در حال بارگذاری ...
...

چند نکته درباره”خانه فراموشان” به نویسندگی و کارگردانی”طلا معتضدی”

اگر کنش و عمل در نمایشنامه”خانه فراموشان” به واسطه عنصر تقدیر رخ می‌دهد طبیعی است که عکس‌العمل و واکنش هم باید در مقابل همین عنصر رخ بدهد. در حالی که در نمایشنامه”خانه فراموشان” شخصیت‌ها در مقابل محرک خود واکنش نشان نمی‌دهد، بلکه فقط مجری آن هستند

مهدی میرمحمدی:
”ارفع” فراماسونر پیر عزیزان خود را به قتل می‌رساند و آن‌ها را در باغچه و زیر درخت سیب دفن می‌کند. حالا بعد از سال‌ها تنهایی نوه‌یِ او”رویا” نزد او آمده است و این بهانه‌ای می‌شود برای بازگویی خاطرات ارفع از این خانه.
1- چه چیزی بهانه‌ای می‌شود برای این که ارفع خاطرات خود را بازگو کند؟
رویا می‌گوید:”می‌خوام از گذشت‌ام باخبر بشم” و بعد ارفع بازگویی خاطرات را آغاز می‌کند. در آخرین دیالوگ صحنه اول ارفع می‌گوید.
ارفع: شاید گفت: فکر می‌کنی هنوز پای سیب دوست داشته باشه؟
(نور می‌رود)
در اولین دیالوگ صحنه دوم که بازنمایی این خاطرات است، می‌بینیم:
گلی(دختر ارفع): فکر می‌کنی هنوز پای سیب دوست داشته باشه.
پس نمایشنامه‌نویس صراحتاً اعلام می‌کند که این”ارفع” است که این خاطرات را برای ما روایت می‌کند و همین جاست که یک سوال بی‌پاسخ برای ما مطرح می‌شود و آن این که، مگر نه آن که یکی از استادان ارفع سال‌ها قبل به او گفته است که او دچار زندگی جاویدان است و تنها ماسونی می‌تواند او را از بین ببرد که از ریشه خود او باشد و بعد این که رویا(نوه او) در همان صحنه اول جمله‌ای را به زبان می‌آورد که یکی از رمزهای فراماسونری است که اتفاقاً تعجب ارفع را هم برمی‌انگیزد پس رویا هم می‌تواند یک ماسون باشد. و باز در همان صحنه اول”رویا” اشاره می‌کند که او هم یک رگ اضافی در دست راست خود دارد. پس طبق نفرینی که از دوران”حسن صباح” شامل این خانواده شده است در رگ‌های رویا هم خون جنون می‌جوشد. همین دو نکته برای ترسیدن”ارفع” از”رویا” کافی است. رویا می‌تواند همان کسی باشد که طبق پیشگویی می‌تواند”ارفع” را نابود کند تمامی نشانه‌ها هم به صراحت اعلام می‌شود و ارفع هم نسبت به این نشانه‌ها آگاه می‌شود. منطقاً از همان ابتدا ارفع باید از”رویا” بگریزد یا نقشه قتل او را بکشد، اما در کمال تعجب او می‌نشیند و برای رویا قصه تعریف می‌کند و این نکته باعث می‌شود که ضرورت این روایت که ارفع آن را بیان می‌کند، مشخص نباشد. و در نتیجه ضرورت روایت در کل محیط درام زیر سوال برود. آیا ارفع خاطرات آدم کشی و خیانت‌های خود را تعریف می‌کند چون اعتقاد دارد تقدیر از اراده قدرتمند‌تر است؟ و حالا این تقدیر است که رویا پیش او باشد و او این خاطرات را برای او بازگو کند. پس چطور زمانی که”یاسمین” می‌خواهد او را به قتل برساند چنین اعتقادی ندارد و چرا آن جا اراده از تقدیر قدرتمند‌تر است. اگر بخواهیم این فرض را قبول کنیم، با کدام معیار و ملاک ارفع این تشخیص را می‌دهد که کجا باید اسیر تقدیر باشد و کجا در پی اراده خود نشانه‌ای هم از خستگی در ارفع نسبت به زندگی جاوادن مشاهده نمی‌شود اتفاقاً این رویاست که در پایان می‌گوید:
رویا: زندگی جاویدان خیلی خسته کننده است.
و چنین تفکری را در اندیشه‌های خود ارفع نیز نمی‌توانیم ردیابی کنیم.
