نگاهی به مناسبات آئین و تراژدی در یونان باستان
”کنش” در آئین با بروزِ روان گسیختگی همراه است که این از خود بی خودشدگی در تراژدی به علت عقلانیت و آغشتگی تراژدی به زبان، کنترل و فروکاهش مییابد. از سوژه تراژدی، زبان میچکد و هیچ گونه کنش و واکنشی از حیطه زبان و موضوع تراژدی خارج نیست. اما همین سوژه ریشه در جنون آئینی قبل از خود دارد و همواره از تقدیری که در آئین به آن اعتراض میشود گریزان است.
... در درخشش پنهانی دیدهگانت
دریافتم؛
به زانو فتادهام در برابر باکوس
و الههگان شعر و هنر
ز من یکی دوشیزگانِ یونان
بیافریدند...
”ژرار دو نِروال”
علیرضا امیرحاجبی:
این نوشتار قصد دارد تا بدون ورود به مداخل نظریه پردازی تنها به ارائه ایدههایی در باب تبار تراژدی پرداخته و با نگاهی تطبیقی، رابطه و فاصله منطقی بین پدیدههای آئینیِ پیش از تراژدی را جستوجو و پیگیری کند.
حوزه جغرافیایی مورد نظر در این بحث، وسعت تمدنی مدیترانه خواهد بود اما میتوان تعاریف این وسعت را به دیگر نقاط نیز سرایت داد. آن گاه که درباره نوع خاصی از پدیدههای آئینیِ پیش از تراژدی سخن به میان میآید تعاریف منحصر به دوره و محدوده مشخصی از تمدن باقی نخواهد ماند.
ارائه ایدههای پیشِ رو در این نوشتار میتواند مدخل مطالعاتی باشد در حیطه مناسبات بین آئین و تراژدی به طور کلی. اما در این بحث سعی شده است از کلی گوییهای رایج، گزارههای توصیفی، انتقادی، قضاوت گرا و نیمه اخلاقی و مدیحهسرایانه دوری گزیده شود و مصادیق بارزتر و نمود آنها مشخصتر باشد.
در مطالعات فرهنگی اساطیر و اقوم به سختی میتوان تقدم و تاخری قطعی برای آئینها نسبت به اساطیر در نظر گرفت این دشواری تا حیطههای تحقیق تراژدی و سوژه انسانی آن نیز امتداد مییابد. شاید یکی از پرسشهای بنیادین این است که: آیا اساطیر منبعی بیچون و چرای تراژدی هستند؟
این سوال برای دریافت پاسخی صریح طراحی نشده است. بلکه تنها به قصد اعلام یک نیازمندی است. ”نیازمندیِ خوانش تراژدی با پدیدههای پیش از آن و برعکس.”
***
آئینها:
در مراسم آئینی وسعت مدیترانه به دو مفهوم مرگ و رستاخیز Hic et Nuc (مردن و بازگشتن) عطف نظر ویژهایی میشود.
البته این دو مفهوم تنها مفاهیم آئینها نیستند(جنسیت و قدرت نیز از مفاهیم بنیادین آئینها محسوب میشوند که در پی خواهند آمد) حتی آن گاه که به نظریه میرچا اِلیاد درباره”بازسازی زمان اولیه و مقدس (illo Tempore) مراجعه کنیم، مکرراً به این دو مفهوم برخوردار خواهیم کرد(1)
نظری بر آئینهای پرستش و سوگوارههای آدونیس و مطابقت آن با تراژدی:
آدونیس ایزد واره ایست وام گرفته شده از حوزه تمدنی بابِل با نام اصلی تموز(Tamoz). جوانی زیبا روی که آفرودیت(ونوس) شیفته او میشود. کشاکشی بین پِرسِفون، ایزدبانوی جهان زیرین مرگ و آفرودیت بر سر تصاحب او روی میدهد. آدونیس کشته میشود و آفرودیت به سوگ او مینشیند. سوگواره آدونیس طی چندین قرن در حوزه مدیترانه و به خصوص جزیره قبرس: پافوس(Paphos) برگزار میگردید. داستانی ساده که به وسیله آئین سوگ، فربه شده و در نهایت به یکی از مهمترین اساطیر این حوزه تمدنی تبدیل میشود. بعدها این آئین به شکل”آئین پرسش بهار” نیز درآمده است. در حین بررسی این پرستش واره یکی از عناصری که جلب نظر میکند، ”غیبتِ” سوژه مورد پرسش(آدونیس) است که با حضور(Presence) پرستندگاناش به عرصهایی قابل رویت میرسد. آن چه غایب است با حضور دیگری به صحنه بازمیگردد.
