در حال بارگذاری ...
...

نگاه”حسن پارسایی” به نمایش”عادل‌ها” اثر”آلبر کامو” به ترجمه و کارگردانی”قطب‌الدین صادقی”

حسن پارسایی: در شرایطی که همه چیز در استبداد و ظلمت شکل گرفته است، آرمان‌خواهی و تلاش برای دستیابی به آن چه که تعریفی قابل باور، معنادار و زیبا از انسان ارائه دهد، چیزی جز قرار گرفتن در آخرین تنگنای مرگ و زندگی نیست که در ...

حسن پارسایی:
در شرایطی که همه چیز در استبداد و ظلمت شکل گرفته است، آرمان‌خواهی و تلاش برای دستیابی به آن چه که تعریفی قابل باور، معنادار و زیبا از انسان ارائه دهد، چیزی جز قرار گرفتن در آخرین تنگنای مرگ و زندگی نیست که در آن انسان برای باوراندن و معنادهی به حضور خود، جان و هستی‌اش را وجه الضمان فردایی روشن برای آیندگان قرار می‌دهد. اما همین موقعیت هم گاهی سوال برانگیز می‌شود. آیا در چنین شرایطی می‌توان با نگرشی جزمی، بیرحمانه و یک سویه به هر موقعیت و وضعیتی نگریست یا استثناء و برون شدی انسانی هم وجود دارد؟ نمایشنامه”عادل‌ها” اثر آلبر کامو در اصل به چنین موضوعی می‌پردازد.
اجرای این نمایش در سالن اصلی تئاترشهر به کارگردانی قطب‌الدین صادقی جای بحث فراوان دارد. نوع برداشت کارگردان از متن، بررسی اجرای آن را منوط به ارزیابی نمایشنامه کرده است. از این رو باید ابتدا به خود اثر و سپس به اجرا پرداخت.
الف: رویکرد به متن
نوع برخود قطب‌الدین صادقی با متن و نیز شیوه اجرای آن، تماشاگری را که با متن اصلی نمایشنامه ”عادل‌ها” آشنایی داشته باشد، با دغدغه‌های سوال برانگیزی رو‌به‌رو می‌سازد، زیرا از یک طرف نمی‌تواند تمهیدات و تلاش‌های هوشمندانه کارگردان را ندیده بگیرد و از طرفی، تناقض متنی هم که به ظاهر ترجمه شده اما در واقع تحت‌الشعاع خواست شخصی کارگردان قرار گرفته و با شاکله متمایز و مغایری با رویکرد آلبر کامو شکل گرفته، او را از تحلیل درست اثر باز می‌دارد و به بیراهه می‌برد.
این که می‌توان در هر متن نمایشی متناسب با شرایط و اوضاع جامعه تغییراتی داد و آن را با وضعیت فرهنگی و سیاسی جامعه منطبق و همخوان کرد، حرفی است که جای بحث دارد. واقعیت این است که اگر چنین حکمی را درست بدانیم، در آن صورت جایگاه واقعی هر نمایشنامه‌نویسی خدشه‌دار و حتی طور دیگری به مخاطبان معرفی خواهد شد و عرصه ادبیات دچار بلبشو، تعرض ادبی و تحریف ذهنی و فرهنگی و حتی هنری می‌شود. نمایشنامه”عادل‌ها” اثر آلبر کامو به زندگی چند تروریست انقلابی سوسیالیست می‌پردازد که برآنند از طریق مبارزه مخفی و زیرزمینی و با تمسک به ترور، دشمنانشان را از سر راه بردارند. گره اصلی این است که آیا می‌توان بچه‌های بی‌گناه این حاکمان و قدرتمندان را که همراه والدینشان هستند، ندیده گرفت و همه را از بین برد یا به خاطر حفظ زندگی این کودکان معصوم، از کشتن والدین آن‌ها موقتاً صرف‌نظر کرد... که نهایتاً اهداف انسانی بر اهداف سازمانی و گروهی پیروز می‌شود و بار اول به خاطر کودکی که همراه”گراندوک” است این بمب‌گذاری و ترور انجام نمی‌شود و به بعد موکول می‌شود که پس از انجام آن”کالیایف” دستیگر، زندانی و اعدام می‌شود. در پایان هم”دورا” داوطلبانه تصمیم می‌گیرد که راه او را ادامه دهد و اعضای گروه هم موافقت می‌کنند.