و نکته دوم این که وقتی این داستان‌ها از زاویه دید یک شخص مشخص ـ در این جا ارفع ـ روایت می‌شود، این فرد فقط می‌تواند قصه‌هایی را روایت کند که خود در آن‌ها نقش داشته و یا شاهد آن‌ها بوده، ولی در این جا و در خاطرات”ارفع” قصه‌هایی روایت می‌شود که خود در آن‌ها نقش ندارد. نشانه‌ای هم داده نمی‌شود که او شاهد این صحنه‌ها بوده است، مثل گفت‌وگوی”گلی” و”یاسمین”.
2- نمایشنامه‌نویسِ”خانه فراموشان” نمایشنامه را برای ما روایت نمی‌کند بلکه آن را به اطلاع ما می‌رساند. او حرکت شخصیت‌ها را در محیط درام به شکلی طراحی می‌کند که به واسطه حرکت آن‌ها کنش‌های درام به شکل اطلاعات گونه به مخاطب منتقل شوند. حرکت آن‌ها در محیط درام طبیعی شده و درونی شده‌یِ این شخصیت‌ها نیست. آن‌ها به فرمان نویسنده عمل می‌کنند تا اطلاعات زندگی آن‌ها و کنش‌هایی که در این زندگی رخ داده است به تماشاگر منتقل شود. نویسنده در طول نمایش درگیر اطلاعات دادن به مخاطب است. این اطلاعات دادن در بعضی از نمایشنامه‌ها نتیجه حرکت طبیعی شخصیت‌هاست. اگر ساختار درام به درستی طراحی شده باشد، اطلاعات مورد نیاز مخاطب ناخودآگاه از جریان حرکت شخصیت‌ها در محیط دارم به مخاطب منتقل می‌شود اما در”خانه فراموشان” این حرکت به شکل مصنوعی انجام می‌شود. فلان شخصیت فلان حرف را می‌زند، نه به این واسطه زمینه ‌ساز کنش‌های بعدی او شود بلکه برای این که مخاطب در جریان زندگی و حوادث گذشته‌یِ آن‌ها قرار بگیرد و در نتیجه اثر هنری تبدیل می‌شود دستگاه انتقال اطلاعات و رخ دادن این نکته در نمایشنامه”خانه فراموشان” نتیجه تورم ابعادی است که در نمایشنامه ایجاد شده است. نمایشنامه‌نویس به قدری وجوه و لایه‌های مختلف برای شخصیت‌های خود قرار می‌دهد که مجبور است، حرکت طبیعی را از آن‌ها بگیرد تا بتواند در یک زمان 70 دقیقه‌ای تمام این ابعاد و لایه‌ها را به مخاطب معرفی کند. برای مثال در ارتباط با شخصیت”ارفع” او باید این نکات را بگوید.
1- این که او یک فراماسونر است.
2- این که او همسر خود را کشته است.
3- این که از دامادش بدش می‌آمده.
4- این که او به زندان رفته است و آن جا مقاومت کرده است و پاهای خود را از دست داده است.
5- این که فکر می‌کرده دامادش انگشتری را که با آن حکم‌هایش را مهر می‌کرده‏، برداشته است.
6- این که او پاهای خود را از دست نداده است و برای این که ترحم دخترش را جلب کند به دروغ روی ویلچر می‌نشیند.
7- این که او در زندان به دوستانش خیانت کرده است.
8- این که در اجداد او زنی به نام”ترلان خاتون” وجود داشته که با حسن صباح دشمنی داشته و تصمیم گرفته حسن صباح را نابود کند و در نتیجه حسن صباح خانواده آن‌ها را نفرین کرده و بعد از آن در بدن خانواده‌یِ آن‌ها رگ اضافی به وجود آمده که خون جنون در آن می‌جوشد.
9- این که مردی در سر کوچه سال‌ها منتظر است تا به خاطر خیانت ارفع به دوستانش او را نابود کند.
10- این که او زندگی جاودان دارد.
11- این که یکی از استادانش گفته فقط یکی از تبار خود او می‌تواند او را نابود کند.
12- این که با یکی از دوستان گلی(یاسمین) ارتباط داشته و یاسمین از این ارتباط بچه‌دار شده است.
13- این که بچه‌ی خودش و یاسمین را با استفاده از دارویی که در چای یاسمین ریخته نابود کرده است.
14- این که عزیزانش را زیر درخت سیب در باغچه حیاط خانه دفن می‌کند.
15- این که دخترش خودکشی می‌کند.
