در حال بارگذاری ...
...

متن کامل سخنرانی کوشک‌جلالی در سمینار برشت

برشت خوب می‌دانست که در چشم جهانیان او نماینده چهره دیگری از آلمان است، البته پس از توماس مان.

در سال 1994 John Fuegi کتابی در آمریکا به چاپ رساند به نام”Brecht and Company”. فوگی برشت را به صورت عنکبوتی حریص به تصویر می‌کشد که تارهایش را در اطراف خود پهن کرده تا هر آن چه که با ارزش است را ببلعد و از آن خود کند و تمام این کارها را نیز زیر علم مبارزه علیه ظلم و ستم انجام داده است. برشت آقای فوگی بسان کودکی همیشه گرسنه دائم فریاد می‌کشد: به منی که در مرکز جهان ایستاده‌ام توجه کنید. گویا بخش بزرگی از آثار برشت معشوقه‌هایش یعنی الیزابت‌ هاوتپمن، روت برلاو و مارگارت الثقین نوشته‌اند و در جواب برشت نه تنها پولی به آن‌ها نداده بلکه چنان سوءاستفاده‌هایی از آن‌ها کرده که راهی به جز خودکشی و فقر و مرگ برای آن‌ها باقی نمانده است. بخشی از این کشفیات را، البته به شکل محترمانه‌تر، در دهه 20 و 30 افرادی مثل Flisser، Bronneu Zuckmayer و یا Klaus Maan همه زده‌اند. کیفیت اساسی این کتاب تنفر عمیق نویسنده است نسبت به برشت. ایشان سعی کرده تا با”فاکت‌ها”ی بسیار زیاد چهره شنیعی از برشت نشان دهد تا بدین وسیله”حقوق پایمال شده این زنان” را بگیرد. اما چندی پس از چاپ کتاب انجمن بین‌المللی برشت، که خود نویسنده موسسش بود و اکنون دیگر در این انجمن عضو نیست، 600 مورد اشتباه و تحریف واقعیت در کتاب یافت. یکی از پر سر و صداترین این موارد محکوم شدن Fuege است در دادگاهی در فرانسه، زیرا ایشان ادعا کرده بود که مادر Barbara schall Brecht نه هلنا وایگل بلکه Marie Hold خدمتکار خانه بوده است و اما ترجمه کتاب به زبان آلمانی و چاپ آن در آلمان با دو سال و نیم تاخیر صورت گرفت چرا که مترجم سعی کرد تا با انبوهی از پانویس‌ها و توضیحات بیش از حد پرده‌ای به روی این تحریفات بکشد که از نظر قانونی با مشکل مواجه نشود. ولی این کتاب 1086 صفحه‌ای تفاوت چندانی با اصل نداشت و در آن نزدیکی رفتارهای روانی برشت، هیتلر و استالین به چشم می‌خورد. چرا که گویا برشت به هنگام تمرین مثل هیتلر فریاد می‌کشید. Fuege خیلی سیستماتیک و گاه بسیار بچه گانه دلیل می‌آورد. او هر بیتی از اشعار برشت که بشود به نوعی تعبیر دیگری از آن کرد را به نفع دیدگاه‌های خودش کله پا می‌کند. او این اشعار، را طوری تعبیر می‌کند که ما برشت را شخصیتی ضد زن و متجاوز می‌بینیم.
Fuege به شکلی موذیانه در این اشعار هرگاه برشت از کلمه”من” استفاده کرده است را با”من” نویسنده یکی می‌انگارد و چون اشعار اولیه برشت رنگ جنگ و خون را داراست، پس جناب نویسنده برشت را در ردیف”جنایت کاران زمان، هیتلر و استالین” قرار می‌دهد و نتیجه می‌گیرد که برشت از نظر ادبی جاده صاف کن راه هیتلر بوده است و تا آن جا پیش می‌رود که می‌گوید اگر این اشعار آن قدر به جنگ و خون آلوده نبودند، می‌شد جلوی ترور هیتلر و استالین را گرفت.
