در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «رکاب» نوشته و کارگردانی «عزت‌الله مهرآوران»

مهرداد ابروان رکاب، ساختاری کولاژگونه دارد: کولاژی از جنگ و صلح. دو عنصر متضاد: جنگیدن در گذشته و رکاب زدن برای صلح در اکنون. از همین ساختار کولاژگونه است که اثر به بیان نمایشی جدید می‌رسد: گذشته و حال در هم آمیخته می‌شود ...

مهرداد ابروان
رکاب، ساختاری کولاژگونه دارد: کولاژی از جنگ و صلح. دو عنصر متضاد: جنگیدن در گذشته و رکاب زدن برای صلح در اکنون.
از همین ساختار کولاژگونه است که اثر به بیان نمایشی جدید می‌رسد: گذشته و حال در هم آمیخته می‌شود و اثر به وادی جریان سیال ذهن می‌رسد.
محوریت زن در این نمایش، اثر را به نمایشی فمینیستی بدل می‌کند. هرچند مرد به جبهه رفته و الان نیز برای صلح رکاب می‌زند ولی زن است که در جای خود بار همه چیز را به دوش می‌کشد.
نمایش در یک کلام ستایش صلح است از ورای جنگ. یادی که نویسنده در جای‌جای نمایش از آثار ادبی می‌کند، ستایشی است از ادبیات و نویسندگان حوزه ادبیات که مبشران صلحند و دوستی.
پرستو گلستانی هم با توجه به نقش محوری‌ای که دارد، به خوبی از عهده نمایش قهرمان زن داستان برمی‌آید. همچنین باید یادی کرد از بازیگر توانا محمد ساربان (که هرچند شاید این‌طور به نظر برسد که حضور فیزیکی‌اش اندک است) اما نفس حضور وی، جمله معروف استانیسلاوسکی را به یاد می‌آورد که «نقش کوچک وجود ندارد، بازیگر کوچک وجود دارد.»
تنها موردی که به زیبایی اثر اندکی لطمه می‌زند، وجود عنصر شعار در نمایش است. البته من شعار را به طور کلی در تئاتر نفی نمی‌کنم، چنان‌که در تئاتر سیاسی بزرگانی چون برتولت برشت و پیتر وایس هم شعار می‌بینیم، اما مساله این است که شعار در چارچوب این نمایش با وجوه شاعرانه‌ای که دارد نمی‌گنجد و از بعد فکری‌ اثر می‌کاهد. هرچند این نمایش آن قدر وجوه مثبت دارد که می‌توان این مورد را بر آن بخشید.
به جز پرستو گلستانی، بازی‌های دیگر بازیگران چون امیر غفارمنش و علی‌ بی‌غم هم خوب و جذاب است.


چاپ شده در بولتن جشنواره بیست و چهارم