16- این که یاسمین را می‌کشد.
و این یعنی 16 کنش اصلی که یا در متن درام رخ می‌دهند و یا در بازشناخت‌ها، و در نظر بگیرد که این فقط لیست کنش‌هایی است که در خط داستانی و ساختار افقی نقش دارند توجه داشته باشید کنش‌های دیگری نیز وجود دارد که به جهت فضاسازی از آن‌ها استفاده می‌شود و باز در نظر بگیرید، مواردی که ذکر شد فقط مربوط به شخصیت ارفع است و سه شخصیت دیگر نیز کنش‌ها و اطلاعات خاص خود را دارند. نویسنده حتی اگر خودش هم نخواهد مجبور می‌شود برای انتقال این همه حوادث و اطلاعات با نمایش به عنوان یک دستگاه اطلاع‌ رسانی برخورد کند.
طبیعی است که در یک زمان 70 دقیقه‌ای نمی‌توان انتظار داشت این اطلاعات در نتیجه حرکت طبیعی‌ِ شخصیت‌ها منتقل شود. در نتیجه شخصیت‌ها مجبور می‌شوند این همه را بسته‌بندی شده و آماده در اختیار مخاطب قرار دهند.
3- ”خانه فراموشان” نمی‌تواند احساسات مخاطب خود را تحریک کند. منظور همذات پنداری نیست چرا که ممکن است هم ذات پنداری اصلاً جزء اهداف نمایش نباشد. اما کلیت اثر باید بتواند مخاطب را چه در سطح احساسات و چه در سطح تفکر تحریک کند که”خانه فراموشان” چنین نمی‌کند. علت آن هم پیش از آن که متوجه ساختار اثر باشد متوجه استراتژی نویسنده است. این نکته را چنین توضیح می‌دهیم.
تمام این بحران‌ها به واسطه تقدیری که برای این خانواده مقدر شده است رخ می‌دهد. چه ماجرای رگ اضافی و چه ماجرای عمر جاودان. حتی وقتی قتل‌های اعضای این خانواده توضیح داده می‌شود، می‌بینیم که خارج از حیطه خودآگاه آن‌ها بوده و انگار ناخودآگاه دست به این کارها زده‌اند.
نکته مهم این جاست که این شخصیت‌ها هم هیچ مقاومتی در مقابل این تقدیر از خود نشان نمی‌دهند و فقط با آن همراه می‌شوند. این عدم مقاومت فضای نمایش را به سوی یک بی‌تفاوتی و خنثی بودن می‌برد. مثل این می‌ماند که مقاومت ادیپ را در مقابل تقدیری که برای او قرار گرفته از نمایش”ادیپ شهریار” حذف کنیم. تحریک عواطف مخاطب نمایشنامه”ادیپ شهریار” به واسطه تقدیری که برای ادیپ قرار گرفته، انجام نمی‌شود، بلکه این مقاومت ادیپ است که مخاطب را با اثر همراه می‌کند. اگر کنش و عمل در نمایشنامه”خانه فراموشان” به واسطه عنصر تقدیر رخ می‌دهد طبیعی است که عکس‌العمل و واکنش هم باید در مقابل همین عنصر رخ بدهد. در حالی که در نمایشنامه”خانه فراموشان” شخصیت‌ها در مقابل محرک خود واکنش نشان نمی‌دهد، بلکه فقط مجری آن هستند. طبیعی است برای این که درام شکل بگیرد، هر کنشی باید واکنشی در پی داشته باشد، مگر این که نمایشنامه‌نویس از بر هم زدن این قرارداد هدف خاصی را دنبال کند که در این جا نکته خاصی را تشخیص نمی‌دهیم. اصل کنش و واکنش در نمایشنامه”خانه فراموشان” تبدیل می‌شود به اصل کنش و مجری کنش.
اجرا:
نمایش مکتوب بسیار خوش ریتم‌تر از نمایش اجرا شده است. اجرا بزرگ‌ترین ضربه را از سوی عنصر بازیگری می‌خورد. به جز”لطف‌الله سیفی” بازیگر نقش”ارفع” به نظر می‌آید که دیگر بازیگران هنوز با تجربه‌های اولیه خود درگیر هستند، آن‌ها عواطف خود را بازی نمی‌کنند، بلکه‌ ادای آن‌ها را در می‌آورند. مثبت‌ترین عنصر اجرا طراحی صحنه است که به واسطه شکل تصویر کردن باغ در صحنه، به این باغ جان و هویت می‌بخشد.