در حال بارگذاری ...
...

پاسخ ایوب آقاخانی به اظهارات جمشید خانیان در خصوص داوری بخش نمایشنامه‌نویسی جشنواره بیست‌وچهارم بین‌المللی تئاتر فجر:

دوست گرانقدرم؛ عزیز موی سپید کرده... خدا نکند که لحن این یادداشت نامهربان به نظر آید؛ که اگر بیاید هم با مانور غیر حرفه‌ای شما در {...} تناسبی غریب و شایان خواهد داشت. عزیز بزرگ، کسوت داوری، کسوت غریب و پیچیده‌ای است که با ...

دوست گرانقدرم؛
عزیز موی سپید کرده...
خدا نکند که لحن این یادداشت نامهربان به نظر آید؛ که اگر بیاید هم با مانور غیر حرفه‌ای شما در {...} تناسبی غریب و شایان خواهد داشت.
عزیز بزرگ، کسوت داوری، کسوت غریب و پیچیده‌ای است که با جست و خیزهای مبتذل و خیمه شب بازی اداره نمی‌شود؛ کمی کارشناسی می‌خواهد؛ مقداری سیاست و اندکی نگرش حرفه‌ای؛ هر کدام نباشد، گوشه‌ای لنگ است و رأی نهایی هیچ شایسته درنگ نیست که برازنده تئاتری بی‌چنگ و مشت و زمین‌‌گیر خواهد بود.
خوشحالم که بخشی از حافظه‌ات هنور کار می‌کند و به یاد داری که از ابتدا پای فشرده و سخت از نمایشنامه”فنز” محمد رحمانیان دفاع کردم و در جشنواره بیست‌وچهارم مرتفع‌ترین اثر دانستمش. (با اجرایش کاری ندارم.)
و به یاد داری که اگر”فنز” کاندیدای جمع ما نبود، تنها علتش این بود که استاد”اکبر رادی” و آقای”محمد رحمانیان” را از گردونه قضاوت خارج کردیم تا حضورشان را ستایش کنیم و امکان رقابت را به دیگران دهیم؛ که اگر بودند ـ هر دو ـ هیچ عقل سلیمی تایید نمی‌کرد که مورد توجه قرار نگیرند؛ که نهایتاً این عنوان ویژه را تنها به آقای”اکبر رادی” اختصاص دادیم و جناب”محمد رحمانیان” وارد گود رقابت شدند و این هم نتیجه؛ نتیجه‌ای که می‌دانی چقدر ایمان من پشت آن است. و تو خود می‌دانی که سرکار خانم”چیستا یثربی” نیز رأی نهایی‌شان را به همین شکل ارائه کردند و تو در اقلیت محتوم و ویژه جمع‌های فرد داوی قرار گرفتی. راستی؛ می‌دانی چرا ترکیب داوری را عموماً با عددی فرد می‌بندند؟ که در مواردی از این دست، اکثریت، چکش نهایی را روی میز قضاوت بکوبد و اقلیتی در برابر اکثریتی قانع نشده، به احترام و شأنی حرفه‌ای سر خم کند؛ حتی اگر درونش و باور فردی‌اش نغمه‌ای دیگر کوک کند.
بزرگ بزرگوار، به ما چه که جایزه چیست و آقای رحمانیان”فنز” را خارج برده‌اند یا نه و پژواک مادی کارشان برایشان چقدر بوده؟! رأی ما و باور ما چه می‌شود؟ نگاه حرفه‌ای همین است.
دوست گرانقدر، یادآوری می‌کنم در حوزه داوری هرگز نباید هنرمندی را با قبل و بعد خودش قیاس کرد. دایره قضاوت با جامعه آماری فستیوال مربوطه معنی می‌شود و اثری با اثر بغل دست خود قیاس خواهد شد و نه با کل کارنامه صاحب آن اثر؛ که گفته‌ای:«این نمایشنامه، در مقایسه با دیگر اثار آقای رحمانیان ظرافت و کیفیت لازم را از نظر نمایشنامه‌نویسی ندارد....»
آیا این قیاس، حرفه‌ای است؟!!
و یادآوری می‌کنم برای ورودِ اثرِ دوست جوان‌مان از گچساران، بنده، شخصاً با جماعتی کار نابلد و تنگ بسته و در رأسشان تصمیم گیرنده‌ای بومی که چهار تار مویِ نجات یافته از باد فنا را روی سرش مذبوحانه رنگ کرده بود و درباره عنصری از طراحی اثر ـ دستمال‌های خونی! ـ حساسیتی باز دارنده نشان می‌داد جنگیده‌ام؛ درباره دوستِ دیگر ساوجبلاغی هم بگویم؟! که خود”مهردادِ” عزیز بهتر می‌داند و تو هم! (راستی شاید این نیز، نیاز به یادآوری داشته باشد که”دهدشت” و”گچساران” دو منطقه‌ی جدا از همند. من به بهانه این آثار، به کهکیلویه و بویراحمد رفته‌ام و جایی به نامِ”دهدشتِ گچساران” را نمی‌شناسم!)
دوست سفر کرده‌ام؛ من نیز با تو موافقم که معیار و قانون روشِ و صریحی در داوری‌های هنری وجود ندارد و همین امر تضارب آراء ایجاد می‌کند اما همان قدر باور دارم که آموزه‌هایی مومنانه در چنین تنگناهایی راهگشا خواهند بود و در نهایت چالش دیالکتیک سلیقه‌ها راه به مقصدی معلوم خواهد برد، که اگبر نبرد، همان راهکار ازلی ترکیب داوران در جمعی با عددی فرد، حکم نهایی است! اما سوال بزرگ و هستیانه من این است: «داوری و شأن حرفه‌ای‌اش چه ملزوماتی دارد؟» که اگر در اقلیت آزاردهنده قرار گرفتیم، گزارش زنده و موبه‌مویی ـ آن هم با حافظه‌ای دچار نسیان و کمی خشم ـ میان جوانان جویای نام، از جلسات و بحث‌هایمان، قسمت کنیم؟ اگر روزی به چنین پاسخی رسیدم، یقیق بدان دوست گرانقدرم، که دیگر داوری نخواهم کرد. اما هر پله‌ای را در زندگی حامل بازی از تجربه می‌دانم تا به حساب وقت کشی‌های روزمره‌ام نگذارمش! تجربه این بار بسیار ارزنده است. من عکاس‌زاده‌ام. پدرم همواره به من می‌گفت:«کمپوزیسیون عکس، به تناسبِ عناصر، به شدت وابسته است پسرم؛ و رسیدن به کمپوزیسیون مطلوب هدف غایی تصویربرداری. حتی اگر عکسی به خاطره می‌گیری، به قواره افرادی که کنارشان می‌ایستی دقت کن!»
و من یک بار دیگر، توصیه ایشان را از یاد بردم.
سر آخر، تلنگر می‌زنم که لحن رنجیده این یادداشت را پای من بنویس اما در فحوا و محتوا و هر آن چه به توضیح و توجیه و تصریح گفته شد، امضای سرکار خانم چیستا یثربی را هم به عنوان تایید پای این نوشته ببین؛ که ایشان نثر مرا تایید نکردند اما متن مرا چرا. و رأی نهایی، رأی هر دوی ما بود.
بسیار خب... دیگر بس است.


با فروتنی بسیار ایوب آقاخانی
(عضو هیئت داوری انجمن نمایش در بخشن نمایشنامه‌نویسی جشنواره بیست‌وچهارم فجر)
(مندرج در سایت مهر و روزنامه بانی فیلم مورخ 16/11/84)