Fuege هیچ تصوری از این که زندگی در دوران تعقیب و گریز، جنگ، مهاجرت، فاشیسم و استالینیسم چه تاثیراتی در یک هنرمند می‌تواند داشته باشد را ندارد.
نویسنده‌ای که شاید به اندازه کفش‌های بنده و شما از کشوری به کشور دیگر فرار کرده بود. او در یکی از سیاه‌ترین دوران بشریت می‌زیست، سالن نمایش، بنگاه نشر کتاب، تماشاگران، خوانندگان و همکارانش همه را از دست داد. آری از طریق سازمان امنیت کشورش شکنجه نشد، از دست نازی‌ها به آمریکا پناه برد، چرا که بسیار هشیار بود و می‌دانست ماندن در کشور کارگران و دهقانان یعنی کشور شوراها بر ایش خطرناک است. شامه قوی‌ای داشت می‌دانست کی، کجا، تا چه حد می‌توان جلو رفت و کی باید عقب نشست و منتظر حمله بعدی بود. تا آخر عمر ملیت خاصی نداشت، دائم در حال نوسان بین مبارزه و وقف دادن خود با محیط سیاسی بود. جایزه صلح استالین که کلاوس مان رد کرد( و برشت تا آخر عمر از این مسئله آگاه نشد) برشت پذیرفت. و این فاکت‌ها کافی است تا برشت را خائن بنامیم؟
آمریکا که برشت همچون طاعون از آن بیزار بود، در دوران مک کارتیسم او را به عنوان کمونیست به دادگاه کشاند. برشت در برابر این سوال که آیا کمونیست‌ هست چنین جواب داد:«No,no,no,no,no,never» و این نیز یکی دیگر از دلایل خائن بودن اوست. چون برشت هیچ گاه مثل یک قهرمان و مبارز سیاسی به میدان نیامد را سکوت در برابر هیتلر و استالین می‌خواند. سکوتی که باعث پا گرفتن نظام‌های فاشیستی شد. اما آیا وظیفه برشت و دیگر هنرمندانی که مثل او در نظام‌های دیکتاتوری زندگی می‌کنند، تفنگ به دست گرفتن و پای گذاشتن به مبارزات سیاسی است؟ آیا ارثیه معنوی برشت، اشعار، مقالات، نمایشنامه‌هایش... چراغ راه مبارزین نیست؟ برشت اسلحه به دست مبارزین می‌دهد، اسلحه معنوی اما خود به میدان مبارزه نمی‌رود.
آری برشت در برابر جنایات فاشیسم فریاد برآورد و در مقابل جنایات استالین سکوت کرد. چرا که او شاید حدس زده بود که تنها قدرتی که قادر است فاشیسم را به زانو درآورد کشور شوروی است.
هاینه مولر در جایی به طنز می‌گوید:«خدا را شکر که هیتلر ظهور کرد. بدون هیتلر برشت یک نویسنده متوسط باقی می‌ماند.» و برشت خوب می‌دانست که در چشم جهانیان او نماینده چهره دیگری از آلمان است، البته پس از توماس مان.
آلمان هیتلری و آلمان برشتی.
