نگاهی به نمایش «نمایشگاه عمومی، زندگی خصوصی» به کارگردانی «رودابه السادات شهپر»
امید بینیاز: نمایش «نمایشگاه عمومی، زندگی خصوصی» از همان ابتدا و بدو ورود، ما را غافلگیر میکند. چیدمان طوری است که صحنه و بازیگران ما را به محاصره خود در میآورند، طوری که مخاطب از حالت انفعالی بیرون آمده و در پی ...
امید بینیاز:
نمایش «نمایشگاه عمومی، زندگی خصوصی» از همان ابتدا و بدو ورود، ما را غافلگیر میکند. چیدمان طوری است که صحنه و بازیگران ما را به محاصره خود در میآورند، طوری که مخاطب از حالت انفعالی بیرون آمده و در پی بازیگران و صحنهها و چیدمانهای مختلف نمایشی میرود. در صحنه اول یا آیتم اول این نمایش ما با دختری روبهرو میشویم که پدرش بیماری سختی دارد. او با تلفن با مادر خود حرف میزند. کارگردان این نمایش در صدد است که نمایش را عین نمایش به اجرا در بیاورد. اینجا فاصله میان بازیگر و تماشاگر از بین رفته است. نمایش یادآور حرف تاریخی رولان بارت و مفهوم کاربردی «درجه صفر نوشتار» است. زیرا در این نمایش، فواصل مفهومی، اجرا، کارگردانی، ادای دیالوگها و بسیاری دیگر از عوامل نمایشی به صفر میرسند و فاصله ما با این اثر از بین میرود. صحنه دوم صدایی است که ما را به سوی آیتم دیگری از نمایش رهنمون میکند. مردی خیابانی که در کنار حلب آتش و بسته سیگار و قوری چای خود نشسته است و گوشهای دیگر از فواصل اجرا و متن را با ما پر میکند. با این حال بیش از هر چیزی ما تحت تاثیر فضا و ترکیب آدمهای نمایش هستیم. در این میان گاهی نقش دیالوگها نیز خیرهکننده است زیرا آدمهای این نمایش، دنیایی ویران شده دارند. اما جدا از این ویژگی مهم و حیاتی، ادای دیالوگ و بازی بازیگران در حد متوسط است.
مهمترین نقطه قوت این نمایش ترکیب دو ژانر صحنهای و خیابانی است. بنابراین گاهی رفتار بازیگران تا حدی به ما نزدیک است که تصور جابهجایی عوامل نمایش با مخاطب به ذهن خطور میکند. به تعبیری گاهی ما فکر میکنیم که جزیی از نمایش هستیم، حتی در مواردی بعضی از تماشاگران، تماشاگران دیگر را به جای بازیگران اشتباه میگیرند.
یکی از نکاتی که به لحاظ ترتیب و توالی عناصر در این نمایش به آن توجه شده، توالی منظم است. به تعبیری یک در میان زندگی یک زن و یک مرد برای ما به اجرا در میآید. این امر به لحاظ گفتمان و توالی ساختاری کاری قابل قبول است اما به لحاظ انتخاب و گزینش نکات بکر آدمهای نمایشی تا حدودی محدودیت به شمار میرود. زیرا در کلیتی فراگیر، ذهنیت کارگردان متوجه جنس و تیپشناسی است، در حالی که گاهی با به هم زدن این توالی، نکات عمیقتری برای ما آشکار میشود. البته از صحنه پنجم این امر به وقوع میپیوندد و به صورت پیاپی دو صحنه به شخصیت زن اختصاص دارد.
یکی دیگر از عوامل نمایش «نمایشگاه عمومی، زندگی خصوصی» استفاده از مونولوگ است. البته شیوه و شکل به کارگیری مونولوگها کاملا حساب شده و دقیق است. زیرا این مونولوگ همواره در فاصله تأویلی دو قرائت قرار دارند. اول این که بازیگران با مرور آنها، در صدد شفافسازی زندگی خود هستند. دوم این که ما هر لحظه تصور میکنیم که حرفهای آنها نه تنها مونولوگ نیست بلکه دیالوگ است و مخاطب این دیالوگ هم خود مخاطب است. یکی از صحنهها جالب این نمایش، ترسیم مدیر یا رییس اداره است. اما او نه تنها هیچ حرف یا عملی ندارد، بلکه بعد از چند ثانیه در تاریکی فرو میرود، صحنه او در واقع چند ثانیه طول میکشد. با این حال و هوا، نمایش در صحنه ششم به دیالوگ و بازی دو بازیگر میرسد. این صحنه بسیاری از ظرفتهای مبهم و گنگ نمایش را در رابطه با مفهوم «مونولوگ» از بین میبرد، زیرا تنها دیالوگ آدمهای این نمایش از طریق اشیا و نشانهها صورت میگیرند. به عنوان مثال دو صحنه از این نمایش در برگیرنده گفتوگوی تلفنی است و این امر به لحاظ گفتمان متن و اجرا همواره پیش لایه زیرین اثر را گنگ و معمایی نگه میدارد.
در کلیتی فراگیر گفتمان معنوی نمایش ترسیم زندگی آدمهایی است که گوشهای از زندگی آنان به شدت ناقص است. این امر در تکثر آدمهای نمایش، هرکدام به نوعی خود را نشان میدهد. به عنوان مثال، دختری که پدرش در حال مرگ است یا خواهر و برادری که از حضور دایی در خانه مضطربند یا رزمندهای که دچار کابوس و مالیخولیایی سهمناک شده است.
چاپ شده در بولتن جشنواره بیست و چهارم تئاتر فجر