در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به وضعیت تئاتر در سال‌های اخیر/منصور خلج

هنوز پژوهشگر حرفه‌ای تئاتر محلی از اِعراب ندارد و پژوهش‌های تئاتری سال‌هاست دچار رکورد و خمودگی است.

منصور خلج:
تئاتر به دادم برس
من خوابیده‌ام، بیدارم کن
در تاریکی گم شده‌ام، راهنمایم باش
گنگم، زبانم را باز کن
فراموش کرده‌ام
حافظه‌ام را بسویم پرتاب کن
با زشتی تسخیر شده‌ام
زیبایی پیروزمندانه را برایم بفرست(1)
آمارها درست یا غلط حاکی از آن است که در هیچ دوره‌ای هم چون دهه‌ی اخیر(1384 ـ 1374) این تعداد نمایش در تهران به صحنه نرفته است در هیچ دوره‌ای این تعداد جشنواره تئاتر با نام‌های گوناگون برگزار نگردیده، در هیچ دوره‌ای این حجم کتاب تئاتر، نقد تئاتر، مجلات تئاتر، نشست‌ها و سمینارهای بزرگ و کوچک تئاتر برگزار نشده است. در هیچ دوره‌ای این تعداد دانشجو در این رشته فارغ‌التحصیل نداشته‌ایم و ایضاً بی‌کار در این رشته.
در هیچ دوره‌ای این قدر پیرامون تئاتر صحبت نشده است. از بحث بودجه توسط مسئولان و دست‌اندرکاران تا کمبودها و عدم امکانات و آموزش در شهرستان‌ها.
در هیچ دوره‌ای تئاتر این قدر از سوی مسئولان مورد آزمون و خطا قرار نگرفته است. در هیچ دوره‌ای این تعداد نمایش به خارج از کشور اعزام نگردیده و متقابلاً این تعداد نمایش خارجی هم به ایران نیامده است. اما ماحصل همه این‌ها و علی رغم صرف هزینه‌ها و تلاش‌هایی که از سوی مسئولان صورت می‌گیرد، هنوز کم نیستند کسانی که از وضعیت تئاتر گله‌مندند، کسانی که خود را بی‌هیچ عنادی کنار کشیده‌اند، کسانی هم چنان از مرگ تئاتر سخن می‌گویند، کسانی از تقسیم ناعادلانه بودجه و امکانات شکایت دارند و باز هستند کسانی که معتقدند این تئاتر ویترینی است دست چین شده برای پز دادن.
کم نیستند هنرمندانی که این جا و آن جا پای صحبت‌شان که می‌نشینی خود را”عاشق” تئاتر می‌دانند و هیچ مکانی برایشان ارجمندتر از صحنه تئاتر نیست اما از آن جا که اقتصاد تئاتر پاسخگوی زندگیشان نیست حضور در مجموعه‌های تلویزیونی و یا ایفای نقش در سینمای وطنی را ترجیح داده‌اند. ایراد از کجاست؟
از سوی دیگر با تماشای چند اجرای صحنه‌ای می‌توان به این استنباط دست یافت که چه مضامینی در تئاتر، قابل طرح است و چه مضامینی روی خط قرمز.
شاید همین امر مجال بالیدن را از تئاتر گرفته است و در نهایت تئاتر سوق داده شده به سمتی که به جنبه‌های سرگرم کننده بیشتری روی آورده و خنداندن تماشاگر به هر قیمتی برای خیلی‌ها در اولویت قرار گیرد. البته همین جا بگویم که سرگرم کردن به نحو مطلوب و هنرمندانه کاری است ارزشمند و در خور تحسین. لیکن اگر سرگرم کردن یگانه ویژگی تئاتر باشد آن گاه تئاتر به جز کوتاه کردن ساعات ملالت‌ بار بیکاری و پر کردن اوقات فراغت قشری خاص در عرصه‌ی رقابت با سریال‌های چندین قسمتی که تاکید بر محوریت داستان بر آن‌ها غالب است و یا سی‌دی‌های هیجان انگیز به همراه تکنیک در خور توجه رسانه‌های خارجی، با محدودیت‌هایی که تئاتر با آن دست به گریبان است از دیگر رسانه‌ها واپس می‌ماند و به اهداف والاتر دست نخواهد یافت.