آقای Fuege سعی در اثبات این نظریه دارد که برشت یک پا انداز حرفه‌ای در امور هنری است. معشوقه‌های برشت برای ارباب و استادشان هم تحقیق می‌کردند و هم تایپ و اکثر آثار برشت را نیز این زنان نوشته‌اند. و تنها چیزی که در عوض عاید این زن‌ها می‌شد رابطه جنسی بود. قبلاً گفته شده بود که الیزابت هاوپتمن مترجم اثر John Geys بوده و در نوشتن اپرای سه پولی با برشت همکاری می‌کرده. اما Fuege ادعا می‌کند که اصلاً نوشته مال الیزابت هاوپتمن است. اما چرا الیزابت هاوپتمن که مجموعه آثار برشت را به چاپ رساند و امکان بر ملا کردن این مسائل را داشت در این مورد هیچ حرفی نزد. فقط به خاطر دفاع از برشت در مقابل Fuege و یا به خاطر این که الیزابت هاوپتمن خوب می‌دانست که ایده اصلی نمایشنامه‌ از خود برشت است. آخر چرا معشوقه‌های برشت تا سر حد جنون حاضر به تحقیر شدن بودند؟ چرا تا مرز خودکشی پیش می‌رفتند و باز پا ی‌بند این مرد بودند؟ آن‌ها که می‌دیدند این مرد هیچ بویی از انسانیت نبرده و دائم در حال سوء استفاده از آن‌هاست چرا باز از او دل نمی‌کندند و مثل مازوخیست‌ها عاشق آزار و اذیت از جانب سادیت قرن، یعنی برشت بودند؟ واقعاً که این زنان چقدر باید احمق باشند که به دام مردی بیفتند که چندان قیافه جذابی هم نداشت، بدون کمک آن‌ها نمی‌توانست بنویسد، پول به آن‌ها نمی‌دادو عشقش را هم از آن‌ها دریغ می‌کرد.
آقای Fuege به این سوالات جوابی نمی‌دهد.
Sabine Kebirs در سال 1987 کتابی به نام”من در مورد سهمم سوالی ندارم” به چاپ رساند. مسئله جالب توجه در این کتاب صحبت‌ها و مصاحبه‌های الیزابت هاوپتمن در ارتباط با یک فیلم بود که از روی ضبط صوت پیاده شده بود.
در این کتاب ما با زنی رو به رو هستیم که دقیقاً حد و مرز و نوع کارش با برشت را به خوبی می‌شناسد، خوب می‌داند که در عوض کارش چه چیز عایدش می‌شود، چه از نظر انسانی و چه از نظر مالی، چه چیزی را به هیچ وجه نمی‌تواند تقاضا نماید.
بر طبق سخنان الیزابت هاوپتمن می‌توان چنین نتیجه گرفت که خدمتگزاری برای برشت نه اجباری بلکه دلبخواه بوده است. «هدیه دادن برای من راحت‌تر است تا این که بر سر پول با انسان‌ها چانه بزنم. اگر زمانی برسد که دیگر هیچ چیز نتوانم هدیه بدهم بهتر است به زیر خاک بروم.»
اصولاً افرادی که در هنر و ادبیات به جایگاه رفیع کلاسیک دست یافته‌اند باید با مشکلات عظیمی، چه قبل و چه بعد از مرگ‌شان دست و پنجه نرم کنند. قبل از مرگ باید با تمام توان، دنیا را متقاعد کنند که راهشان درست است و بعد از مرگ در زیر خاک شاهد تحریف تاریخ‌اند و کاری از دست‌شان برنمی‌آید.
و اما برخی از واقعیات را از زبان همسر، فرزند و همکاران برشت مرور کنیم:
دختر برشت به نام Barbara Schall Brecht:
مادرم هلنا(وایگل) رئیس برلینر آنسامبل بود. او هنرمندان را استخدام، برایشان غذا و خانه تهیه می‌کرد. به امور اداری و مسائل تکنیکی تئاتر می‌پرداخت و امکان نوشتن و کارگردانی کردن را برای پاپا فراهم می‌کرد. ماما معتقد بود که برشت آدم مهمی است و به یک چنین انسان‌هایی باید کمک کرد.
