نگاهی به نمایش”زن همچون میدان نبرد” نوشته”ماتئی ویسنییک” و به کارگردانی”مریم شیرازی”
رضا آشفته: نمایش”زن همچون میدان نبرد” اثر ماتئی ویسنییک و به کارگردانی”مریم شیرازی” را در جشنواره بیستوچهارم تئاتر فجر دیدم و نسبت به شیوه اجرا و رسیدن به ریتم و زمان نهایی افسوس خوردم. این نمایش درباره جنگ بوسنی و ...
رضا آشفته:
نمایش”زن همچون میدان نبرد” اثر ماتئی ویسنییک و به کارگردانی”مریم شیرازی” را در جشنواره بیستوچهارم تئاتر فجر دیدم و نسبت به شیوه اجرا و رسیدن به ریتم و زمان نهایی افسوس خوردم.
این نمایش درباره جنگ بوسنی و نژادپرستی است. در این متن زن به مثابه میدان جنگ مورد تجاوز مخالفان ـ دشمنان ـ قرار میگیرد و اصلاً هم نگاه شهوانی و جنسی در این مورد وجود ندارد، بلکه برنده نهایی کسی است که به زن دیگری تجاوز میکند. این زن میتواند مادر، خواهر، همسر و ... هر یک از شهروندان باشد. در جنگ بالکان به دلیل رویارویی نزدیک صربها، کرواتها و مسلمانان چنین موضوعی بارها تکرار شد که به عنوان هجمهای انسانی در تمام دنیال تلقی شد. هر چند دنیاداران نسبت به این جریان بیتفاوت ماندند اما روشنفکرانی بودند که این مسئله را مهم تلقی کردند و صدای اعتراض خود را به گوش جهانیان رساندند.
در این نمایش، زنی به نام”دورا” از اهالی بوسنی مورد تجاوز پنج مرد ناشناس قرار گرفته و حالا در یک بیمارستان روانی در کروواسی به سر میبرد تا با پیگریهای روانشناسانه یک دکتر آمریکایی به نام”کیت” معالجه شود. این دوره درمانی به دوستی آن دو و واگویه کردن خاطرات و ضد خاطرات، بحثها و نظرها و رابطهای ماندگار میشود. ”دورا” حامله شده و احساس بدی نسبت به کودکش دارد و میخواهد با سقط جنین از شر کودک خلاص شود اما”کیت” از او میخواهد که فرزندش را نگه دارد یا این که او را به”کیت” بدهد تا ... در پایان با رسیدن نامهای به دست”کیت”(در این جا دست تماشاگر) درمییابیم که”دورا” فرزندش را پس از تولد پیش خود نگه داشته و به او سخت علاقهمند شده است.
ماتئی ویسنییک در فضایی ویرانگر و پریشان بر آن است تا انسان امروز را نسبت به توحش و خشونت قدرت طلبان بیدار سازد. او برخلاف آثار قبلی خود که در ایران ترجمه و اجرا شده ـ ”داستان خرسهای پاندا” و”سه شب با مادوکس” ـ زیاد درگیر بازیهای زبانی و فضاهای انتزاعی و تجریدی نیست، بلکه در فضایی نسبتاً واقعگرا به ویران شدن یک زن میپردازد. این زن ثمره توحش و خشونت طلبی قدرت مدارانهای است که میخواهند در خلال جنگهای نژادی و فراملی به سودجوییهای رایج مبادرت ورزند. در ارتباط این زن با دکتر کیت درمییابیم که این دو قربانی شرایط تحمیل شده بر دنیا هستند. این ویرانگری به حساب”دستهای پنهان” گذاشته میشود در حالی که همه آشکارا این دستها را میبینند. کیت هم متعلق به یک خانواده ایرلندیِ مهاجر در آمریکاست که در گذشته به دلیل جنگهای نژاد پرستانه با انگلیس مجبور به ترک وطن خود شدهاند. امروز هم”دورا” با فرزندی در آغوش نمیداند از کدامین کشور ـ آفریقای جنوبی، کانادا یا استرالیا ـ به او امکان پناهندگی و شرایط زندگی داده میشود.
ماتئی ویسنییک از ترکیب تکنیک مصاحبه، بازجویی، روانکاوی، گفتوگو، تک گویی، مقاله و سخنرانی و غیره بهره میبرد تا به بافتی از زبانِ عصیانگر نزدیک شود و بافت زبانی از حالت محاوره و روزمره خارج میشود. او میخواهد لحن بدخیم جنگ و توحش را در بازی زبانی منعکس سازد بنابراین از واژگان به شکل معمول بهره نمیبرد تا از ارزش دراماتیک و زیبایی شناسانه کار با توجه به فرآیند موجود در متن کاسته نشود.
