در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش رومئو و ژولیت به روایت حسین فرخی

اشکان غفار عدلی رستاخیز رومئو و ژولیت و دیدار آن دو با یکدیگر در جهان پس از مرگ و ایضا بازگشت به سرگذشت و روایت مجدد زندگی آنها از منظری متفاوت، می‌تواند آغاز و رویکردی مناسب برای بازخوانی نمایشنامه رومئو و ژولیت شکسپیر ...

اشکان غفار عدلی
رستاخیز رومئو و ژولیت و دیدار آن دو با یکدیگر در جهان پس از مرگ و ایضا بازگشت به سرگذشت و روایت مجدد زندگی آنها از منظری متفاوت، می‌تواند آغاز و رویکردی مناسب برای بازخوانی نمایشنامه رومئو و ژولیت شکسپیر باشد، چه آنکه اساسا راه رسیدن به یک بازخوانی موفق از همین مسیر برجسته کردن زیرمتن‌ها یا رگه‌هایی از متن که کمتر در لایه‌های بیرونی اثر نمود دارند، می‌گذرد و از این رهگذر است که بازخوان به واسطه ترکیب این عناصر نهفته در متن با افق دید و جهان‌بینی‌اش در نهایت نایل به خلق اثر جدیدی می‌شود که دایما میان متن و مولفه‌های فرامتنی در نوسان است و مخاطب را در روند نمایش به رهیافتی نوین و دیگر از متن می‌رساند.
اما رومئو و ژولیت به روایت حسین فرخی، اگرچه از این ایده یا شروع مناسب برخوردار است، در ادامه راهش را گم می‌کند و با رفتن به بیراهه، پتانسیل نهفته در آغاز نمایش را (که نویددهنده یک بازخوانی معتدل و منطقی است) یکسر هدر می‌دهد. زیرا که رومئو و ژولیت حسین فرخی تلاش دارد صرفا با اتکا به کلام و بدون دخیل کردن ایده بازخوانی در روند نمایش، این ایده را که رومئو و ژولیت هر دو بازیچه و قربانی سیاست‌های دو خانواده کاپولت و مونتاگو (به منظور پایان دادن به نزاع دیرینه میان این دو خانواده) بوده‌اند تصویر کند که صد البته این ایده به دلیل فقدان عمل نمایشی و ترکیب نشدن با بافت قطعات منتخب از نمایشنامه شکسپیر، همچون وصله‌ای ناجور در کلیت اثر خودنمایی می‌کند!
به عبارتی دیگر، آنچه فرخی به متن شکسپیر می‌افزاید تنها در چند دیالوگ خلاصه می‌شود که در آغاز و پایان نمایش توسط رومئو و ژولیت – در حالی که بر روی تابوت‌های‌شان نشسته‌اند و تماشاگر را مستقیما مورد خطاب قرار داده‌اند – بیان می‌شود و فارغ از این چند جمله، بدنه نمایش یعنی آنجا که قاعدتا مخاطب می‌بایست برای رسیدن به مقصود بازخوانی و درک چند و چون و چرایی جملات مطرح شده (به واسطه یک فرایند کاملا نمایشی و مبتنی بر حرکت و عمل) آماده شود، صرفا به نمایش قطعاتی نه چندان مرتبط با این موضوع (از متن نمایشنامه شکسپیر) محدود شده است که در نهایت نیز مخاطب را از دستیابی و فهم مقصود موردنظر باز می‌دارد و به این ترتیب، مسیر کلیت نمایش را به بیراهه می‌کشاند. بنابراین چندان هم عجیب نیست اگر مخاطب بپندارد که صرفا به تماشای قطعاتی منتخب از نمایشنامه رومئو و ژولیت نشسته است که نه تنها هدفی را دنبال نمی‌کند، بلکه حتی او را از تماشای ساختار منسجم روابط علت و معلولی و چند و چون و چرایی حوادث و لذت بردن از اجرای کامل متن شکسپیر نیز محروم کرده است.
در واقع از آنجا که ارجاعات فرخی به بخش‌هایی از نمایشنامه شکسپیر (یعنی صحنه‌هایی از متن که عینا در اجرا به نمایش درمی‌آیند) برخوردار از ایده و مضمون مطروحه در دیالوگ‌های آغازین و پایانی نمایش نیست و به عبارتی بهتر این بخش‌های منتخب از زاویه و منظر موردنظر، مورد بازخوانی و بازنگری قرار نگرفته‌اند، تمامی اشارات و ارجاعات به متن شکسپیر، بی‌هدف و فارغ از هرگونه جهت‌گیری خاصی جلوه می‌کند و بر همین مبناست که مخاطب خود را در حال تماشای قطعاتی منتخب از رومئو و ژولیت که حتی چندان هم هوشمندانه انتخاب نشده‌اند، احساس می‌کند.
به راستی در شرایطی که (بنابر ایده و ادعای فرخی) به تصویر کشیدن اختلافات میان دو خانواده و سیاست‌های پشت پرده، برای پایان دادن به این اختلافات از طریق قربانی کردن دو عضو از این دو خانواده (رومئو از خانواده مونتاگوها و ژولیت از خانواده کاپولت‌ها) مدنظر است، انتخاب صحنه‌هایی از متن که به نحوه روابط و میزان علاقه رومئو و ژولیت به یکدیگر می‌پردازد، منطقی یا ضروری می‌نماید؟! آیا رومئو و ژولیت برای علتی غیر از عشق آتشین و افسانه‌ای به یکدیگر در دنیای ادبیات نمایشی و حتی در ادبیات عامیانه، شهره‌اند؟! و آیا رمز بازخوانی موفق در چیزی غیر از استفاده از همین اطلاعات پیشین مخاطب از متن و در عوض بهره‌گیری از این پیش‌فرض‌ها برای حذف برخی مسائل واضح و مبرهن (در راستای فراهم آوردن زمینه‌ای برای پرداختن یا وارد کردن ایده‌ها و رگه‌هایی نو و متفاوت در اثر) نهفته است؟!
واقعیت این است که در بازخوانی فرخی جز طرح یک ایده‌ خام که هرگز نیز به عرصه عمل در نمی‌آید، قابلیت چشمگیر یا متفاوتی به چشم نمی‌خورد و از این رو شاید شایسته‌تر بود که فرخی، صحنه‌هایی از نمایشنامه شکسپیر را انتخاب می‌کرد که اختلافات میان دو خانواده مونتاگو و کاپولت را برجسته‌تر نشان می‌داد و در ادامه با ایجاد تغییراتی در روند وقایع، این تردید را که آیا ممکن است رومئو و ژولیت، قربانی خانواده‌های‌شان شده باشند تا در پایان با ریخته شدن خون آن دو صلحی پایدار پدید آید به طور غیرمستقیم در ذهن مخاطبانش ایجاد می‌کرد، نه آن که مانند شکل کنونی نمایش، رومئو و ژولیت، بدون هیچ پیش‌زمینه و مقدمه‌ای، این ادعا را صرفا در رابطه‌ای کلامی (و نه نمایشی) با مخاطبانشان مطرح کنند. چه آن که در این صورت هر ادعای دیگری نیز قابل طرح است، این طور نیست؟

چاپ شده در بولتن جشنواره بیست و چهارم