گفتوگو با”سیروس همتی” نویسنده و کارگردان نمایش”محال هم ممکن است”
تمام تلاش من در مقام نویسنده این بود که در ده دقیقه اول به اصطلاح نمایشنامهنویسان و فیلمنامهنویسان بتوانم مخاطب را جذب داستان کنم، در حقیقت با طرح داستان بنا داشتم تا برای او قصه جدیدی را بگویم
مهرداد ابوالقاسمی:
اشاره:
تئاتر”محال هم ممکن است” نوشته و کار سیروس همتی از جمله نمایشهایی است که دومین همایش آئینهای عاشورایی روی صحنه رفت و مورد استقبال مخاطبان و منتقدان قرار گرفت و جوایز زیادی را به خود اختصاص داد.
این نمایش هم اینک در تالار کوچک مجموعه تئاترشهر روی صحنه است. سیروس همتی نویسنده، کارگردان و طراح صحنه”محال هم ممکن است” در جریان برگزاری همایش آئینهای عاشورایی در هر سه رشته جوایزی را به خود اختصاص داد.
به مناسبت اجرای این نمایش با وی گفتوگوی کوتاهی انجام دادهایم که در زیر از نظرتان میگذرد:
داستان پسر مسلمان و دختر نصرانی، داستان غریبی نیست و عده زیادی بر این داستان واقف هستند، فکر نمیکردی با انتخاب این داستان در برخورد با مخاطب دچار مشکل شوی؟
چرا از زوایه دیگری نگاه نمیکنید؟
یعنی چطوری؟
یعنی این که چطور یک نمایش مذهبی با مراسم خواستگاری آغاز شود. به نظرت بد نیست که یک نمایش مذهبی با یک خواستگاری شروع شود؟ حداقل ترفند اولیه را نویسنده برای جذب مخاطب زده باشد. هر چند که داستان این قصه از لحاظ زمانی به صدر اسلام تعلق دارد اما حداقل یک چیز مشترک در این دو دوره وجود دارد. چه در آن زمان و چه در زمان حال، یک موضوع مشترک به نام”خواستگاری” وجود دارد. تمام تلاش من در مقام نویسنده این بود که در ده دقیقه اول به اصطلاح نمایشنامهنویسان و فیلمنامهنویسان بتوانم مخاطب را جذب داستان کنم، در حقیقت با طرح داستان بنا داشتم تا برای او قصه جدیدی را بگویم.
داستان دختر نصرانی و پسر مسلمان در بیشتر نسخههای تعزیه یک بحث پراهمیت دارد. در حال حاضر حداقل حدود 10 نسخه تعزیه مکتوب در این رابطه وجود دارد که مهمترین آن، به صورت فیلمنامه در فیلم”روز واقعه” مطرح شده است و بهرام بیضایی بسیار استادانه به طرح این قصه میپردازد. به نظر من اگر از زاویه دیگری به دور از کلیشههای مرسوم به این موضوع نگاه کنیم جذابیتهای زیادی را در آن پیدا خواهیم کرد.
برای تنظیم نمایشنامه از نسخههای تعزیه استفاده کردی؟
نه! کلیت نمایشنامه، یک داستان کاملاً ملهم از ذهن است. فقط مسجد”براثا” تاریخچه مستندی دارد، این مسجد پیش این عبادتگاهی بوده است که عیسی مسیح(ع) در مسیری که میپیموده، در آن جا نماز گذرانده است که این مکان(براثا) به یک نصرانی تعلق داشته است. سپس حضرت علی(ع) در آن جا نماز گذارده و سرانجام مرد نصرانی به حضرت علی(ع) ایمان میآورد و ... در این رابطه مطالعات و تحقیقاتی انجام دادم، دیدم این موضوع هم میتواند بهانه خوبی باشد برای روند قصه و ایجاد کشمکش در داستان نمایش، مابقی جریانات نمایش همگی ملهم از ذهنیات خودم بود.