Benno Bessou دستیار کارگردان و بازیگر برشت:
خدا را شکر که برشت مرا استثمار کرد. من هیچ نمی‌دانم که کار تئاتر به کجا می‌رسید اگر برشت این اعمال را با من انجام نمی‌داد. من هیچ مخالفتی با این نوع استثمار ندارم. Fuege آدم بیچاره‌ای است که همه چیز را می‌خواهد با چوب خط اندازه بگیرد. کتاب او بسیار خشن و مزخرف است و سراپا دروغ. او به خیالات و تصوراتش لباسی می‌پوشاند به نام حقیقت. نمی‌دانم چه چیز و چه کسانی پشت این نوع تفکرات ایستاده‌اند. شاید بخشی از جنگ تبلیغاتی‌ای است که قصد دارد حتی هر نوع خاطرات مثبتی را در ارتباط با آلمان شرقی و سوسیالیسم به لجن بیالاید. برشت همکارانش را خلاق می‌کرد. برای مثال مرا که زبان مادریم فرانسوی بود مجبور کرد که به آلمانی بنویسم و چقدر هم به نفع من شد. او به صورت کلکتیو می‌نوشت ولی رئیس باقی می‌ماند. اگر این زنان که Fuege به دفاع از آنان به پا خواسته این کتاب را بخوانند قبرشان به لرزه می‌افتد. این که Fuege می‌خواهد به این نحو از این زنان دفاع کند بسیار خنده‌دار است. Fuege جان وین‌ای است که قلمرو تاخت و تازش دانشگاه‌های آمریکاست. از آن گذشته چند همسری در دهه 20 از نظر اخلاقی مسئله‌ای طبیعی بود. الیزابت هاوپتمن هیچ گاه از این مسائل گله‌ای نداشت بلکه همیشه بسیار خلاق و سر حال بود.
Gescho uueck بازیگر برشت:
من و دیگر بازیگران با علاقه در کار خلاق کلکتیو که در رأسش برشت بود، فعالیت می‌کردیم. بهترین نمونه هلنا وایگل است که تمام کارها را انجام می‌داد و زمینه را برای کار خلاق برشت فراهم می‌کرد و بدون وجود او هیچ کاری به انجام نمی‌رسید. هلنا نه تنها شکوه‌ای از برشت نداشت بلکه همیشه با اقتدار در پشت برشت ایستاده بود. برشت انسان را به تفکرو خلاقیت وا می‌داشت.
Egon Honk دستیار کارگردان برشت:
در کنار برشت انسان خلاق می‌گشت و شروع به کار و تفکر می‌کرد. به تفکراتی نزدیک می‌شد که به تنهایی غیر ممکن بود. حضورش انسان را به حرکت وامی‌داشت.
حرف آخر:
با این که برشت بعضی از نمایشنامه‌هایش را با کمک معشوقه‌هایش نوشت و شماره پس اندازی در بانک‌های سوئیس داشت و عاشق زنان هنرمند و روشنفکر بود، با رفیق استالین مخالفتی نداشت، با رفیق خروشچف چای می‌نوشید، اجازه سفر به کشورهای پیمان ناتو داشت، اشعار ایدئولوژیک هم می‌سرایید، از طریق سازمان امنیت کشورش شکنجه نشد و از دست نازی‌ها به آمریکا پناه برد، نه به کشور کارگران و دهقانان، یعنی کشور شوراها!
اما هیچ شکی در این نمی‌توان داشت که برشت ادیپی بود بزرگ، شاعری منتقد، نمایشنامه‌نویسی انقلابی، متفکری دیالکتیک، جهان وطنی انسان دوست با نظریاتی سیاسی پیش‌گو یا نه. او برای خدمت به عدالت، آزادی و ترقی دست بر قلم برد. او طرفدار انقلاب جهانی و مخالف استثمار بود. او خواهان حقیقت و هنر و آزادی و رفاه انسان‌ها بود و برای ما، او عظمت نام‌هایی چون هومر، سقراط و گاه حتی بودا را داراست.

علیرضا کوشک‌جلالی/سمینار برشت/7 بهمن 1384
خانه هنرمندان- بیست و چهارمین جشنواره تئاتر فجر