معبد آفرودیت عرصه و صحنهیِ این آشکارگی(Evidence) و تجلی(epiphany) است. گروهی از مردان به مثابه آدونیس و دستهای از ندیمگانِ وقفیِ معبد در وجه آفرودیت گرد هم میآیند و به سوگ مینشینند.
این جا با عناصر مطابقتپذیر بین تراژدی و آئین مواجه هستیم. از این مجموعه سه عنصر حائز اهمیت است. تظاهرات(Demonstrations) و کنش(Performance)های روانی که گشایش عرصه برون فکنی هیجانات و ابراز حالات منحصر به فرد روحی را در پی دارد.
و دیگری فروکاهِش(Banalization) امر قدسی در بستر این تظاهرات است. هم در تراژدی و هم در آئینها، آن چه غایب است بار دیگر براساس نوعی صورت بندی ویژه و به طور موقت به ظهور میرسد و با پایانِ اجرا دوباره ناپدید میشود.
اما تظاهرات آئینی به علت فقدان متن نوشتاری در طول قرنها تغییر کرده و همین امر، باعث تسهیل صدور آئین و انعطاف بیش از اندازه آن در طول زمان و مکان میشود. تفاوت زبانی در تراژدی و آئین در نوع ساختار بیانی آنهاست اما وحدت موضوعی، در مرگ و ظهور سوژه غایب در هر دو یکسان است.
”کنش” در آئین با بروزِ روان گسیختگی همراه است که این از خود بی خودشدگی در تراژدی به علت عقلانیت و آغشتگی تراژدی به زبان، کنترل و فروکاهش مییابد. از سوژه تراژدی، زبان میچکد و هیچ گونه کنش و واکنشی از حیطه زبان و موضوع تراژدی خارج نیست. اما همین سوژه ریشه در جنون آئینی قبل از خود دارد و همواره از تقدیری که در آئین به آن اعتراض میشود گریزان است.
بازگشت جاودان یا تکرارِ تکرار:
در تراژدی و آئین، رستاخیز یا بازگشت پدیدهایی وجودی است. به طور مثال در آئین پرستش آدونیس، پادشاهان پافوس تجسم وجودی و نه نمادین او هستند که در آئین و آداب بهاری با به تخت نشینی هر ساله، بازگشت آدونیس را به عنوان سوژه پرستش متحقق میسازند.
این بازگشت در تراژدی سیال است: تکرارپذیری وجودی تراژدی، بیتردید بازگشتِ جاودان سوژه را به همراه میآورد. تراژدی در صحنهیِ اجرا، عملی است بینهایت که با تکرار آن به مانند آئین جوهره”مرگ و تکرار” تکرار میشود. هیچ صحنهایی یا گفتاری در تراژدی پایان پذیر نیست، مرگ، بیمرگ است بازگشت و نوزایی در آئین پیش فرضی حتمی است که بدون آن”هراس و پیش بینی هراس آور مرگِ انسان” غیرقابل تحمل خواهد بود.(2) برای سوگواران آدونیس، مرگ ابدی ایزد رویش و گیاهان تصور ناکردنی است.
و به همین منوال مرگ وجودی تراژدی و سوژه انسانی آن نیز، برای پرستندگانِ همواره تراژدی فاجعهبار. ادیپوس، آنتیگون، مدهآ، اِلکترا همواره بازمیگردند ولی نه به تنهایی، بلکه با کنشها، خواستها لذتهای هراس آورشان و مرگ شان.