”مریم شیرازی” برای آن که در زمان اجرا مفاهیم و احساسات موجود در متن را القاء کند، برخلاف ماهیت درونی متن ماتئی ویسنییک به فضایی غیر رئال بها داده است. او در یک محیط بیضی شکل، تعدادی میز با رویه شیشهای که رویش چند قلوه سنگ گذاشتهاند، فضای غیر واقعگرایی را تداعی میکند. در گوشهای هم یک تخت بیمارستان و یک میز توالت دیده میشود... در ته صحنه هم تعدادی لباس بر جالباسی آویز است بیآنکه در طول اجرا مورد استفاده قرار گیرند. حالا در این محیط عجیب و غریب دو بازیگر حرکات خود را آشکار میسازند. بیشتر حرکات توأم با سکون و مکثهای طولانی است، حتی در زمان بیان کلمات نیز سکتهها، لغزشها و مکثهای کوتاه و طولانی به کرات دیده میشود. گویی ترس ناشی از جنگ این دو آدم ـ کیت و دورا ـ را از ریتم معمول زندگی خارج ساخته است و دیگر به حالت معمول نمیتوانند حرف بزنند. شاید همین نکته منطق اجرا را نیز موجب شود، آن چه که به این شیوه بازی میبینم. بنا بر گفتههای تینوش نظمجو، مترجم نمایشنامه و مشاور کارگردان این نوعِ بازی”بازی شکسته” قلمداد میشود که در این سالها در فرانسه تجربه شده است. البته در ایران خودمان نیز علاوه بر این اثر، جلال تهرانی در اجرای نمایش”هی مرد گنده گریه نکن” با همین شیوه بازیها را طراحی کرده بود، او معتقد بود که ناخودآگاه به چنین شیوهای نزدیک شده و به همین منظور از دستگاه”مترونوم” استفاده کرده بود تا کلمات به شکل تیکهای ریز ریز در دل جملات، پاراگراف و کلیت متن جاری شود. اما در اجرای مریم شیرازی عامرانه و آگاهانهتر بازیگران در القای مفاهیم و تلفظ و بیان کلمات به چنین شیوهای تاکید میورزند. این شیوه باعث میشد که اجرا از ریتم کندی برخوردار شود و پس از یک ساعت، حوصله برخی از تماشاگران را ببرد که عامرانه سالن نمایش را ترک کنند.
بنابراین نتیجه گرفته میشود که این نوع بازی باید با تنوع اجرایی همراه باشد تا ریتم متناسب با متن و حوصله تماشاگر شود. در برخی از لحظات این شیوه با ریتم تندتر میتواند اعمال شود و گاهی نیز باید از آن چشم پوشی شود.
طراحی صحنه و لباس نیز احتیاج به تجدید نظر دارد. لباسهای ته صحنه با آن که میتواند تداعیگر تکثیر شخصیت باشد اما به این منوال نمیتواند در خدمت اجرا قرار گیرد. در مورد میز و سنگها هم باید کمی کاربردتری فکر و عمل شود تا حرکات و سکنات بهتری در ترکیببندیها و میزانسنها اعمال شود. مطمئناً پردازش و چیدمان صحنه، در ارتباط با بازیگر به شکل درستتر خود میرسد. در حالی که این طراحی صحنه نمیتواند در خدمت بازیها باشد یا مفاهیم را به شکل موثرتری القاء کند.
بازی”فریبا کامران” نیاز به رتوش اساسی دارد تا فرآیند بازیاش به منطق شخصیت و دلالت بر چگونگی بودنش در صحنه نزدیکتر شود. این زن روانپزشک، آمریکایی ـ ایرلندی، با توجه به ترک خانوادهاش و بودن در اقلیمی پر از زجر و توحش دچار تنشهای غریب خواهد بود اما در بازی فعلی چنین تنشهایی یافت نمیشود. او گاهی به آرامی مقاله میخواند و آرامتر در ارتباط با”دورا” او را به ماندگاری فرزندش امیدوار میسازد. بازی”مهشاد مخبری” هم با لغزشهایی همراه است که باید در طول تمرینها اصلاح شود تا او هم بتواند مفیدتر از حال حاضر به ارائه شخصیت و اجرای میزانسنها بپردازد.