در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «یک زن، یک مرد»، بازنویسی مینو فرشچی و آزیتا حاجیان و به کارگردانی آزیتا حاجیان

منوچهر اکبرلو: «ایالت سچوان» تمثیلی است از یک جامعه مبتنی بر رقابت. جامعه‌ای براساس ارزش‌های سرمایه‌داری. اگر «یک زن، یک مرد» بخواهد اندیشه «برشت» را ادامه دهد، تماشاگر خیرخواهی سلحشورانه «شن‌ته» و ظلمی را که در ...

منوچهر اکبرلو:
«ایالت سچوان» تمثیلی است از یک جامعه مبتنی بر رقابت. جامعه‌ای براساس ارزش‌های سرمایه‌داری. اگر «یک زن، یک مرد» بخواهد اندیشه «برشت» را ادامه دهد، تماشاگر خیرخواهی سلحشورانه «شن‌ته» و ظلمی را که در سرنوشت غم‌انگیز او دیده می‌شود تحسین نخواهد کرد، بلکه از این امر در شگفت خواهد شد که چگونه ممکن است چنین آرمان‌هایی، قلب انسان را تسخیر کند.
در نگاه نگارنده صحنه کلیدی متن، نه حرف‌های پایانی «شن‌ته»، بلکه دیالوگ میانی «وانگ» سقا و سه رب‌‌النوع است. آن جا که «وانگ» پیشنهاد می‌کند «هدف‌هایی که انسان‌ها برمی‌گزینند نباید عشق بلکه خیرخواهی، نه عدالت بلکه انصاف و نه افتخار بلکه نجابت باشد. خلاصه آن که جای مطلق‌های تقریبا دست نایافتنی را به خصایل انسانی‌تر داد!» در غیر این صورت، با «شن‌ته»‌ای روبه‌رو هستیم که فداکاری‌اش در راه یک آرمان غیرعملی، او را به صورت قرینه بی‌رحم خودش در می‌آورد. چون نمی‌تواند همه انسان‌ها را به طور مساوی دوست داشته باشد، ناامید می‌شود و درصدد برمی‌آید که از راه ستمگری به هدف‌هایش برسد: «برای این که خوب باشم، باید ستم کنم.»
خیرخواهی، انصاف و نجابت، نیروی محرک لازم برای دگرگون کردن جهان را فراهم نمی‌آورند (عبارتی که بارها در متن تکرار می‌شود). «برشت» برخلاف «یک زن، یک مرد» از چیزی هواداری نمی‌کند. او نشان می‌دهد و برتری ویژه‌اش این است که انبوهی از فکرهای گوناگون را در ذهن انسان بیدار می‌کند. افسوس که «یک زن، یک مرد»، موضع می‌گیرد و برخلاف تمام مسیر نمایشنامه‌اش، هواداری می‌کند و پاسخ می‌دهد. در نهایت تماشاگر در نمی‌یابد که عشقی چون عشق «شن‌ته» حماقت محض است. موضع محافظه‌کارانه و مسالمت‌جویانه «یک زن، یک مرد» تماشاگر را از این نکته باز می‌دارد که باید از فداکاری «شن‌ته» در راه معشوق دچار حیرت شود. زیرا هنگامی که «شن‌ته» به هیبت «شوئی‌تا» در می‌آید، معشوق او هدفش را برای استثمار نامردمی «شن‌ته» و این که عشق متقابلی ندارد، به او گفته است. اما محافظه‌کاری متن «یک زن، یک مرد» چنان است که حتی صحنه ازدواج آن دو را مهیا می‌سازد! «زن نیک سچوان» در پایان، همان جا که رب‌النوع‌ها به ستایش او برخاسته‌اند، خود، از روی معیارهای خیرخواهانه‌اش به شکست خود پی برده است. همراه با او نیز مخاطب، باید که حماقت «شن‌ته» را دریابد. اما «یک زن، یک مرد» ناباورانه اعلام می‌دارد که «سرانجام نیکی پیروز می‌شود». «زن نیک سچوان» در می‌یابد پوچی را و البته تکرار کارهای پوچ را به هیچ وجه ضروری نمی‌داند. او در جست‌وجوی راهی است و همین جست‌وجوست که نمایش‌نامه را گشوده به پایان می‌رساند و اتخاذ تصمیم را دربست در اختیار مخاطب می‌گذارد. «شن‌ته» در «زن نیک سچوان» اعلام می‌دارد که «نتوانستم در آن واحد، هم در حق دیگران نیکی کنم و هم در حق خودم».
«شن‌ته» در «یک زن، یک مرد» نیز همین جمله را می‌گوید و عجبا که تلخی این کلام را در پایان نمایش احساس نمی‌کنیم.
این همه را گفتیم و می‌شود به نگارنده خرده گرفت که چرا مقایسه؟ نویسنده «یک زن، یک مرد» راه خود را رفته و چنان خواسته از «برشت» و اندیشه‌اش فاصله بگیرد که نام نمایشنامه و نیز نویسنده را تغییر داده است. اما نگارنده بر آن است که «یک زن، یک مرد» تمامی داده‌های «زن نیک سچوان» را دارا است. همان مسیر را می‌رود، همان شخصیت‌ها را داراست؛ اما اندیشه‌ حاکم بر متن «برشت» را رقیق ساخته است؛ کم مایه و در نتیجه بی‌اثر. این بی‌اثری تا بدان جا پیش می‌رود که حتی تاثیر محور مورد علاقه سازنده نمایش یعنی «تقابل دل و عقل» نیز بر جان تماشاگر نمی‌نشیند.
نمایش، سویه سرگرم‌سازی‌اش را خوب ایفا می‌کند. در زمانه نمایش‌های به ظاهر عمیق و پیچیده در هزارتوی حرف‌های گنگ و حدیث نفس‌های شخصی، «یک زن، یک مرد» می‌کوشد تماشاگر، آزار نبیند و این، کم‌ کاری نیست. گیریم که ترانه‌های بین قطعات، کمتر در خدمت همان صحنه و بیشتر در جهت مایه‌های ملودرام سرانجام داستان است.
نشانه‌های آشکار استفاده از تمهیدات برشتی، همچون اجرای زنده موسیقی، دکوری که آشکارا بر ساختگی‌اش تاکید می‌کند، حضور همسرایان، سخن گفتن با تماشاگر و... همه به کمک می‌آیند تا تماشاگر رو به صحنه داشته باشد.

چاپ شده در بولتن جشنواره بیست و چهارم تئاتر فجر