مولیر، لحظهای کوتاه از وجدان آگاه بشریت
ژان باتیست پوکلن، معروف به مولیر در سن بیست و یک سالگی برای اولین بار به صورت رسمی به یک گروه تئاتری پیوست و تا پایان عمر، خود را به عنوان نمایشنامه‌نویس و بازیگر به دنیای تئاتر معرفی کرد. او در ادامه فعالیت‌های تئاتری در سال ۱۶۵۹ میلادی کمدی اخلاقی را پایه‌گذاری کرد و خطاهای معاصرانش را افشا کرد و چند بار به دلیل طنز تلخ اجتماعی انتقادی و سیاسی که در نمایش‌نامه‌هایش وجود داشت از مقامات بالای زمان خود اخطار گرفت. فعالیت‌های دیگر او در زمینه کمدی سیاسی بود که در آن‌ها نیز مشکلات اجتماعی جامعه خود را به‌شدت محکوم می‌کرد. انتقادهای تند و تیزی که مولیر در متونش از زندگی و نگاه بورژوازی اشراف و درباریان از یک سو و کشیشان ریاکار و رباخوار از سوی دیگر داشت، باعث به خطر انداختن منافع این دو گروه می‌شد که نمایشنامه «تارتوف» یا «دغل‌باز» نیز از جمله این متون بود.
کمدی «تارتوف» که دو تحریر اولیه آن ممنوع شد و فقط در سال 1669 اجازه نمایش یافت، از شخصیتی به نام تارتوف سخن میگوید که اعتماد فردی احساساتی و خیرخواه به نام آرگون و مادر او را به وسیله تظاهر به زهد و پارسایی در لباس کشیشی جلب میکند و ضمن مصادره همه اموال او، حتی قول ازدواج با دختر آرگون را از او میگیرد. اما المیرا همسر آرگون عاقبت موفق میشود به شوهرش بفهماند که تارتوف حتی به او نیز نظر داشته و شخصی شیاد و دروغگوست. در نهایت آرگون و مادرش به واقعیت ماهیتی تارتوف پی میّبرند، او را از زندگی خود میرانند و به کمک پادشاه اموال خود را پس میگیرند.
در نمایشنامه «تارتوف»، مولیر از یکی از مشکلات موجود در فرانسه قرن هفده سخن میگوید. قرنی که دوره رنسانس و رویارویی مذهب و علم بود و به همین دلیل مولیر انسانی را به تصویر میکشد که در پشت لباس مذهب، افکار و نیات پلید خود را پنهان میکند. ناراحتی کشیشان از نمایش «تارتوف» و سایر نوشتههای انتقادی او از کلیسای آن زمان، موجب میشود که حتی پس از مرگ او به دلیل مبتلا شدن به بیماری سل در سال 1673، آنها اجازه ندهند که جنازهاش در قبرستان مسیحیان دفن شود اما با توسل همسر او به لوئی چهاردهم، اسقف اعظم با این شرط که مراسم خاکسپاری مولیر در شب و بدون هیچگونه تشریفات صورت پذیرد، پس از گذشتن چهار روز از مرگ نویسنده، اجازه دفن میدهد و طی مراسم سادهای با حضور فقط سه کشیش بزرگسال و شش کشیش بچه شمع بهدست، جنازه او در گورستان سن ژوزف پاریس به خاک سپرده میشود.
چندی است که نمایش «تارتوف» توسط رویا نونهالی در تالار شمس موسسه اکو، با بهرهگیری از تعدادی از بازیگران نامآشنای تئاتر کشور به اجرا درآمده است. شاید بشود در اولین نگاه به این اجرا، بر این نکته تاکید کرد که به عنوان اولین تجربه کارگردانی، رویا نونهالی میتوانست با ریسکپذیری بسیار کم، اجرایی نه چندان خاص و ویژه را از این متن به تماشاگر ارائه دهد و خود را به خطر نیندازد. اما با ورود تماشاگران به سالن اجرا، مشاهده دکور طراحی شده، صحنه سه سویه و معرفی موزیکال شخصیتهای نمایش مشخص میشود او نگاهی جدی به اولین تجربه کارگردانی خود داشته و با بهرهبرداری بهینه از تجربیات عوامل حرفهای خود همچون محسن حسینی، نگاهی متفاوت و دیگرگونه را از متن نمایشی «تارتوف» به اجرا گذاشته و تلاش کرده که گام اول را در کارگردانی تئاتر تا حدودی محکم بردارد، که قابل تحسین است. موزیکال بودن اجرا، تلاش در جهت ایجاد تنوع تصویری، شعرگونه کردن بخشهایی از متن نمایشی و بازی گرفتن خاص و ویژه از بازیگران که قطعاً با صرف وقت و تمرینات بسیاری صورت گرفته، از جمله مواردی هستند که از تعهد این کارگردان در ارائه دادن اجرایی شایسته از یک اثر نمایشی جهانی حکایت میکند.
اما در نگاهی دیگر مشخصههایی در اجرا وجود دارد که در صورت توجه کارگردان به این نکات، اجرا میتوانست در سطحی بالاتر و قابل قبولتری ارائه شود. مطول بودن متن، مناسب نبودن فیزیک اکثر بازیگران برای اینگونه اجراها، به جز محسن حسینی که تخصصی ویژه و خاص در این زمینه دارد، عدم انتخاب یک شیوه مناسب و صحیح در خواندن اشعار که گاهی به زبان فرانسوی، گاهی با بهرهگیری از گوشههای موسیقی اصیل ایرانی و گاهی به زبان آهنگهای کوچهبازاری اجرا میشوند، از این دست نارساییها است. همچنین انتخاب فقط 3 صندلی و یک تاب برای نشستن که قرار است امکان خلق ترکیببندیهای تئاتری را در یک اجرای دو ساعته فراهم کنند، از ابتدا با توجه به تجربه اندک نونهالی در زمینه کارگردانی تئاتر، این پیام را میدهد که کارگردان در اجرا با مشکل خلق میزانسنهای زیبا و حساب شده روبهرو خواهد شد، که اینگونه نیز شده و تماشاگران شاهد رفت و آمدهای بسیاری در طول اجرا هستند که هیچگونه منطق نمایشی و زیباشناسانهای بر آنها حاکم نیست.
اما بعد از مسائل فوق باید از تلاش همه بازیگران به خصوص محسن حسینی در نقش پدر، روزبه مهر در نقش تارتوف و رویا بختیاری در نقش همسر، یاد کرد که لحظات ناب و بهیادماندنی را در این اجرا میآفرینند. هرچند که تابلوی پایانی اجرا با شنیده نشدن دیالوگهای مهم مجری قانون در محکومیت تارتوف و حرکات بیمنطق، تکراری و بدون هیچ جذابیت تئاتری شخصیتهای نمایش، آن چیزی نیست که تماشاگران از پایان این نمایش انتظار دارند.
سخن آخر این یادداشت جملهای است از آناتول فرانس درباره ژان باتیست پوکلن که میگوید: «مولیر یک لحظه کوتاه از وجدان آگاه بشریت بود که 350 سال پیش همچون جرقهای در جو تاریک فرهنگی اروپا درخشید.»