به نظر خودت شیوه داستان گویی نمایش”محال هم ممکن است” شیوه داستان گویی کلاسیک است؟
نه! به هیچ عنوان.
در یک نقد خواندم که به این مطلب اشاره کرده بود و دلایلی هم برای آن بیان کرده بود.
در شیوه داستان گویی کلاسیک ما”آنتاگونیست” و”پروتاگونیست” داریم که در فن شعر ارسطو مطرح شده حالا خود شما بگوئید در این نمایش”آنتاگونیست” و”پروتاگونیست” چه کسانی هستند؟! در”محال هم ممکن است” همه اشخاص نمایش”پروتاگونیست” هستند. پدر دختر نصرانی، کسی که با کیششانش متفاوت است و تعصبی نیست، از این که دخترش را به یک جوان مسلمان بدهد ابایی ندارد. در حالی که اغلب نصرانیها نسبت به این موضوع حساسیت و تعصب زیادی دارند. اما او از سطح فکری بالاتری نسبت به اطرافیانش برخوردار است. او حتی در جایی از نمایش میگوید:”عشق فراتر از خط و مرز ادیان است.” دخترا نصرانی، پسر مسلمان، مادر پسر و ... همگی شخصیت مثبت محسوب میشوند. بنابراین به نظر من”پروتاگونیست” و”آنتاگونیست” زمانی معنا پیدا میکنند که هر دو در نمایش حضور داشته باشند بنابراین این که بگوییم شیوه نمایشنامه داستان گویی کلاسیک است، صحیح نیست. همه آدمهای این نمایش مثبت هستند و با وجود این که نمایشنامه”آنتاگونیست” ندارد اما روند قصه و تعلیق به خوبی پیش میرود و تماشاگر با آن همراه میشود.
به نظر من در نمایشنامهنویسی مدرن میتوان”آنتاگونیست” را بدون آن که لطمهای به کشش، تعلیق و سایر ویژگیهای نمایشنامه وارد شود حذف کرد و این راهی بود که سعی کردم در این نمایش به کار بگیرم.
شیوه اجرایی که برای نمایش در نظر گرفتی به نوعی شیوه اجرایی تعزیه و ملهم از شیوه برشت است. در عین حال به طور صرف وابسته به هیچ کدام از این دو شیوه نیست و شیوه خاصی منحصر به این نمایش محسوب میشود. در هنگام نگارش متن شیوه اجرایی را هم مدنظر قرار داده بودی؟
شیوه اجرایی نمایش در حقیقت در طول نمایشنامهخوانی و در حین تمرینات شکل گرفت.
یعنی در متن اصلاً چنین چیزی وجود نداشت؟
در مرحله نگارش نمایشنامه به شیوه اجرایی فکر نمیکردم. در حین تمرینات به فکرم رسید که از 5 صندلی استفاده کنم، در اداره تئاتر میزی وجود داشت که برای گذاشتن آکسسوار صحنه بسیار مناسب بود و ... در طول تمرینات هر بار بر حسب سالن و بر حسب حضور بازیگران اتفاقاتی شکل گرفت که منجر به تکمیل شدن طراحی صحنه نمایش میشد که در حال حاضر میبینید حتی دیالوگهای نمایش هم این روند را طی کردند. بازیگران و دوستم محسن حسین قلیپور دیالوگهای جدید آوردند و نمایشنامهای که در 30 صفحه به رشته تحریر درآمده بود. در نهایت به 35 صفحه تبدیل شده و بداههسازی بازیگران در حین تمرین دلیل عمده این اتفاق بود.
یعنی”کارگاهی” نمایش را برای اجرا آماده کردید.
