در حال بارگذاری ...
...

امین عظیمی: جستجو برای کشف و گسترش مفهوم درام یکی از ویژگی‌های متون نمایشی محمد چرمشیر است . او بویژه در بازخوانی‌های خویش ، فرآیندی را دنبال می کند که پس از شناسایی و ادراک همه جانبه اثر یا آثار مبداء هرچه بیشتر خود را در ...

امین عظیمی:
جستجو برای کشف و گسترش مفهوم درام یکی از ویژگی‌های متون نمایشی محمد چرمشیر است . او بویژه در بازخوانی‌های خویش ، فرآیندی را دنبال می کند که پس از شناسایی و ادراک همه جانبه اثر یا آثار مبداء هرچه بیشتر خود را در شکل ساختار روایی متن به نمایش می‌گذارد . برای او بهره گیری از فضای صوتی اثر – مونولوگ و دیالوگ- و نیز ایجاد امکانات فراوان بصری – آنجا که تنها مبتنی بر بازی نویسی است - هر کارگردانی را وسوسه می کند تا از دریچه‌ی ذهن خویش به متن های چرمشیر جان ببخشد . متن‌های او همچون پیکره‌هایی جاندار و هوشمند هستند که می‌توانند هر قالبی را به سوی خلاقیت هدایت کنند . به یاد بیاوریم هریک از قرائت‌های درخشان از آثار چرمشیر را در سال‌های اخیر – ”دیر راهبان”، ”روز رستاخیز”، ”مکبت” ( فرهاد مهندس پور)، ”بحر الغرایب” ( آتیلا پسیانی ) - که به ماندگارترین آثار نمایشی ایران پس از انقلاب بدل شده‌اند و تمامی آن‌ها در یک زمینه مشترک بودند : تلاش برای قرائت‌های نوین از مفهوم درام و ساختار دراماتیک که از متن برخاسته و دغدغه‌ی کارگردان نیز بوده است . اما از سوی دیگر این ویژگی در دسته ای دیگر از آثار اجرایی‌ای که بر مبنای متون چرم شیر شکل یافته است – جدا از وجود یا عدم وجود ارزش‌های متن- به آثاری کسل کننده و سهل انگارانه بدل شده اند ، چراکه بی توجه به ساختار نهادینه شده در متن ، تلاش داشته‌اند ، ساختاری اجرایی را بر آن تحمیل کنند . نکته ای که در ارتباط با تجربیات سه گانه ی آروند دشت آرای و محمد چرمشیر – ”کلمب”، ”پروانه و یوغ” و در نهایت”قدم زدن روی ابر” ... - ما را به گفتگو در باب این تجربه هدایت می‌کند ، نوع نگاه این کارگردان به متون چرم‌شیر است .
آروند دشت‌آرای همچنان که در آثار قبلی اش نشان داده است در جستجوی ظرفیت‌های هنر تئاتر برای به چالش کشیدن مفهوم فضاست . برای او کار روی فضا در هر نمایشی به عنوان زنده‌ترین بخش از ارگانیسم اجرا ، شکل برقراری ارتباط با آثار وی را به شدت ناخودآگاه می‌کند . در این میان متون چرم‌شیر امکان بسیار مساعدی را برای بروز چنین نگره‌ای فراهم می‌آورد . دشت‌آرای در”پروانه و یوغ” توانست با طراحی هوشمندانه‌، تعامل ارزنده ای را در برخورد با متن چرمشیر و مخاطب به دست آورد اما در اجرای‌" قدم زدن روی ابر..." او در مرز دو رویکرد پیشتر گفته‌ی اجرایی قرار گرفته است .
زن : متن
تصویری که متن از”ویرجینیا وولف” در اختیار مخاطبان خویش قرار می‌دهد ، تمثال زنی است که در قعر تنهایی و خودباختگی خویش غرق است‌. ویرجینیا وولف ِ مغموم این متن‌، زنی است که در تمام عمر‌، اندیشیدن به چیزهای ساده و لذت بردن از آنها را انکار کرده است . او هیچگاه تمایلی به غذا خوردن نداشته است . به خودش به عنوان یک زن نیاندیشیده است بلکه در تمام زندگی‌اش به ویرجینیا وولف و تصویری که از او- خودش- در ذهن خویش داشته اندیشیده و به خاطر بروز یک اتفاق به خود بازگشته است ."نگام بی هوا افتاد به کفشام ، خاکی و رنگ و رو رفته و ساییده شده . فکر کردم کی اخرین بار دادمش تعمیر؟ یادم نیومد . یهو فکر کردم من خیلی وقته چیزایی رو از یاد بردم "(ص7 متن ) . او زنی است که خودش را ، بدنش را و حتی لباس‌هایش را از یاد برده است و دیدن تصویر کفش‌اش او را وارد دالانی ذهنی می‌کند که حالا – شاید- در انتهای رودخانه ، در لحظاتی که دیگر مرگ او را با خود به بالای ابرها برده است دارد به تمام چیزهای ساده و زنانه‌ای که در طول زندگی خود را از اندیشیدن به آنها بازداشته ، مشغول می‌کند . گویی مرگ باید ویرجینیا را در آغوش می‌گرفته تا دریابد زن ، زن است با تمامی وجود شخصی و ورای ماهیت اجتماعی‌اش .