و باز از سوی دیگر سازش پذیری برخی از اصحاب تئاتر برای به صحنه بردن نمایش و دست‌یابی به سالن و امکانات حاکی از این واقعیت است که اینان خوب می‌دانند که تئاتر از هر لحاظ در انحصار بخش دولتی است. بخشی که روز به روز دستگاه اداریش عریض و طویل‌تر می‌شود و در نهایت دست یابی به آمارهای کمی را مد نظر دارد.
جویندگان کار ناگزیر به تطبیق خود با سلائق رسمی و حساسیت‌های سلیقه‌ای و مقطعی مدیرانی که دل سوزند اما عمدتاً از حوزه‌های غیر تئاتری می‌آیند می‌پردازند و انگار حس جهت یابی هنرمندانه خود را از دست داده باشند آگاهانه توان و ذوقشان را در راستای دروغ‌های ایدئولوژیک و مصلحت گرایانه مصروف داشته به جریان‌های کاذب دامن می‌زنند.
گروهی دیگر با تعمد به آوانگارد بودن و روی آوردن به آثاری فاقد تفکر و بدون برقراری ارتباط با اقشار وسیع مردم و یا تاکید بر نوعی فرمالیسم بی‌محتوا و تاکید بر واژه‌های خام پسندانه چون پرفورمنس(2) به ارضای خود شیفتگی‌های شخصی دست می‌یازند که حاصلش عدم ارتباط با مخاطب و تبدیل شدن به گونه‌ای ضد تئاتر است.
به قول دوستی”تئاتر این حرفه‌ی بی در و پیکر، مثل پیانو است. گربه هم که بپرد روی آن صداهایی ازش درمی‌آید” و هستند کسانی که به به و چه چه‌شان هم می‌کنند.
سوی دیگر نظارت و ممیزی تئاتر است. از انتخاب متن تا بازبینی‌هایی که تا لحظه‌ی به صحنه رفتن سایه به سایه تئاتر در حرکت است و حتی هنگامی که تئاتر بر صحنه است آن را رها نمی‌کند، نویسنده از پیش گرفتار خود سانسوری‌ است، تنها آزادی که برایش می‌ماند آن است که ننویسد. وگرنه هنرمند در کشورهای پیرامونی چگونه می‌تواند نسبت به مسائل جامعه و جهان خود بی‌تفاوت باشد و شیری را نقش زدن”بی یال و دم اشکم”. این‌ها در نهایت تئاتر ما را ابتر و خنثی می‌سازد و در شکلی، مردم گریز، چرا که تماشاگر با صرف وقت و هزینه به سالن‌های نمایش روی می‌آورد تا تئاتر به دادش برسد(3). شبی استثنایی را به رویش بگشاید. با سخنی تازه. ”حرفی از جنس زمان”(4). جلوه‌گاهی بدیع و خاطره انگیز و بازی‌هایی به یاد ماندنی، تا تماشاگر دقایقی بال و پر بگشاید.
وگرنه سایر رسانه‌ها دست یاب ترند و ارزان‌تر، تماشاگر با لم دادن پای تلویزیون خانگی و تعویض کانال‌های متنوع به راحتی می‌تواند خود را سرگرم سازد. اما نباید غافل بود که همین امر تماشاگر را آسان طلب ساخته و گرایش او را نسب به سرگرمی‌هایی که چالش فکری بیشتری را طلب می‌کند گریزان خواهد نمود و به مرور او را نسبت به مسائل پیرامون خود به حالتی منفعلانه، بی‌عاطفگی اخلاقی و رخوت روانی گرفتار خواهد کرد به نحوی که خویشتن را از هر نوع رسالت مدنی فارغ و مبرا خواهد پنداشت.