من در تمام کارهایم، کارگاهی عمل میکنم. نمایش”برگ ریزان” در هشتمین یادواره تئاتر دفاع مقدس در تمام رشتهها نامزد و موفق به دریافت جایزه شد و در نهایت هم جایزههای زیادی را با این نمایش به دست آوردیم و سپس نمایشنامه”برگ ریزان” به صورت کتاب ـ قطع پالتویی ـ نمایشهای”ما سه نفر بودیم”، ”پیکر” و ... همه به این صورت تکمیل و چاپ شدند. همواره گروه اجرایی”مانی” در پوشاندن ضعفهای نمایشنامه و افزودن نقاط قوت آن بسیار تاثیرگذار بودند.
یک سری از کنشها و کشمکشهای میان شخصیتها به نوعی حذف یا تعدیل شدهاند.
با تعدیل موافقم.
دلیل و منطق خاصی برای این کار داشتی؟
زمانی که قرار شد این نمایشنامه را کار کنم، آن چه بیش از همه مدنظر داشتم این بود که این نمایش با سایر نمایشهای کلیشهای که تا پیش از این اجرا شده است، تفاوت داشته باشد. به همین دلیل”فریاد زدن بازیگر”، ”وارد شدن و غوطهور شدن بازیگر به احساس صد در صد”، ”اشک و آه و ناله”، ”استفاده از موسیقی تعزیه، مرثیه سرایی و نوحهسراییهای رایج در نمایشهای مذهبی” و ... را دستخوش تغییر و تحول زیادی کردم. نمیخواستم فقط احساس مخاطب را مد نظر قرار دهم، بلکه سعی داشتم شعور مخاطب را هم در نظر بگیرم. در حقیقت تلاش کردم تا توازنی میان شعور و احساس مخاطب ایجاد کنم.
یکی از مشکلاتی که در زمینه نمایشهای مذهبی وجود دارد عدم شکل گیری درام و جنبههای دراماتیک است. در حالی که در این نمایش شاهد جنبههای دراماتیک و تصویرسازیهای زیادی هستیم. با چه دید و نگاهی سراغ این رویدادها و وقایع رفتی؟
در حین نگارش و تمرین، چندان موشکافانه به این قضایا دقت نکردم. بلکه تنها به اتفاقات رخ داده در صحنه توجه کردم تا میان آنها یک نوع پیوستگی و یک دستی ایجاد کنم. به مباحث درام و دراماتیک تا یک حدی اعتقاد دارم ولی بیشتر از آن به اتفاقاتی که در صحنه رخ میدهد اعتقاد دارم، چرا که همین اتفاقات قصه را پیش میبرند و به طور قطع هر چه این اتفاقات نمایشیتر باشد ما را در رسیدن به هدفمان بهتر یاری میکند.
برای نمایشی شدن یک سری رویدادها، ابداعاتی به وجود آوردید که صرفاً به نمایشهای مذهبی تعلق ندارد.
از ابتدا هم میدانستم که میخواهم یک تئاتر با مضمون موضوع مذهبی روی صحنه ببرم. قرار نبود نمایشی آئینی تعزیه، نقالی، پردهخوانی و ... کار کنم. بلکه میخواستم با دستمایه قرار دادن موضوعی مذهبی، یک تئاتر(با تمام ویژگیهایش) روی صحنه ببرم. به همین دلیل از بسیاری از نمادها چون میله بافتنی به عنوان نماد ابزار جنگ استفاده کردم یا حتی از انار به عنوان نمادی از خون استفاده کردم. در حقیقت تا آن جا که لازم بود از قوانین و قواعد اجرایی تعزیه برای اجرای نمایش”محال هم ممکن است” استفاده کردم.
زبان نمایش، زبان خاصی است. منطق خاصی را برای به کار بردن این نوع زبان، مورد نظر داشتی؟
بله... با بازی با جملات، با محدود کردن دایره لغات در نمایشنامه و اجرا با پس و پیش کرن واژگان و ایجاد یک سری تغییرات به آن چه که در حال حاضر به عنوان زبان خاص نمایش وجود دارد رسیدیم... زبان نمایش بسیار استیلیزه شده است و مفاهیم را با کمترین زمان به مخاطب القاء میکند.