نگاهی به نمایش تجربههای اخیر به کارگردانی امیررضا کوهستانی
”تجربههای اخیر” گروتسکی از زمان است و آن را به هجو میکشد. ”تجربههای اخیر” نمایشی از تنهایی انسان. انسانی که خدا را فراموش کرده است و در زمین سرگردان است.
سجاد صاحبان زند:
همه چیز به نوعی در حال تکرار شدن است. دختر ادامه مادر میشود و ما در ادامه مادر بزرگ. دنیا عوض میشود، اما روایتها عوض نمیشوند، فقط کمی تغییر شکل میدهند. همه فکر میکنیم که ما در حال تجربه کردن دنیای نویی هستیم، در صورتی که بیشتر از آن تجربهای نو داشته باشیم، گذشته را بازآفرینی میکنیم. کلان روایتهایی مثل عشق، مرگ، ایمان، تنهایی و جدا افتادگی از خود، همواره در تاریخ وجود دارند. تردید همیشه وجود داشته است و نمیتوان آن را به دنیای امروز مربوط دانست. ممکن است اجرای تردید کمی عوض شده باشد، اما اهمیت آن عوض نمیشود. سالها میگذرد آدمها در فضایی که کمی تغییر میکند، به بازآفرینی گذشته مشغولند.
”تجربههای اخیر” همین تم را در پیش میگیرد. دختر و پسر جوانی به هم علاقمند شدهاند و این شروع نمایش است. سال1900. آنها به هم ابراز علاقه میکنند. در دو سوی میز نشستهاند و در حالی که تغییر چندانی در صورتشان دیده نمیشود، به هم اظهار عشق میکنند. یک سال میگذرد. آنها هنوز به حرف زدن مشغولند، دو سال، سه سال، چهار سال و سر پنجمین سال، پسر و دختر از هم جدا میشوند. آنها مطمئن نیستند که همدیگر را دوست داشتهاند یا نه.
زمان همینطور به سرعت جلو میرود. حاصل این رابطه پنج ساله دو دختر دو قلو میشود. دخترها بزرگ میشوند و کمی بعد ترجیح میدهند مادرشان را ترک کنند. آنها برای پیدا کردن پدرشان، به آدرسی که از او دارند، نامهای پست میکنند. نامه به دست پدر نمیرسد اما مردی همراه نامه نزد دخترها میآید او میخواهد که با یکی از دخترها ازدواج کند و یا شاید با هر دو.
کمی بعد جنگ شروع میشود و مرد به جبهه میرود. اما هیچ نامهای را از جبهه برای دختر مورد علاقهاش نمینویسد اما وقتی که برمیگردد، با دختر ازدواج میکند. یک سال بعد جنازه قطعه قطعه شده دختر را پیدا میکنند. مرد با دختر دوم ازدواج میکند. آنها بچهدار میشوند. زمان میگذرد و روزی مرد، پسری را از جوب آب پیدا میکند. پسر روانشناسی دورهگرد است. پسر به دختر اظهار علاقه میکند....
”تجربههای اخیر” گروتسکی از زمان است و آن را به هجو میکشد. زمان به سرعت میگذرد و گذر زمان همه چیز را به فراموشی میکشد پسر و دختری که هنوز در جوانیاند و با هم آشنا میشوند به روزی فکر میکنند که با چین و چروکهای روی صورت چهطور میشوند. اما این تجربهها خیلی سریع اتفاق میافتند. سرعت اتفاقها در این نمایش به حدی است که زمان اهمیت خود را از دست میدهد و روایت، حادثه را به چالش میکشد. انگار همه چیز در فضا معلق مانده است و به تلنگری بند است که بیافتد و ویران شود.
”تجربههای اخیر” نمایشی از تنهایی انسان. انسانی که خدا را فراموش کرده است و در زمین سرگردان است. او نمیداند در جستجوی چیست و به دنبال چه چیزی میگردد. یکی از شخصیت های نمایش میگوید:« یا باید به خدا ایمان داشت و یا مدام عجز و ناله کرد» شخصیتهای این نمایش هم نه میتواند به خدا ایمان بیاورند و نه آن را در ک کنند. جوابشان در مورد این سوال یا با”نمیدانم” همراه است یا به آن فکر نکردهام . برای همین است که در نوعی بلاتکلیفی به سر میبرند. از این نظم میتوان این نمایش را نمایشی مذهبی دانست. حتی در بین نمایش، جملاتی از قرآن هم نقل میشود که از نگاه شناخت شناسانه، آن را بیشتر به مذهب و معنویت نزدیک میکند. اما این همه ماجرا نیست. میتوان”تجربههای اخیر” را از این لحاظ به دقت مورد بررسی قرار داد و نقش معنویت را در آن مستقلتر ارائه داد.
امیر کوهستانی، نوع اجرای خاصی را هم در مورد این نمایش به کار گرفته است. تمام دکور او یک میز و چند تا صندلی است. این میز بلند با یک رومیزی صورتی پوشیده شده است و تماشاگران دور تا دور سالن نشستهاند. در شروع نمایش دختر و پسر در دو سوی میز نشستهاند و کسی از میان تماشاگران گذر زمان را اعلام میکند. اما کمی بعد، او هم به جمع اضافه میشود. آدمها میآیند و میروند و به غیر دو سه بار که نور صحنه میرود، هیچ نوع نورپردازی خاصی در کار نداریم. دو صحنه هم، فقط یک شعله شمع، تنها نور صحنه است. همه چیز تاریک میشود، اما انگار اتفاقی نیافتاده است، چرا که وقتی بازیگرها در نور هم دیده میشوند، چندان تغییری در صورتشان دیده نمیشود. این عدم تغییرات حالت در صورت بازیگران انگار اجرای سبک روبربرسون است درتئاتر. این حالت وقتی برایمان قوت بیشتری مییابد که بازیگرهای”تجربههای اخیر” علاوه بر این بیحالتی چهره، دیالوگهایشان را هم چندان واضح و تئاتری نمیگویند. آنها برخی از کلماتشان را میجوند و آنهای دیگر را هم زمزمهوار ادا میکنند. انگار در حال حرف زدن با خودشان هستند و با طرف مقابل حرف نمیزنند. از طرف دیگر، نمایش هیچگونه موسیقی و افکتی ندارد. تنها موسیقی و افکت صحنه، صدای بازیگران است و نفسهایشان در این حالت، حتی صدای روشن شدن یک کبریت هم اهمیت پیدا میکند.
اما مهمترین نکته در کار این است که فقدان موسیقی و افکت، میمیک، نورپردازی متغیر و... هیچگاه به چشم نمیآید و متن نمایش ما را با خود همراه میکند. حتی پایان باز نمایش هم، جالب است، چرا که این نمایش هنوز ادامه دارد. شاید اگر سال دیگر سراغ دیدن آن بردیم، نمایش تا2006 ادامه داشته باشد. این قصه، قصه عشق و تنهایی و ایمان تمام شدنی است.