چرم شیر با برجسته نمودن زنان پیرامون وولف هر چه بیشتر بر تفاوتهای او با دیگران تاکید می‌گذارد . "لوری"‌، "الویرا" و "اولین" هریک وجوهی متفاوت از مفهوم زن را به نمایش می‌گذارند . تصاویری که در تقابل با تصویر ویرجینیا ولف معنا می‌یابد‌. لوری زنی است که در زنانگی خویش تعریف می‌شود‌. زنی ساده با تمام علاقه‌مندی‌ها ، ترسها ، افکار و عادت‌های زنانه . او نیز همچون ویرجینیا از تنهایی و نادیده ماندن می‌ترسد اما به سادگی آن را بیان می‌کند . "الویرا " تصویر زن سرگردانی و دائم الخمری را می‌سازد که با اعتقاد عوامانه‌اش وولف و نظام عقیدتی او را تحت تاثیر قرار می‌دهد :"ما زنا همه کاره‌ی این دنیاییم ، هر خریم می‌گه نیستیم خیلی گاوه ... فقط یه عیب کوچیک این وسط داریم . طبعمون یه جوریه که همه‌ش توی خرده ریزه ها رو هم می‌زنیم . آخه می‌دونی ، علت داره . خداوند ما رو از پس مونده‌ی آشغالای مرده ساخته".
حرفهای الویرا ، وولف را از درون دچار تغییراتی می‌‌کند . او نگاه کردن به چیزهای ساده‌ی زندگی ویا ساده نگاه کردن را فرا می‌گیرد و در صحنه‌ی آخر او را می‌بینیم که مشغول پاک کردن کفش‌اش با انرژی‌ای فراوان است .
زن : اجرا
آروند دشت آرای با به کارگیری نشانه‌های متنوع در اجرا تلاش می کند به عناصر درونی متن چرم شیر دست یابد و با عبور از صافی ذهنی دستگاه تئاتری خویش آنها را روی صحنه به نمایش بگذارد .
صحنه متشکل از فضایی میان دو دیواره‌ی مشمایی است‌. وولف در صحنه‌ی نخست پس از آنکه از مرگ خویش سخن می گوید یکی از دیواره‌ها را می شکافد و وارد صحنه می‌شود . فضایی که بیش از هر چیز اعماق رودخانه‌ی "اوز" را به یاد مخاطب می‌آورد . جایی که وولف خودش را در آنجا غرق کرد . گویی مخاطب از زاویه‌ای سوبژکتیو در حال تماشای وولف در اعماق رودخانه است و ردیف طناب‌هایی که بر بالای صحنه بسته شده است و توسط خلبان ماهی‌هایی به آنها آویزان می‌شود ، مسیر حرکت ماهی‌هاست‌. وولف در میان سنگریزه‌های کف رودخانه ایستاده است. از این منظر رودخانه همچون یک بطن عمل می‌کند . رودخانه با آنکه مرگ را به وولف می‌دهد اما دوباره او را با نگاهی جدید در خود متولد می‌کند و به آگاهی‌ای می‌رساند که همواره در متن توسط وولف به آن اشاره می‌شود :" چرا حالا که انقدر به مرگ نزدیکم به این چیزها فکر می‌کنم ؟"
نشانه‌هایی همچون ماهی – نمادی زنانه در فرهنگ اساطیر ایران-‌، سطل ، ترکیب بندی‌های مثلثی قرارگرفتن صندلی ها در صحنه ، گره‌های کشیش به دسته‌ی سطل‌ها و یا شکل قرار گرفتن "اولین" و مرد در صحنه در چارچوبه‌ای مثلثی که می تواند نشانه‌ای زنانه باشد– عناصر و مابه‌ازا‌های خلاقانه‌ای برای اجراست اما کارگردان در برخی از صحنه‌ها، ساختار اجرایی و منطق برآمده از آن در جهت پیوند و گسترش این نشانه‌های مخلوق خویش را نادیده می‌گیرد . هریک از نشانه‌های مذکور می‌توانست در جهت فضاسازی قدرتمندی مورد استفاده قرار گیرد و جهان متن را پر رنگ‌تر به نمایش بگذارد . پرداختی که در صحنه‌های خلبان و وولف – که انگار شکل مرگ خویش ، سقوط کردن در اعماق رودخانه را به نمایش می‌گذارد - ، حضور”الویرا” در صحنه و یا حضور”لوری” در بخش اول که اشباحِ وولف با نور فندک بازی چشم نوازی ایجاد می‌کنند در دیگر بخش‌های اجر ا حضور ندارد از سوی دیگر دشت آرای ظرافت‌های کلامی متن چرم‌شیر در شکل دیالوگ‌نویسی‌اش را به خوبی در روی صحنه زنده می‌کند اما نمایش از کمرنگی عنصری رنج می‌برد که همواره نقطه قوت اجراهای دشت‌آرای بوده است و آن فضا‌سازی است‌. گرچه برای نمایشی که ادعای تجربی بودن دارد هر اجرا می‌تواند تجربه‌ای متفاوت باشد اما حضور بی‌شائبه‌ی متن و فقدان تصاویر چشمگیر در برخی لحظات در برقراری ارتباط با اثر موانعی ایجاد می‌کند . امید است دشت آرای با پر کردن خانه‌های خالی اثرش در هنگام اجرای عمومی موفقیت پروانه و یوغ را تکرار کند.