فروکاشها: نگاهی گذرا به آئین تشرف و پرستش وارههای باکوس با پیش شرطهایی فرویدی
آئینها به دنبال احیا و بازتولید زمان از دست رفته به پی ریزی موقت آن زمان به شکلی اجرایی(Performance) میپردازند(3). در این پی ریزی تظاهرات روانی همراه با ژستهای آئینی به عرصه میرسند. همان طور که گفته شد این تظاهرات در تراژدی فروکاهش مییابند.
به طور مثال، در آئین تشرف به سِلک پرستندگان باکوس(دیونیزوس) ایزد شادخواری، تاک و مستانهگی به اعمالی میتوان نظر کرد که طی چند صد سال ممنوع و عاملان آن تحت تعقیب قرار میگرفتند. اعمالی چون زخمی کردن خود یا دیگری، بریدن بخشی از بدن و اهدای آن به ایزد، پاشیدن خون به در و دیوار و ستونهای پرستشگاه که در نهایت به حملات هیستریک و کنشهای غیر قابل پیشبینی منجر میگردید. همین امور باعث سرکوب شدید این آئین شده و نیایش وارهها و مراسمِ تشرف به شکل زیرزمینی و مخفیانه برگزار میگردید.
رد پای بسیاری از این اعمال به خصوص”قطع عضو یا مجروح ساختن” در متون تراژدی قابل پیگیری است. ”ویلای اَسرار” در پمپی(Pompei) و نقاشیهای دیواری آن در این زمینه راهگشا خواهند بود(4).
این مراسم دارای کنشی فاشگراست. کنش، فاش کردن چیزی است که در زیر حجاب مقدس ایکنون(Icnon) نهاناش کردهاند.
سبد یا ظرفی مقدس که در آن نمادهای تقدیس شده و ممنوع باکوس قرار گرفته است. محتویات این ظرف در زمانی خاص از مراسمِ تشرف باید به”رویَت” سوژه برسد.
عمل”رویت کردن” در این جا دلالت مشهودی است بر اندام بینایی”چشمها” که یکی از نمایندگان دانش سوژه است. عملی که منحصراً باید به وسیله پس زدن حجاب مقدس و تنها جهت دیدن مشرف شونده انجام گیرد. حتی آن که حجاب از نماد برمیگیرد، از آن روی میگرداند. از دیگر سو، زنی نیز با تازیانه آماده است تا پس از عمل برداشتن حجاب و رویت، بر مشرف شونده ضرباتی وارد نماید. واکنشی در قبال عمل”رویت”. سوژهایی که زیر حجاب را میبیند باید به شکل جبری کفاره گناهِ آگاهی و کسب آن را پرداخت نماید.
نقطه اوج تراژدی ادیپوس شهریار نیز دقیقاً آگاهی او از همان چیزی است که در پشت حجاب است. امری مکتوم، حرمتی که سالها پیش شکسته شده، نقطهایی ملتهب و داغ، آگاهی تلخ و غیر قابل تحمل واژگونی مناسبات خویشاوندی: شهریار ـ پدر ـ همسر ـ پسر شهبانو ـ مادر ـ همسر؟ ...
حجاب به کناری میرود(شاید دریده میشود) و راز فاش میگردد. تازیانه تقدیر ـ آگاهی بر روان شهریار فرود میآید. کفاره این آگاهی پرداخت خواهد شد: شهبانو خود را میکشد و شهریار خود را کور میکند. اما چرا”چشمها” مورد این تنبیه قرار میگیرند؟
ـ بازگشت به عمل”رویت کردن” در آئین تشرف باکوس پاسخ خواهد داد. سوفوکل آگاهانه آئین و عمل آئینی را به زبان تراژدی ترجمه میکند.
