نگاهی به نمایش «اسبهای آسمان خاکستر میبارند» به کارگردانی «علی راضی»، محصول مشترک ایران و فرانسه
نیما دهقان سیاوش نماد انسان امروز است. صحنه نمایش صحنهای است فضاساز که بیشتر درونیات انسان رانشان میدهد. کارگردان نمایش برای ادغام دو زبان فرانسه و فارسی، سعی در خلق زبانی نوکرده است. انسان امروز، انسانی ...
نیما دهقان
سیاوش نماد انسان امروز است.
صحنه نمایش صحنهای است فضاساز که بیشتر درونیات انسان رانشان میدهد.
کارگردان نمایش برای ادغام دو زبان فرانسه و فارسی، سعی در خلق زبانی نوکرده است.
انسان امروز، انسانی «انتخابگر» است که در معادلات وقایع روزانه خود دست به انتخاب میزند. این انتخاب است که در پس زمینه آن «شک و تردید» را برای آدمی میسازد. آیا این انتخاب، راه، روش، مسیر و ... درست است؟ این سؤالی است که آدمی یا انسان امروزی از خود بارها و بارها میپرسد؛ زیرا میداند پا گذاشتن در راهی که انتخاب کرده است، بدون شک بیبازگشت است. «سیاوش» نماد انسان امروز است. او انتخاب کرد تا از این آزمایش با موفقیت فارغ شود و اینگونه شد. سیاوش روح پاکی و درستی است. سیاوش مظهر انسان مطهر است.
«نغمه ثمینی» در متن «اسبهای آسمان خاکستری میبارند»، شک و تردید را تم اصلی و اساسی قرار میدهد و با در نظر گرفتن پیش فرضها و نگرش به دنیای انتزاعی، اثر را به رشته تحریر در میآورد. جلال در درون اتفاق میافتد. کنش نمایشنامه به عنوان مهمترین بخش و در واقع نیروی حیاتی نمایشنامه محسوب میشود که خون و مایه حیاتبخشی است و همه نیروهای دیگر از درون آن خارج میشوند. آنچه در صحنه اتفاق میافتد، انگار قبلاً اتفاق افتاده است و ما کابوسی از آن را میبینیم. به هر حال وقایع نمایش در تنشهای بیرونی جلو نمیرود. آنچه که اثر را جلو میبرد، پرسشی در درون است که با جملاتی شاعرانه اثر را به پیش میبرد.
صحنه نمایش با کمترین عناصر، بیشترین موقعیتهای مکانی را میسازد. صحنه نمایش ، صحنهایی فضاساز است که بیشتر درونیات انسان را نشان میدهد. در وسط صحنه، باریکهای از آب درست شده است که با قراردادن شمعهای روشن در آن، تلاطمی از حرکت آب و آتش در آن نمودار میشود. خاک نیز در بخش دیگر وجود دارد و باد، ابرها را به حرکت در میآورد. وجود این چهار عنصر؛ یعنی آب، باد، آتش و خاک تداعی کننده دنیای امروزی انسان است. زیباترین تصویری که از دل دکور بیرون میآید در لحظاتی است که سیاوش از درون خود میپرسد. سیاوش را میبینم که در کنار باریکه آب که تصویری از شعله آتش متحرک در آن است، درونیات خویش را متجلی میکند. این باریکه آب، همان درونیات شعلهور انسان است که در تلاطم شکها و تردیدها، انسان را میسازد. این اتمسفر، همان شکل درونی است که متجلی میشود در غیر این صورت، کارکردهای بیرونی خود را پیدا نمیکند. اتمسفر نمایش از دل همین دکور خارج میشود.
کارگردان نمایش در جهت ادغام دو زبان فرانسه و فارسی، سعی در خلق زبانی نو داشته که از برآیند دو زبان متفاوت حاصل میشود. زبان یا دیالوگ از ارکان اساسی درام است که باعث پیشرفت درام میشود؛ اما وقتی که دیالوگهای یک نمایش با دو زبان متفاوت قرار است به مخاطب انتقال پیدا کند باید پیشبینی عناصر دیگر نمایش از جمله بازیگری، ریتم و ... نیز رعایت شود. در هنگام اجرای نمایش، بازیگر ایرانی با زبان فارسی و بازیگر فرانسوی با زبان خود و ترجمه شده در بالای صحنه با مخاطب ارتباط میگیرند. آنچه که حایز اهمیت است، اینکه در هنگام دیدن نمایش و لحظاتی که بازیگر فرانسوی در حال گفتن دیالوگهای نمایش است، مخاطب سعی در فهم دیالوگ دارد. پس انتخاب میکند که لحظاتی دیدن صحنه را از دست بدهد و به ترجمه آنچه در بالای صحنه حک میشود، نظری بیندازد. همین امر سبب میشود تا لحظاتی کوتاه از بازی و آنچه را اتفاق میافتد از دست بدهد و وقایع به طور پیوسته در ذهنش اتفاق نیفتد و در نتیجه ریتم نمایش دچار اختلال شود. بازیگران نمایش، بازیگران پرانرژی و پرتوان هستند؛ هر چند که حس دیالوگ شاید از طریق زبان نتواند انتقال پیدا کند؛ اما با جایگزینی حرکات، حسهای نمایش را به یکدیگر منتقل میکنند. در واقع با انتخاب حرکاتی به عنوان کُد، روابط درونی و ابعاد پیچیده شخصیتِ خود را به یکدیگر و در نهایت به تماشاگر انتقال میدهند.
«آن» یا «لحظه» ای که توسط دو بازیگر از دل نمایش بیرون میآید بر اساس یکسری قراردادهای حرکتی به وجود آمده است. هر دو بازیگر شاید به دلیل نا آشنا بودن به زبان یکدیگر، نقطه شروع دیالوگ خود را براساس حرکت طرف مقابل طراحی میکنند. «حس معجونی» در نقش «سیاووش»، بازی ایستا و درونی را انتخاب میکند. ترکیببندی نقش او به لحاظ «خط» منحنی است. شکل آن پیچیده، رنگ آن سیاه و «بافت» نرمی دارد. ابعاد کاراکتر نمایش بیشتر در مواجهه با خود طراحی میشود و در قیاس با بازیگر مقابل، تواناییهای فردی بیشتری دیده میشود.
در مجموع «اسبهای آسمان خاکستر میبارند»، نمایشی است که سعی در برانگیختن تفکر تماشاگر از درونیات انسان را دارد. محدوده نمایش، تماشاگران خاص است. نگاه به انسان امروز و بازگشت به اسطورهها (سیاووش) نگاهی است، قابل تأمل و تفکر برانگیز. بدون شک تماشاگر امروز باید با سیاووش، آشنایی داشته باشد تا در مقابل آنچه که در جلوی چشمانش اتفاق میافتد، واکنش نشان دهد و در نهایت ارتباطی برقرار شود.