آن گاه چنین به نظر می‌رسد که تئاتر به مرور شأن و منزلت خود را از دست می‌دهد: یادمان باشد تئاتر هنری است فرهیخته که همواره در طول تاریخ با زندگی مردمان عصرش درآمیخته و هنرمند، زمانه‌اش را شهادت داده است. تاریخ تئاتر با همه‌ی قدمتش مؤید این نکته است، از”فریاد پرومته‌ی” اشیل، ”آنتگون” سوفکل. ”مده‌آی” اروی‌پید، ”ابرهای” آریستوفان تا نمایشنامه‌های”شکسپیر”. ”ایبسن”، ”چخوف”، ”برشت”، ”میلر” و دیگران.
جادوی مسحور کننده‌ی نمایشنامه‌های بزرگ عمری با ماست و رمز جاودانگی را در خود دارند.
بیائید واقع بین باشیم و تئاتر کشور را در محدوده پارک دانشجو و تئاترشهر محک نزنیم. هنوز شهرهای زیادی در کشور پهناورمان فاقد سالن تئاتر هستند و در نتیجه در طول سال گروه‌های مشتاق هرگز امکان اجرای عمومی و رو در رویی با مخاطب را نخواهد یافت.
این امر بدیهی است که تئاتر زمانی به رشد و شکوفایی دست خواهد یافت که صاحب”مکان” گردد. اگر تئاتر در یونان و رم باستان شکوفا شد یکی از مهمترین دلایلش وجود آمفی تئاترهایی بود که انبوه مردم مشتاق را در طول سال پذیرا بود.
در ایران، تعزیه این هنر مردمی زمانی به اوج خود رسید که از دوره گردی و در به دری بیرون آمد و پس از قرن‌ها بالاخره صاحب مکان گردید. مکان‌هایی چون تکیه دولت، تکیه معاون اللملک، تکیه نوروزخان و ده‌ها تکیه دیگر که در رقابت و چشم و هم چشمی شاهزادگان و اشراف و بالاتر از همه کسب ثواب و اتکا بر پایگاه مردمی آن به مرتبه‌ای رفیع نائل آمد.
و دیگر این که با بی‌مهری و عدم حمایت بخش خصوصی نسبت به چاپ نمایشنامه و آثار پژوهشی و تحقیقی و علی رغم تخصیص بودجه‌های پژوهشی که هر ساله شاهدیم صرف بولتن‌های موسمی، ویژه‌نامه‌های پرزرق و برق جشنواره‌های ریز و درشت می‌شود(نگاه کنید به بولتن‌های 23 ـ 22 ـ 21 ـ 20 ـ 19 جشنواره فجر، عروسکی، سنتی و ...) که دست آخر به دلیل قیمت گران آن‌ها تماشاگران هم از آن بی‌نصیب می‌ماند و تلی از آن‌ها در انبارهای تئاترشهر خاک می‌خورند. هنوز پژوهشگر حرفه‌ای تئاتر محلی از اِعراب ندارد و پژوهش‌های تئاتری سال‌هاست دچار رکورد و خمودگی است چرا که پژوهشگر تئاتر نمی‌تواند وجود عینی داشته باشد مگر آن که زندگی او سراسر پژوهش و تحقیق به معنای واقعی باشد، آن گاه پژوهش بر وضعیت تئاتر کشور و نیز فرهنگ سازی تاثیرگذار خواهد بود و رقابت و نوآوری دست آورد آن، باور کنیم که کار فرهنگی را اهل فرهنگ می‌کنند نه بولتن سازانِ دوست نواز.
و سخن آخر، جشنواره‌ای را که پشت سر گذاشتیم یعنی سپری کردن یک ربعِ قرن تئاتر سرزمینی‌مان، آیا وقت آن فرا نرسیده است که از تعارفات بپرهیزیم و واقع بین باشیم، اگر قرار است”تئاتر برای همه” باشد، نهادینه شود و در ارتباط با طیف وسیع مردم به بالندگی برسد این سخن خواجه شیراز را به یاد داشته باشیم که می‌فرماید:
هر که در مزرع دلم تخم وفا سبز نکرد زرد رویی کشد از کِشته‌ی خودگاهِ درو
23/11/84
پانویس:
3 و 1 ـ از پیام آرین منوشکین به مناسبت روز جهانی تئاتر، مارس 2005
2ـ performance به معنی اجرا.
4ـ شعری از سهراب سپهری