تَراکنش(Transaction)
از سوی دیگر با خوانش فرویدی آئینهای باکوس و تراژدی ادیپوس شهریار رسم دیگری نیز رمزگشایی میشود و آن مراسم اخته کردن مردان در معابد باکوس است که در تراژدی سوفوکل به لحاظ آناتومیک تغییر مسیر داده و به سمت دیدگان شهریار تراکنش مییابد(5)
آیا میتوان بین این مراسم و عقده اختگیِ کودکان(Castraction ـ تزِ معروف فروید) به لحاظ هراس با کور شدن ادیپوس رابطهایی برقرار کرد؟
در این جا”چشمها” نه تنها نماینده اندام دانایی بلکه نماینده”سوژه لذت جو” است که باید نابود و منهدم گردد.
کاهنان معبد دیانا:
نمونه بسیار نایاب تراکنش آئین به تراژدی رسم انتصاب کاهنان در معبد دیانا، ایزدبانوی شکار است. رسمی که در آن جا به جایی قدرت با قتل کاهن به وسیله فردی صورت میپذیرد که آماده به دست گیری کِهانت این معبد شده است.
کاهنان در طول زمان تصدی خود، لحظهای سر آسوده بر زمین نمیگذاشتند آنها همواره باید هم پاسدار آئین پرستش دیانا در معبد باشند و هم مراقب زندگی خود. کوچکترین غفلت باعث مرگی فجیع میگردید کاهنان توان جلوگیری از چنین قتل آئینی را نداشتند چون خود نیز به همین روش قدرت را به چنگ آورده بودند و تنها میتوانستند آن را به تعویق اندازند.
در ریشه یابی این آئین میتوان به تِز”خواست سرکوب شده نفرت از پدر” و به طور کلی نظریات فروید در کتابِ”توتم و تابو”(6) و همچنین به تاکیدات سِر”جیمز فریزر” نظر کرد که معتقد بود: این آئین نمونه جدیدی از رسم شاه کشی است که در بسیاری از نقاط جهان دیده شده است.(7)
با توجه به ریشههای روانی ـ زیستی چنین مراسمی، این کنشِ ناخودآگاهِ فعال شده که ظاهراً توجیهی ندارد، در تراژدی ادیپوس شهریار به عنوان امری تقدیری یا عملی بر اثر جهل و ناخودآگاه ارائه میشود. ”توجیه پذیر” قلمداد کردن این کنش شک برانگیز است. اما فروید در این باره چنین میگوید:«در گلههای اولیه با یک پدر خشن و حسود برمیخوریم که همه مادههای گله را به خود اختصاص میدهد و پسرانش را پس از بلوغ از گله میراند. پسران تبعیدی گرد هم میآیند، پدرشان را کشته و بدین ترتیب وجود گله پدری را از بین میبرند.»(8)
در این جا قدرت و جنسیت رابطهایی تنگاتنگ دارند. با این که در این آئین نشانههای صریحی از جنسیت دیده نمیشود اما با طی عبور از مرحله قدرت به ریشههای روانی این مناسبات پی خواهیم برد. در این منظر میتوان بسیاری از کنشهای غیرقابل فهم آئینهای پرستش و سوگوارهها را به وسیله صورت بندیِ عقلانی ـ زبانی تراژدی در بستر روانکاوی رمزگشایی نمود.
سوالاتی که شاید تنها با خوانش آئین در تراژدی از پس حجاب خارج شوند.
یادداشتها و منابع:
1- Mircea Eliade, Myths-Dreams-Mystries. Chicago university press.1960
2- Mircea Eliade, Le Sacre et profane. Gallimard Paris.1965
3- ibid
4- Rechard Seaford, Pompei. Thames and Hudson New york. 1978
5- زیگموند فروید، گزارشهای آموزشی تاریخ روان کاوی ترجمهیِ سعید شجاع شفتی. انتشارات ققنوس
6- زیگموند فروید، توتم و تابو. ترجمه ایرج پورباقر. انتشارات آسیا
7- Sir James.G.Frazer, Golden Bough. Oxford uni Press. London. 1994
8- باید توجه داشت نظریه توتم و تابو پس از نظریه عقده ادیپوس به وسیله فروید مطرح شده است و کمی با یکدیگر متفاوتاند.