در حال بارگذاری ...
...

به بهانه نمایش «مرگ در ساعت مرغابی» نوشته حمیدرضا نعیمی به کارگردانی «محمدجواد طاهری»

آزاده سهرابی «دقت اساسی، تنها اخلاق نوشتن است» ازرا پاوند قصه نمایش (اگر قصه‌ای در کار باشد) می‌تواند از هر نقطه‌ای آغاز شود ولی به محض این که در هر نقطه «خاص» شروع شد دیگر نمی‌تواند در هر نقطه‌ای پایان یابد. بعضی‌‌ها ...

آزاده سهرابی
«دقت اساسی، تنها اخلاق نوشتن است»
ازرا پاوند
قصه نمایش (اگر قصه‌ای در کار باشد) می‌تواند از هر نقطه‌ای آغاز شود ولی به محض این که در هر نقطه «خاص» شروع شد دیگر نمی‌تواند در هر نقطه‌ای پایان یابد. بعضی‌‌ها به این جمله اعتقاد دارند. حمیدرضا نعیمی، نویسنده «مرگ در ساعت مرغابی» معنی این جمله را خوب می‌دانسته چون نمایشنامه را در نقطه‌ای پایان می‌دهد که هم‌راستا با اول نمایش است. نمایش در نقطه‌ای آغاز می‌شود که احاطه فضای مردانه غریبه را بر جسم و روح یک زن نشان بدهد.
بگذارید به پرداخت قصه در شروع کاری نداشته باشیم و مبنا را همان استیصال زن بگیریم. پایان نمایش هم با مرگ خودخواسته زن تمام می‌شود. با گلوله‌ای در گلو، وسط معرکه‌ای که سه مرد قصه گرفته‌اند. یک جورهایی اول و پایان به هم می‌آیند اما بحث اصلی این نوشته سر «متنی» است که «وسط» قصه را می‌سازد. این «وسط» چه ارتباطی «باید» با اول و پایان داشته باشد؟ چه ارتباط منطقی، اصولی، ساختاری و ... به نظر می‌رسد اتفاقا وقتی که قرار است ابتدا و انتها در راستای هم شکل بگیرند، «وسط» نقش کلیدی دارد. نقشی که در «مرگ در ساعت مرغابی» فدای قصه‌پردازی صرف می‌شود. «وسط» معرکه‌ای که سه مرد قصه برای «خودنمایی» خود گرفته‌اند تا قصه‌ای را روایت کنند که هیچ بسطی با «زن» نمایش پیدا نمی‌کند. این اول و انتهای نمایش نیست که از دست می‌رود بلکه «کلیتی» است که باید ساختمند درست می‌شد که نشد.
قصه‌ای که سه مرد قصه را درگیر معرکه خود کرده – البته – داستان زنی است که شاید مانند «زن» قصه امروز، بازیچه هوس‌ها و بازی‌های مردانه شده اما از آنجا که روح فضای کثیف چنین بازی‌ای در حد قصه‌پردازی می‌ماند و وارد شخصیت‌پردازی، فضاسازی، نگاه تحلیلی – روانشناختی و... نمی‌شود و از آنجا که در «وسط» نمایش، زن قصه امروز حضوری حاشیه‌ای و الکن دارد و کنش و واکنشی جدی در روند پیش‌برد نمایش ندارد، «اول و انتها» و «وسط» به نظر می‌رسد تقدیرگونه به هم پیوند نمی‌خورند بلکه اجبار و اصراری آنها را این‌گونه می‌چیند تا صرفا نمایش، اول، وسط و آخری داشته باشد. البته در چنین حس و حالی که فضای نمایش منتقل می‌کند، چند عامل دیگر هم دخیل است.
مثلا همین حساب باز کردن بیش از اندازه روی تعلیق‌هایی که قصه تقریبا پلیسی – جنایی نمایشنامه تماشاگر را درگیر می‌کند به صورتی که هدف غایی نمایشنامه از یاد می‌رود. دوم نبود شخصیت‌پردازی به صورت جدی و در راستای تحلیل شخصیت‌های بازی و باز هم فدا کردن شخصیت‌های نمایش و گاه کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌ساز آنها در راستای تعریف کردن صرف قصه و به سرانجام رساندن آن.
یک دلیل دیگر را شاید در پیدا نکردن جوابی برای این سوال بتوانیم پیدا کنیم که طبق قصه‌ای که در گذشته رخ داده سه مرد براساس هوا و هوس خود باعث مرگ‌ زنی بی‌گناه می‌شوند که بدون شک حق یک زندگی سالم را داشته. امروز هم سه مرد دیگر ظاهرا باعث خودکشی زن دیگری می‌شوند. اما سوال این‌جاست که چرا باید این بار زن قصه کاری را بکند که دقیقا مردها می‌خواهند؟ چه تعالی، مبارزه یا مقاومتی در این نوع مرگ نهفته جز اینکه قربانی، خودش را قربانی می‌کند؟ اگر از این زاویه به کلیت «مفهومی» نمایش نگاه کنیم دچار مشکل بسیاری خواهیم شد.
خصوصا وقتی که در «وسط» نمایش تنها قصه‌ای پر تعلیق داریم ولی پایان نمایش اقدامی مفهومی و سمبلیک است. تازه سعی می‌کنیم به این کاری نداشته باشیم که چگونه زنی را که مدت‌ها در «وسط» نمایش فراموش می‌کنیم و نقطه‌های فروریختن او را ندیده‌ایم باید در قالب یک زن «پایان‌دهنده» و چنین طغیان کننده یا نه، «مستأصل» بپذیریم.
اما برای اینکه نخواهم این فرصت را با «اول» و «پایان» و «وسط» تمام کنم از جای دیگری تمام می‌کنم.
هنر را جزییات می‌سازند و جزییات را دقت، حوصله و هنرمندی. چرا سهل‌انگار باشیم و وقتی جزییات تا این اندازه اهمیت دارد فکر کنیم وقتی بازیگر از دری وارد می‌شود و حرف از سرمای کشنده می‌زند می‌تواند بدون به همراه آوردن ذره‌ای از فضای سرد بیرون همراه خود، ما را فریب دهد؟ یا چرا فکر کنیم وقتی هنوز چند لحظه‌‌ای از زخمی شدن دست زن نگذشته او می‌تواند به راحتی صندلی را با همان دست بلند کند و روی زمین بگذارد؟ چرا فکر کنیم تماشاگر فراموش کرده چند لحظه قبل زنی به سختی کیسه مرغابی‌ها را روی زمین کشانده و جایی مخفی کرده و مرد به راحتی پر غویی آن را بلند می‌کند و روی میز می‌گذارد؟
چرا ؟ شاید این نقطه خوبی برای پایان باشد، شاید هم...

چاپ شده در بولتن جشنواره بیست و چهارم