گناه ، بدی و خوبی که در هر دوره تاریخی و هر اقلیمی مفاهیمی ثابت و فناناپذیر است و ریشه های عمیق مذهبی نیز دارد ، می تواند هرچه بیشتر مخاطب را با نمونه ای استاندارد از نمایش کودک آشنا کند . هیچ چیز در این اجرا بطور مستقیم و سطحی آموزش داده نمی شود . کودک در تنگناهای روایت است که با تجسد مفاهیم و مضامینی که بارها از بزرگترها شنیده آشنا می شود . گروه "مارین باد" بار دیگر مخاطب را متوجه ظرفیتهای گسترده ی آموزشی تئاتر برای کودکان می کند که هیچ جایگاهی در ساختار آموزشی مدارس ایران ندارد و صد افسوس و حسرت که تئاتر همواره توانایی ساختن انسانهایی بهتر از ما را دارد و ما جدی اش نمی گیریم .
عشق
عشق به عنوان نیروی محرکه در سطحی از روایت ، انسانی‌ترین مفهومی است که در بستر نمایش جریان دارد‌. غازچران با نسبت عاشقانه اش راهی جهنم می‌شود‌. او همچون اورفه خود را به جهان مرگ می‌رساند تا با دستیابی به موهای شیطان – شیطانی که اتفاقا ً توسط بازیگری بی مو بازی می‌شود تا تاکیدی بر دشواری هرچه بیشتر کار باشد- عشق خویش را بازیابد و خدای خوبی‌ها که بر منطق این روایات حاکم است همواره یاور اوست . از این منظر یکی از تم‌های اثر می‌تواند گذشتن از جهنم به بهای رسیدن به عشق باشد . عشق ورزی حتی در نهاد مادر شیطان او را ملزم به مساعدت با غازچران می‌کند و مادر راهزنان نیز به خاطر حس نوع دوستی‌اش اجازه نمی‌دهد فرزندانش گزندی به غازچران برسانند.
ابعاد دیگر
” شیطان با سه موی طلایی” با بهره‌‌مندی از روایت افسانه‌ای مورد بحث می‌تواند در ابعاد دیگری نیز مورد بازخوانی قرار گیرد . مضامینی چون مذهب‌، تصادف، ایماژ، استعاره و شاعرانگی و... تنها برخی محورهایی است که می‌توان بر مبنای آن به خوانش این اثر دست یافت .
تماشای چنین آثاری که کودکان و نوجوانان ما را برای انسان‌هایی بهتر بودن یاری می‌کند و ما - بزرگترها – را بار دیگر به یاد ارزشها و آرمانهایی می‌اندازد که در ساختار بی رحم و ارزش گریز و مدرن دنیایمان به دست فراموشی سپرده شده، غنیمتی است