صادقی با قائل شدن به روح مذهبی برای این افراد و تاکید روی آن، بخش پایانی اثر را تغییر داده و در نتیجه راه آرمانی این گروه دیگر دنبال نمی‌شود و انقلابیون سوسیالیست ناگهان و بدون یک دلیل پیرنگی، پشیمان می‌شوند و دشمنانشان را به ترک مخاصمه و بمب‌گذاری(؟) و نهایتاً به آرامش و عشق دعوت می‌کنند، آن هم در شرایطی که جنگ و بمب‌گذاری را خودشان آغاز کرده‌اند. گرچه پیام صلح، دوستی و عشق در این پایان بندی جدید زیباست، اما متاسفانه چیزی که صادقی به آن فکر نکرده، آن است که این نتیجه‌گیری تحمیلی محتوای حوادث قبلی اثر را زیر سوال برده و سبب شده است که ساختار نمایشنامه آلبر کامو از هم بگسلد. این تغییرات که درست بعد از انفجار پایانی شکل می‌گیرد، کاملاً مغایر با اصل واقعه و نهایتاً در تعارض با نظرات کامو است.
ب: رویکرد به اجرا
اولین چیزی که نظر تماشاگر را جلب می‌کند، طراحی مناسب و معنادار صحنه است که بیش از آن که به خانه‌ای تیمی شباهت داشته باشد به دخمه و فضای غارگونه‌ای می‌ماند. این دخمه که با نور و رنگ قرمز زمینه‌پردازی شده، می‌تواند نشانگر نوع ایدئولوژی یا نوع اقدامات افرادی باشد که در آن بیتوته کرده‌اند. صندوقچه‌های مواد منفجره که در طرفین صحنه روی هم چیده شده‌اند و میزی که روی آن بمب‌ها را می‌سازند در همین راستا به کار گرفته شده‌اند. وجود تنها دو صندلی برای پنج نفر نشان می‌دهد که تمایلی به نشستن نیست و پرسوناژهای بی‌تاب و خشمگین و حتی نگران باید بیشتر سر پا باشند تا بتوانند جولان بدهند و احساسات و اندیشه‌های خود را برون فکنی کنند. طراحی صحنه طوری است که چنین امکانی را برای مانور دادن پرسوناژها فراهم آورده و فضای لازم را هم در اختیار خود کارگردان گذاشته است تا میزان‌سن‌های متفاوت و دلخواهش را برای ارائه کامل‌تر و زیباتر محتوای نمایشنامه به کار بگیرد. این میزان‌سن‌ها همخوانی و هماهنگی تنگاتنگی با موقعیت‌های مورد نظر کارگردان دارند و چالش‌های ذهنی و عاطفی پرسوناژ‌ها را به خوبی نشان می‌دهند.
نور، صحنه هوشمندانه به کار گرفته شده است. برای مثال، نور باریک و چهار گوشی که همچون حصاری از نور چهار طرف”کالیایف” را به عنوان یک زندانی سیاسی فرا می‌گیرد، کاربری دراماتیک بالایی پیدا کرده است. در صحنه‌های معینی که تعداد آن‌ها کم نیست گویی نور بین پرسوناژهای اصلی تقسیم شده است.
موسیقی زیبا و هشدار دهنده نمایش، گاهی پیش از دیالوگ‌ها و حرکات و گاهی هم بعد از آن صحنه را همراهی می‌کند و در حد نصاب هم از آن استفاده شده است، طوری که به تماشاگر یاری می‌رساند که به روان پرسوناژها و معنای موقعیت‌ها نزدیک‌تر شود و هرگز بر نمایش تحمیل نمی‌شود.
کفی‌های کفش که به تعداد فراوان بر کف صحنه پراکنده شده‌اند، می‌تواند نشان از رفتگان و قربانیان بی‌شمار راه سیاسی این گروه یا نشانه‌هایی از پاها و به گونه‌ای بیانگر انتزاعی ارتباط آرمانی با مردم باشد، که به هر حال، هوشمندانه انتخاب شده است و جای تحسین دارد. استفاده نمادین از مسیح مصلوب شده، افزوده و برداشت خود کارگردان از پرسوناژ قربانی شده(کالیایف) است که او در موقعیت ذهنی یک تماشگر و ناظر با ذهنیاتش آن را تجسم بخشیده است. با توجه به این که پرسوناژها مذهبی نیستند، نمی‌توان در رویاها و تصوراتشان چه در خواب و چه در بیداری جایی برای آن تصور کرد و به متن ارتباط داد. ضمناً چون نتیجه پایانی نمایشنامه آلبر کامو توسط قطب‌الدین صادقی تغییر داده شده و این افراد به مبارزه خود ادامه نمی‌دهند، لذا چنین مسیح تمثیل گونه‌ای هم عملاً کاربری نمایشی پیدا نمی‌کند و سنخیتی با محتوای این متن دستکاری و ذهنکاری شده ندارد، اما پارچه سفیدی که از بالا به کف صحنه می‌افتد، نشانه‌ای حس انگیز، ناگهانی و معنادار است که با رنگ سفید رومیزی و نیز شمعدان‌های سفید کاملاً همخوانی دارد و مضمون آرامش و رهایی را القاء می‌کند.
