گفت وگو با فرزین صابونی، بازیگر «سعادت لرزان مردمان تیره روز»
بازی در یک کار عجیب و غریب

فرزین صابونی پس از ۱۵ سال دوباره در نمایش «سعادت لرزان مردمان تیره روز» نقش «نصرالله» بازی می کند. نمایشی نوشته علیرضا نادری و کارگردانی محسن علیخانی که در تماشاخانه باران روی صحنه رفت. فرزین صابونی از نگاهش به این نمایش و نقشی که بازی می کند و تغییراتی که در این سال ها روی این نمایش رخ داده است می گوید.
شما یکبار دیگر این نقش را بازی کردهاید. بعد از گذشت سالها آیا نگاهتان نسبت به این نقش تغییر کرده است؟
صد در صد تغییر کرده است. شاید پایه، بنا و کلیت همان باشد اما در جزییات و ریزهپردازیها و نگاهی که به نقش دارم خیلی تغییر ایجاد شده است. ولی کلیت کاراکتر همان است. البته تغییراتی در متن به واسطه گذر زمان داده شده است. کارمان در 15 سال پیش تاریخ داشت. اتفاقها تاریخ داشت و معلوم بود در چه سال و چه موقعیتی رخ میدهد. الان این مساله وجود ندارد و شما میتوانید هر تاریخی را به متن نسبت دهید. زمان اتفاق از کار حذف شده و در کلیت هم تغییراتی ایجاد کرده است.
اینکه در اجرای جدید تاریخ را مشخص نمیکنید به این دلیل است که متن امروزیتر شود؟
این را کارگردان تشخیص داده است و من نمیتوانم دقیقا چیزی درباره آن بگویم. خواست او بوده است. اما وقتی به نتیجه نگاه میکنم میگویم شاید بهتر است. چون این کاراکتر از لحاظ برخورد با مخاطب میتواند مال امروز هم باشد.
آیا شما این شخصیت را امروز در جامعه میبینید؟
بله صد در صد. از این شخصیتها خیلی هستند. از نظر موقعیتها و اتفاقهایی که میافتند از این بدتر هم سراغ دارم. امروز هم این طور آدمها وجود دارند.
به لحاظ شخصیتی یا به لحاظ اجتماعی؟
از هر دو لحاظ هنوز این آدمها را میبینیم. آدمهایی داریم که از نظر خانوادگی از این خانواده وضعشان بدتر است و سطح فرهنگی و اجتماعیشان یا موقعیت مالیشان پایینتر است.
سالها قبل چه چیزی در نقش نصرالله وجود داشت که شما را مجاب کرد آن را بازی کنید و الان هم دوباره همان نقش را بازی میکنید؟
15 سال پیش یک اتفاق جالب افتاد. در آن زمان نقش «کله» را بازی میکردم و آن نقش را دوست داشتم. برای نقش نصرالله کسی پیدا نشد و به اجبار مجبور شدم این نقش را بازی کنم. خیلی در انتخاب این نقش دخیل نبودم و کارگردان تصمیم گرفت من این نقش را بازی کنم. برای همین است که نمیتوانم بگویم این نقش را انتخاب کردهام.
الان که برای این نقش انتخاب شدهاید نگاهتان به این نقش چیست و چه ویژگیای دارد که آن را بازی میکنید؟
این نقش خیلی بالا و پایین دارد و در زمان کوتاهی که روی صحنه است این بالا و پایینها در نقش وجود دارد. خوشحالی، عشق، غضب، ناراحتی و غصه دارد. همه اینها را در نقش میبینید.
تقریبا همه کاراکترهای این نمایشنامه همین وضعیت را دارند.
همه شخصیتها لحظههای متفاوت زیاد دارند. حتی شخصیت «بتول» هم که کمترین حضور را دارد همه این ویژگیها را دارد.
چه چیزی نصرالله را ویژه میکند؟
در این کار هیچیک از نقشها ویژه نیستند. این آدم شخصیت منفی دارد و کارهای بدی در زندگیاش میکند. شاید آخر کار پشیمان و ناراحت میشود چون نمیخواسته کارهایش به این اتفاقات منتهی شود، اما شده است، ولی در نهایت آدم بد ماجرا است. بدمن قصه است. این آدم عصبی است، حالش بد است و شاکی، اما با حیوانها خوب است. اینها او را عجیب و غریب میکند. این چیزی است که نمیگذارد تکلیفت را با او بدانی. نمیدانی الان چیزی به او بگویی چه عکسالعملی دارد. شاید اینها او را ویژه کند.
میگویید نقش «کله» را دوست داشتید که بازی کنید. این نقش چه چیزی در خودش داشت که میخواستید آن را بازی کنید؟
این نقش جزو نقشهایی است که کم پیش میآید آن را بازی کنید. متفاوتتر از همه نقشهایی است که در این سالها بازی کردهام. برای همین است که آن را دوست داشتم.
نقش «کله» نسبت به نقشهای دیگر به تیپ نزدیکتر است.
نقش، تیپ نوشته شده است. بازیگر هر کاری هم انجام دهد به سمت تیپ میرود. حرفهایی که او میزند از دهان یک تیپ بیرون میآید نه از دهان یک کاراکتر. در نهایت بر اساس اتفاق فیزیکیای که در هنگام بازی کردن برای این نقش میافتد این برای نقش امتیاز است. وقتی از دید یک بازیگر به نقش نگاه کنید میبینید این تفاوت ظاهری که بازی میکنید برای کار موثر و جذاب است. البته من از این نقشها در سالهای دور یکی دو بار بازی کردهام ولی این نقش خیلی ویژه است چون در یک کار خوب و قوی قرار گرفته است. در یک کار عجیب و غریب است که به چشم میآید و دیده میشود و در نهایت هم جذاب است.
عجیب و غریب بودن کار در چیست؟
عجیب و غریب بودن در خود کار است. این متن ویژه است. کارگردانی و بازیها هم ویژه هستند و کار سادهای نیست. بازی کردنش کار سختی است. شاید از بیرون وقتی تماشاگر میبیند راحت به نظر بیاید اما کار کردن و بازی کردن آن سخت است. چون این متن خیلی حساب و کتاب دارد. اگر حساب و کتابهای متن اشتباه گرفته شود اجرا به سمت دیگری میرود. برای همین است که کار ویژه و حتی عجیب و غریب میشود. نمایشی میشود که شما مجبور هستید برایش کار کنید و زحمت بکشید. خیلی وقتهاست که سر خیلی کارها میرویم و خیلی از کار نمیترسیم و برایمان راحت و ساده است و بعد از چند جلسه دورخوانی و سرپا شدن به نقش مسلط میشویم. برای همین میگویم کار «سعادت لرزان مردمان تیرهروز» متفاوت است. 15 سال پیش یک سال و خردهای روی آن کار کردیم و الان هم یکی دو ماه روی آن کار کردهایم و هنوز هم جا دارد برخی چیزها را پیدا کنیم. هر روز کارگردان چیزهای جدیدی در متن برای ما روشن میکند.
گفت و گو: بهاءالدین مرشدی