نوعی از تئاتر، کارگردانی ایرانی، بازیگری ایرانی
هوشنگ هیهاوند: درباره هنر بازیگری و کارگردانی تئاتر، تاکنون کتابها، مقالات و رسالههای بسیاری در ایران ترجمه یا تالیف شده است. اکثر این آثار سرشار از نکات آموزشی و روشنگرانهایاند که مطالعه آنها بر اهل تئاتر واجب ...
هوشنگ هیهاوند:
درباره هنر بازیگری و کارگردانی تئاتر، تاکنون کتابها، مقالات و رسالههای بسیاری در ایران ترجمه یا تالیف شده است. اکثر این آثار سرشار از نکات آموزشی و روشنگرانهایاند که مطالعه آنها بر اهل تئاتر واجب است. ولی در میان آنها اثری که اختصاصا به مساله «هدایت بازیگر توسط کارگردان» پرداخته باشد، یافت نمیشود و اگر هم کتابهایی ترجمه و تالیف شده با چند مشکل اساسی مواجهند. نخست این که برخی از آنها در جریان ترجمه؛ یا ارتباط صحیح مترجم با اصل مطلب، از ابتدا غلط، ناقص یا ابتر مانده است. اگرچه در برخی نیز گذشته از ضرورت فراگیری تاریخ فنون تئاتر، ضرورت بازنگری و تصحیح در آنها لحاظ نشده. بگذریم از آن دسته که هیچ تغییری را بر نمیتابند و نیز بگذریم از موارد خاص که در ترجمه و تالیف، اصالت و ضرورتهای تئاتری رعایت شده است و در مواردی، از رسالات نگاشته شده نیز باید بگذریم. اما مشکل همچنان باقی است. اینکه اصولا چرا لازم است به نظریات ویژهای در امر «هدایت بازیگر ایرانی» پرداخت؟ این ضرورت گاه از سوی برخی بازیگران توانای تئاتر در قالب تجربیات شخصی، دیده شده که آنها هم میتوانند سرفصل بعضی از مطالب موردنظر بنده باشد: «سیستم و تکنیکهای ایرانی» به ویژه در حوزه «هدایت بازیگر توسط کارگردان».
پس میتوان به سوالات خویش بیفزاییم. تفاوت میان «پرورش بازیگر» با «هدایت بازیگر» در چه نکاتی است؟ فاصله میان «بازیگر»، «نقش» و «اجرا» چه اندازه و به چه معنایی است؟ تفاوتهای «رفتاری، عاطفی و بینشی» نقش و بازیگر چه چیزهایی هستند؟ «کارگردان» با چه «اطلاعات» و «زمینهای» و به کمک چه «اهرمهایی» به «هدایت بازیگر» میپردازد؟
پیش از هر نتیجهگیری از سوی خواننده محترم، اعتراف میکنم، من فعلا هیچ پاسخ روشنی برای سوالات طرح شده ندارم یا نمیشناسم. شما را نمیدانم اما مگر من میتوانم مانع تیزهوشی و سرعت پاسخگویی شما شوم؟ ولی پیشنهاد میکنم تا حد ممکن ذهن خود را از هر پیشفرض آکادمیک و علمی مکتوب که پیش از این به رشته تحریر درآمده بپالایید و در عوض به تجربیات شخصی خویش چه در مقام بازیگر و چه به عنوان کارگردان تکیه کنید.
من بر این فرض بودهام که با توجه به خلق و خوی منطقهای انسانها، درختها، مصنوعات... و با تمرکز به خلق و خوی منطقهای بازیگرها و همچنین مبانی اخلاقی و فکری هر بازیگر و با عنایت به شرایط و وضعیتی که بازیگر در آن زندگی میکند باید محورهای ویژه و جدیدی در مساله «هدایت بازیگر توسط کارگردان» ترسیم کرد. میتوان اشتباهات سیستم و روش «استانیسلاوسکی» قرن گذشته یا تصورات غلط از تکنیکهای «برتولت برشت»، «مهیر هولد»، «گرتوفسکی»، «آرتو» و... را مورد تجدیدنظر قرار داد.
به هرحال افق و منظر مدنظر، فرضی است که به دنبال طرح آن هستم. زیرا همیشه بر این فرض بودهام که هنرپیشهها و نقشآفرینان، مانند هر انسان دیگری، مولود زمانه خویش هستند. نتیجه محیط و طرز تفکری هستند که در آن رشد کردهاند. پس بسیار ساده نتیجه میگیرم برای ورود به این ضرورت مهم هنری، لازم است، آنچه را دیگران در محیطها و زمانهای دیگری نوشتهاند میبایست برای چندی نادیده گرفت و از زبان خود، زمان خود و محیط «خود» یاری جست. اگرچه به قطع و یقین این «خود» که از آن سخن میرانم خواسته یا ناخواسته بیبهره از تجربیات و نظریههای دیگران و گذشتگان نیست. اما به هر شکل سعی دارم تا هسته اصلی مبحث اخیر – هنر هدایت بازیگر – را که برگرفته از برخورد علمی، تجربی و غریزی ما با هنر نمایش بوده به مسیری دراندازیم تا شاید آنچه که عملا از سوی بسیاری از کارگردانها و جمعی از هنرپیشههای کنونی کشور اجرا میشود؛ تحت عنوان نظریهها یا سیستمها، روشها و تکنیکهای خاص – به ویژه خاص از منظر ملی و ایرانی – روزی توسط کسی یا جمعی دستهبندی، همستاد و به جامعه آموزش و علمی کشور ارایه شود. اکنون برای نتیجهگیری زود است. برای پاسخ که بسیار عجولانه خواهد بود. تنها ادعایی است برآمده از توانمندی گروهی از هنرپیشهها و کارگردانان تئاتر کشور. چهرههای آشنا.
اگرچه پاسخ و نتیجه، زود و عجولانه است ولی در شما نیرویی نهفته است که بر آن نقاب برکشیدهاند. این عادت دیرینهای که باید بر آن تاخت. «پس تکانی بخور آدم.» (1)
تهران – زمستان 84
هو- هی- ها
1- از جملات گالیله در نمایشنامه گالیله نوشته برتولت برشت؛ خطاب به کشیش جوان
چاپ شده در بولتن جشنواره بیست و چهارم تئاتر فجر