یادداشتی بر”اسرار شبانه” کاری از دیتر کومل
کومل را نمیتوان تنها در جایگاه یک کارگردان قرار داد، استفاده بجا و متناسب از رنگها او را از جایگاه یک کارگردان به روان شناس ارتقا میبخشد
مهدی عزیزی
با چه نمایشی روبرو هستیم، عروسکی و یا؟! نمایش پیشرو هر چه هست مخاطبش را هفت سال به بالا تعریف میکند. مخاطب در وهله اول با یک افسانه آسمانی مواجه میشود، افسانهای که در عین تیزهوشی، نقدی بر قصههای عاشقانه است. نمایش تلاش میکند ارتباط خود را با تماشاگر توسط عروسکهایی (که همان بازی دهندگان آن هستند) برقرار کند. این نکته توانسته است بر احساسات تماشاگر دست بگذارد و قوه تخیل او را در ارتباط دیگر با نمایش به کار گیرد. نمایش همانند نمایشهای خیمهشببازی پس از گشوده شدن یک پرده سفید رنگ آغاز میشود. آن طرف پرده، صحنه به دو نیم تقسیم میشود. یک طرف خورشید و طرف دیگر ماه. کومل خانه دختر نمایش را در تناسب با خورشید به موازات آن نهاده است و طرف دیگر این توازن را با بنا کردن نانوایی پرو حفظ کرده است.
بیشک هر بینندهای میتواند، ارتباط میان زن و مرد را از صحنه نمایش درک کند. کومل در شکل دادن این ارتباط و تفکیک آنها به درستی توانسته است مسأله نسبیت را در این نمایش شبه عروسکی بیان کند. اما آنچه در این بین از اهمیت ویژهای برخوردار است عناصری است که هوشمندانه مورد استفاده قرار میگیرد. طراحی نمایش ذوزنقهای است که از انتهای سن سالن اصلی آغاز میشود و تا آوانسن ادامه مییابد. غیر از سه عروسک گردان، کومل از دو موزیسین نیز در صحنه استفاده میکند که همانا خورشید و ماه نمایشاند. این دو از یک دستگاه مجهز به پیانو، جاز، ساکسفون و چنگ استفاده میکنند و در بخشهای متنوعی آواز نیز میخوانند، خورشید نمایش در نقش سوپرانو نیز حاضر میشود و در پیوند صحنهها به کمک تماشاگر میآید.
حدقاصل میان(خانه دخترک ـ نانوای پرو) و جایگاه خورشید و ماه یک شیار عمیق است که به کرات از آن به عنوان جایگاه عروسک گردانها، دریاچه و لانه موشها استفاده میشود. در کنار این شیار دو پلکان است. به هر تقدیر طراحی صحنه این نمایش به زعم نگارنده جزو نقاط مثبت آن به حساب میآید.
کومل را نمیتوان تنها در جایگاه یک کارگردان قرار داد، استفاده بجا و متناسب از رنگها او را از جایگاه یک کارگردان به روان شناس ارتقا میبخشد. درک تنالیته رنگ و کاربرد آن در صحنههای مختلف، نشان از درک موقعیتهایی است که مخاطب باید در آن قرار گیرد. به طور مثال در صحنه جدایی زن از همسرش استفاده از رنگ سرخ(نور) به تمامی، معنای جدایی میدهد. استفاده از رنگ آبی(نور) نشانه از نفس افتادن و ناامیدی دختر است. این کمپوزسیون زیبا حقیقتاً از شعور و درک منطقی کارگردان نمایش برمیآید.
نمایش میخواهد هوشمندانه به ناخودآگاه تماشاگر رسوخ کند و او را متوجه این مطلب سازد که نمایش عروسکی، گرچه مخاطب کودک دارد اما این کودک میتواند بزرگ هم باشد و در نهایت سعی میکند وجه کودکانه آدمها را به بازی بگیرد.
”اسرار شبانه” نمایش موفق است چرا که عناصر نمایشی در آن همگی به درستی در موقعیتهای مختلف قرار میگیرد.
این نمایش را میتوان به عنوان یک کارگاه آموزشی دید و ارزیابی کرد. درک این موضوع از این جهت حائز اهمیت است که تمامی گروه اجرایی این نمایش توان و قوای خویش را در حد آنچه باید باشند خرج میکنند. وقتی آواز میخوانند در حد و اندازه یک آوازخوان اپرا ظاهر میشوند. وقتی پیانو مینوازند، در قواره یک پیانیست... این موضوع به تنهایی درباره بازیگران نمایش نیز صادق است چرا که آنها حس موقعیت را به درستی با بدن خود به نمایش میبرند. حس غم را میتوان از راه رفتن آنها درک کرد و یا حس شادی را نیز به همین شکل از نوع حرکت آنها میتوان دریافت.
پس”اسرار شبانه” افسانهای است به غایت تمام.