نگاهی به نمایش”اسبهای آسمان خاکستر میبارند” به نویسندگی”نغمه ثمینی” و کارگردانی”علی راضی”
رضا آشفته: نمایش”اسبهای آسمان خاکستر میبارند” به نویسندگی”نغمه ثمینی”، کارگردانی”علی راضی” و بازیگری ”حسن معجونی” و”ورونیک سکری” درباره اسطوره سیاوش است. بدیهی است که سیاوش که محکوم به گناه ناکرده است، باید ...
رضا آشفته:
نمایش”اسبهای آسمان خاکستر میبارند” به نویسندگی”نغمه ثمینی”، کارگردانی”علی راضی” و بازیگری ”حسن معجونی” و”ورونیک سکری” درباره اسطوره سیاوش است.
بدیهی است که سیاوش که محکوم به گناه ناکرده است، باید در دلِِ آتش فرود رود و اگر بیگناه باشد سالم از آن بیرون بیاید.
سیاوش اسطورهای است که زندگیای کاملاً تراژیک و غمبار دارد. همین انتخاب خود بهترین زمینه و پتانسیل را فراهم میکند که با هر نوع نگاهی بتوان به یک متن دراماتیک رسید. نغمه ثمینی هم با متفاوتترین و نوینترین نگاه ممکن”سیاوش” را مورد کنکاش قرار میدهد تا با احیای چنین اسطورهای، مخاطب با او آشنا شود، که بودن چنین اسطورههایی دال بر نجابت یک ملت است و اگر امروز چنین شخصیتهایی حضور کمرنگی در جامعه دارند، خبر از بیچارگیهای رایج میدهد.
ثمینی رویکردی روایتی و دراماتیک به اسطوره”سیاوش” دارد. او نمیخواهد خود را در دام محتوا و قصه”سیاوش” اسیر کند و به واگویه کردن بدیهیترین نکات بپردازد، بنابراین به زبان و روایتگری بهای بیشتری میدهد تا در نهایت خالق یک متن مستقل باشد. ثمینی زمانی که به روایت به عنوان محور پیش برنده متن نگاه میکند، پا را از این هم فراتر میگذارد تا روایت به شیوه کلاسیک باعث آزار و اذیت شنونده نشود، او در تکنیک هم به تفکری خلاقه بها میدهد تا روایت با لحظههای دراماتیک همراه شود.
بنابراین عملکرد ثمینی در زمان نگارش”اسبهای آسمان خاکستر میبارند” نوعی اقتباس آزاد و دراماتورژی نوین است. آزاد از این جهت که ثمینی خود را در قید و بند اسطوره”سیاوش” قرار نمیدهد، بلکه از منظر خود که تکنیک زمینهساز آن است، سیاوش را مورد کنکاش قرار میدهد. دراماتورژی نوین هم به لحاظ اتفاقاتی است که در متن و اجرا، اسطوره را به زمان حال میآورد و آن را امروزی مینماید. ”سیاوش” در”اسبهای آسمان خاکستر میبارند” صرفاً یک اسطوره مکتوب و کهن نیست، بلکه این شخصیت تمثیلی از انسان امروز با نداشتههای بسیارش است. انسانی که در زمانه حاضر تن به جنگ، گریز، غربت نشینی و عدم ارتباط میدهد و دیگر از آن حالت حقیقی خود مبرا میشود.
سیاوش نقطه مقابل نداشتههای انسان امروز است. اگر انسان امروز بنا بر پیچیدگیها و قواعد دنیا از پاکیها دور شده است، سیاوش پاکترین انسان جاودانه است که در سختترین شرایط نیز از پاکیها فاصله نمیگیرد و هر آن توانایی عبور از هر آتشی را دارد بیآن که خاکستر شود. مطمئناً غم او به خاطر گناه مردمی است که از اصل خود دور شدهاند.
ثمینی به زبان هم بهای بیشتری میدهد تا در فضایی شاعرانه و استفاده از واژگانی آهنگین و پرطنین به وضعیتی تمثیلی و استعارهای دامن زند. وضعیتی که با واژگان کوچه و بازاری شکل نمیگیرد و قواعد روزمره از چنین امکانی فاصله دارد. گویی سیاوش دورهها را در نوردیده تا با پاکی خود حکایت جاودانهای را برای انسان متجلی سازد.
ثمینی همچنین از منظر روانشناسی یونگ شخصیتهای نمایشی را در دو پارگی ـ زن و مرد ـ به آنیما و آنیموس انسانی مرتبط میسازد. یک مرد(معجونی) و یک زن(ورونیک) در مکانی مشترک سرگردان شرایط بحرانی و بغرنج تحمیل شده از سوی انسان شدهاند. آنها از شرایطی میگریزند که”انسان” بانی آن است. گویی هر دو پاره یک تن هستند تا نسبت به آن چه موجود است، طغیان نمایند. این طغیان به آگاهی دیگران میانجامد. همان هدفی که باید در پس یک متن دراماتیک باشد و همین عاملی برای پویا شن متن و تاثیرگذاری آن میشود.