باید اذعان داشت که بازی تمام بازیگران، زیبا و گیراست. همگی نقش‌هایشان را خوب، حس‌آمیز و باورپذیر ایفا می‌کنند. صادقی صحنه‌های به خود پیچیدن و دغدغه‌های درونی را خوب بیرونی و دراماتیزه می‌کند. قبلاً هم مخصوصاً در نمایشنامه‌های”مده” و”سرود مترسک پرتقالی” از طریق حرکات پرشتاب و پیچ و تاب بدنی بازیگران روی زمین، موفق به این کار شده است. در”عادل‌ها” هم روی این ظرافت‌های حرکات بدنی تاکید فراوان دارد و بازیگران در انتقال حالات حسی پرسوناژها به تماشاگران، موفق هستند. این کار عمدتاً با توسل به پیچ و تاب بدن بازیگران روی زمین، ژست و تغییرات چهره انجام می‌شود؛ برای نمونه، صحنه‌ای که در آن”استپان” کلمه کینه را رو به تماشاگران با حالتی آکنده از تعارض بیان می‌کند، کاملاً حس‌آمیز و نمایشی است.
شیوه اجرای نمایش در بعضی صحنه‌ها همچون یک”بازی” است و تماشاگر می‌پندارد که آن‌ها در حال انجام یک بازی خطرناک هستند. صحنه‌ای که”کالیایف” برمی‌گردد و می‌گوید که انفجار را انجام نداده، به سبب ژست‌ها، مکث طولانی، حالت بخود ماندگی آدم‌ها و تسری موقعیت روانی ناشی از توقف در برابر چیزی که غیرقابل پیش‌بینی بوده، هوشمندانه پردازش شده است.
افکت صدای بمب‌ها که ناگهان از بالا و همچون آواری بر سر تماشاگر فرو می‌ریزد، حس‌آمیز و تاثیرگذار است. تغییر موقعیت‌ها و میزان‌سن‌ها که به تناسب بی‌تابی و گریز از هر وضعیت ثابتی انجام می‌شود، معنادار و در خدمت مضمون نمایش است و نوع تلقی درونی پرسوناژها از خودشان و همدیگر را بیرونی و قابل درک می‌سازد.
شال‌گردن قرمزی که به دیگری رد می‌شود و چتر سیاهی که زن”گراندوک” در پناه آن شیون می‌کند، نیز قابل تعمق هستند. رو به رو شدن‌های چهره به چهره و پشت کردن‌های به هم، بیانگر کشمکش‌های درونی پرسوناژها و تشنجات درون سازمانی و گروهی آن‌هاست، پوتین‌هایی که با اصرار بر کف صحنه کوبیده می‌شوند و حرکات حساب شده”اسکوراتف” به عنوان یک نظامی، به این صحنه‌ها شاکله‌ای غیر کلیشه ای و نو بخشیده‌اند. لباس پرسوناژها هم خوب انتخاب شده است: بلوز قرمز وجه ایدئولوژیک و پالتو بلند و سیاه، وجه جنگ طلبی، تمایل به کشتن و در نتیجه، عامل مرگ بودن را به خوبی نشان می‌دهد. همه این‌ها بیانگر آن هستند که قطب‌الدین صادقی زبان تئاتر و عوامل و نشانه‌های نمایشی آن را می‌شناسد و به اجرای آن‌ها پای‌بند است.
موضوع دیگری هم هست که به پردازش کلی و ثانوی برمی‌گردد، به این معنا که کارگردان بعد از انتخاب بازیگران و نوع بازی و شکل دهی صحنه، در شکل گیری نهایی به بازنگری صحنه می‌پردازد و تغییراتی را در رابطه با کمپوزیسیون کلی صحنه اضافه یا کم می‌کند. در بعضی از صحنه‌های نمایش”عادل‌ها”، مخصوصاً صحنه زندان و برخورد”اسکوراتف” با”کالیایف” و نحوه پردازش و شکل دهی ژست‌ها و حرکات بهت انگیز و ترسناک”فوکا” و نیز ظرافت‌های رفتاری پرایهام”اسکوراتف” انجام این بازنگری‌ها قابل درک و مشهود است.
به عنوان دریافت نهایی باید گفت که اگر نمایشنامه”عادل‌ها” در اثر دخالت‌های ذهنی کارگردان دچار عوارض و تناقضات ناهمخوان درون متنی نمی‌شد، تردیدی نبود که اجرای آن با همان روند دراماتیک و هوشمندانه‌ای که در سه چهارم اجرای نمایش آشکار است، پیش می‌رفت و نوع نشانه‌ها و ویژگی‌ها براساس متن اصلی نمایشنامه کامو، انتخاب و به کار گرفته می‌شد، ما شاهد یک اجرای بسیار شاخص و بدون نقص بودیم. با وجود این نمایش”عادل‌ها” به کارگردانی قطب‌الدین صادقی همان طور که برشمردم دارای”داده‌های بصری و نمایشی” خاص و قابل اعتنایی است که ارزش دیدن دارند.