در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «می‌خواهم بمیرم» نوشته و کارگردانی «نصرالله قادری»

علی اکبر باقری ارومی «قادری» در نمایش‌هایش سه -چهار اصل شخصی دارد که البته حق طبیعی هر نویسنده‌ای است. از آنجا که قادری از جمله کارگردانان مولف عرصه تئاتر است، بالطبع نمایشی‌تر کردن اثرش نیز برعهده خودش است. پس ما وقتی ...

علی اکبر باقری ارومی
«قادری» در نمایش‌هایش سه -چهار اصل شخصی دارد که البته حق طبیعی هر نویسنده‌ای است. از آنجا که قادری از جمله کارگردانان مولف عرصه تئاتر است، بالطبع نمایشی‌تر کردن اثرش نیز برعهده خودش است. پس ما وقتی به این شناخت‌شناسی از کارهای او می‌رسیم، باید هم شکل مفهومی آثار وی را مورد نظر قرار دهیم و هم شکل اجرایی ساختاری در بینش کارگردانی وی را.
از لحاظ مفهومی قادری کسی نیست که با مفاهیم فنی این کار یعنی نمایش‌نامه‌نویسی بیگانه باشد و به خوبی تضاد، گره‌افکنی، گره‌گشایی و شخصیت‌پردازی و همه و همه را به خوبی می‌شناسد، ولی اولا این جنبه‌های فنی وقتی شکل و ساختمان یک نمایش‌نامه را پیدا می‌کند که روح نمایش را در خود مستتر داشته باشد و ثانیا تکامل و سیر صعودی این روح نیز باید مشخص باشد. این است که نمایش‌نامه باید علاوه بر داشتن روح متعالی نمایشی، مجهز به بیان فاخر و والا و دیالوگ‌نویسی سلیس و روان هم باشد و این عمل نمایشی را در قالب‌هایی کنش و واکنش (عمل و عکس‌العمل) شکل دهد و پی‌ریزی کند. از این رو اگر قادری را بخواهیم بنگریم، نکته‌ای در آن می‌یابیم کار قادری از لحاظ زبان نمایش‌نامه‌نویسی به کاری سراسر پر از کنایه و هتاکی و تعرضات کلامی بدل شده است و نشانی از پایبندی‌های یک نمایش‌نامه‌نویس متعهد حداقل به حفظ فخامت زبان فخیم فارسی در خود ندارد. ما به عوض این‌ها زبانی رکیک را شاهد هستیم و برخورد عوامانه با زبان نمایشی و به دیگر سخن، تنزل محاوره‌ای گفت‌وگوها به بیان عادی و معمولی و البته بدون تاثیر آن‌چنانی. همین مساله زبان نمایشی و معمولی برگزار شدن آن در نمایش، سبب می‌شود که خود به خود شخصیت‌های نمایش ما نیز بدون تاثیر شوند و از جوهره اصیل شخصیت‌پردازی فاصله گیرند. به این لحاظ است که باید اذعان کرد نوستالژی آثار قادری ما را به یک نتیجه مشخص از لحاظ مفهومی می‌رساند و آن شکل زبان و روانی و تاثیر آن در این آثار است. یعنی شما در بررسی کارهای ایشان به این نتیجه مشخص می‌رسید که قادری سیر نزولی آثار خویش را از زمانی باید بداند که عنصر زبان را در آنها به فراموشی سپرده و این نقطه ابتدایی خلایی است که قادری خود را در مسیر آن قرار داده است. گفتیم که خود به خود این کم تاثیری در شخصیت‌ها نیز نفوذ کرده و افت آنها را سبب می‌شود.
در نمایش اخیر قادری این افت زبانی و متعاقب آن افت شخصیت‌پردازی به طور چشمگیر وجود دارد. مردی که می‌خواهد خود را بکشد و خانواده‌ای از هم گسیخته در قالب نمایشی روایی همراه با یک نقال. وقتی نمایش‌نامه شکل اجرایی خود را پیدا کرده و به نمایش در می‌آید، ضعف‌های آن نیز مشخص می‌شود.
در شکل اجرایی باز هم متاسفانه با فرم‌های تکراری که قادری به آنها تمسک می‌جوید، روبه‌رو هستیم.
گویا اصرار او بر تکیه بر شیوه اجرایی نمایش روایی به معنی تلفیق تمام آنها اعم از نقالی و روحوضی و فاصله‌گذاری هم بوده است. این است که در ابتدای نمایش، ما در وصف آفتابه شعری شاد و ریتمیک و هجو می‌شنویم و بعد از آن اردشیر ارجمند ناگهان به نقالی می‌پردازد که این تا آخر نمایش ادامه دارد. بعد از آن تجسم این شیوه را در بازی مریی و نامریی و آمیختن آنها به هم متجلی می‌بینیم. منظور از بازی مریی و نامریی، در هم شدن بازی واقعیت و خیال است. شاید تنها وجه مثبت کار قادری همین تکنیک خاص وی است که مرز بین واقعیت و خیال را بارها در می‌نوردد که البته ممکن است کار را برای تماشاگر سخت کند، ولی اجازه فکر کردن به وی را می‌دهد. البته این شیوه در آخر نمایش خراب می‌شود، آنجا که متاسفانه نمایش کاملا از تکنیک و نواندیشی قادری، دور و تبدیل به یک فیلم هنری و رمانتیک می‌شود و البته این تعارض را به دیگر ضعف‌های موجود در نمایش بیفزاید تا نتیجه کار کاملا ضعیف برایتان متجلی شود. شاید ضابطه‌مند نبودن قادری در استفاده از شیوه‌های مختلف، این ضعف را بر کار وی مستولی کرده و عدم موفقیت را برای وی به بار آورده است.
اما در مورد بازیگران باید گفت بازی‌ها همه تقریبا متوسط بود و بازی درخشان و راحتی از انوشیروان ارجمند نیز شاهد نبودیم و چنانچه از قبل گفتیم بازی‌ها به واسطه زبان نمایشی افت قابل توجهی به کار داده بود و این مساله‌ای تامل‌برانگیز است تا هم قادری جایگاه خود را بشناسد و هم تماشاگران جایگاه خود را از دیدگاه قادری! به راستی جایگاه واقعی هر کدام کجاست؟!

چاپ شده در بولتن جشنواره بیست و چهارم