ثمینی گویی از چند منظر”سیاوش” را پاره پاره میکند و گویی سرباز بی سر گونهیِ بد اقبال و بدفرجام”سیاوش” باشد. هر چند این شخصیت مسیر خطاکارانهای را طی کرده و هزار فرسنگ با اسطوره پاک نمای سیاوش فاصله دارد، همین دو گانگی و فاصله، فرآیند دراماتیک را بر بستر روایت مستولی میسازد تا در نهایت هر آن چه شنیده و احساس میشود، به درکی بصری در ذهنیت تماشاگر منجر شود مخاطب به گونهای ناخودآگاه تحریک میشود تا حضور موثری در کشف لحظات متن داشته باشد و بیداری طغیانگرایانهای همسوی با پاکی”سیاوش” تداعی شود.
علی راضی کارگردان جوان و نوجویی است که در”اسبهای آسمان خاکستر میبارند” با تفکر اجرایی متاثر از تئوریهای پیتر بروک(فضای خالی) به کنکاش پیرامون اسطوره”سیاوش” و فرآیند تعامل فرهنگی دو ملیتی(ایران و فرانسه) میپردازد. موفقیت او هم در رجوع به تئوری و عملی کردن آن در صحنه است. وقتی یک بازیگر ایران و فرانسوی بیآن که متوجه زبان یکدیگر شوند، در صحنه به کلامی مشترک میرسند تا زبان یگانه آنان خارج از تمام قراردادهای رایج دنیا به هم حسی و درک متقابل از انسان امروز برسد، همین نکتهای پویا و کارآمد از تحلیلی اجرایی است. دو فرهنگ متفاوت همسو میشوند تا”سیاوش” را بازیچهای قرار دهند برای غلبه بر خاموشیهای سیطره یافته برانسان امروز.
راضی از کمترین ابزار استفاده میکند. صحنه تقریباً خالی است و بدن بازیگر با درآمیختگی با پارچه و لباس و گاهی در تکمیل نورپردازی با فرآیندی دراماتیک همراه میشود. بدن باید گویای شنیدهها باشد و ارتباط این دو بازیگر را باید به تماشاگر گره بزند. بدن بازیگر با القای حسهای نهفته در پس تمام واژگان به شکوفایی صحنه و تداعی یک زبان پنهان و موثر منجر میشود. معجونی و ورونیک به نگاههای نافذ و گاهی پرشتاب و گاهی مرموز و مسکوت اهمیت میدهند تا لحظاتی خالی در ذهن برای همفکری و تامل فراهم شود. گاهی دستها و پاها در تکامل این فرآیند عجیب و ازلی عمل میکنند تا به دور از درک واژگان، فضا سرشار از ناگفتههای فرّار شود تا تماشاگر به فراخور حال خود از پس شکار آنها برآید. او که بخواهد میتواند در تکمیل اجرا حضور شهودی خود را بر فضای حاکم بر اجرا الصاق کند و به درک و دریافتی دلخواه از دادههای متنی و اجرا(حضور موثر و پویای بازیگر) برسد. به عبارت دیگر کارگردان برخوردی دموکراتیک با تماشاگرش دارد و نمیخواهد در القای مفاهیم و نوع تاثیرگذاری دست و پای تماشاگر را ببندد. بلکه تماشاگر باید با کنکاش ذهنی و فراذهنی به درک درست از موقعیت پیش روی خود برسد. شاید عدهای در این گیر و دار از ابتدای اجرا ساز مخالف بزنند و دیگر آن اتفاق جاری در متن و اجرا از نظرشان پنهان بماند و به راحتی با انکار همه چیز اثر را بیهوده و تو خالی بپندارند.
راضی علاوه بر بازی به نور و رنگ(فضای تیره و رنگ سفید تن پوش حسن معجونی و بنفش ارغوانی ورونیک و استفاده از آب حوض شیشهای در کف صحنه، سایه روشن و...) اهمیت میدهد تا ضرباهنگ اجرا از هم آمیختگی بازی با نور و رنگ و گاهی نیز حضور پررنگ و موثر موسیقی شکل بگیرد. خواه ناخواه در نوسان امکانات اجرایی است که لحظات ژرفتری در نگاه تماشاگر تداعی میشود که راضی به عنوان کارگردان از آنها چشم نپوشیده است.
حوض شیشهای، ظرف خاک و آتش، حرکت آب و سایه روشن آن بر دیوار، استفاده از رونویس دیجیتالی و ویدئوهای فعال نیز از جمله امکاناتی هستند که بر به روز بودن و در عین حال دراماتیک شدن اثر تاکید میکردند.
راضی از حضور و تقابل بازیگران نیز به بهرهبرداری فرهنگی میرسد و گویا با این ترفند به بسیاری از تفکرات رایج پیرامون رو در رویی فرهنگها پاسخ داده است زیرا انسان خارج از مدار بسته تعریفها، قوانین و قراردادها با احساس و زبانی خاص و مشترک در کل دنیا حضور دارد که بهترین عامل برای بودن در کنار یکدیگر است. متاسفانه انسان فارغ از رجوع به اصل خویش و با اتکای به معیارهای دروغین و کاذب به خود ویرانگری اهمیت داده و تا لحظهیِ اکنون بسیاری از جنگها و بلایا را در سراسر دنیا تدارک دیده است.
تاریخ بشریت پر از لحظات تلخ و تراژیک است که”سیاوش” اسطوره جاودانه ایرانی علیه آن طغیان کرده است. همین هم عاملی برای به روز شدنِ اجرای راضی شده است و فراتر از جغرافیای سیاسی با نگاهی انسانی از وضعیت فعلی بشر ـ با همان سیر ازلی و ابدی ـ بها میدهد.