در حال بارگذاری ...
...

چند نکته درباره نمایشنامه”آهنگ‌های شکلاتی” آخرین نوشته”اکبر رادی”

برای این یادداشت اولین راه برای ورود به محیطِ این آخرین نمایشنامه‌یِ”اکبر رادی” (آهنگ‌های شکلاتی)، مکانی است که”رادی” برای اولین بار این نمایشنامه را در آن جا خواند.

مهدی میرمحمدی:
برای این یادداشت اولین راه برای ورود به محیطِ این آخرین نمایشنامه‌یِ”اکبر رادی” (آهنگ‌های شکلاتی)، مکانی است که”رادی” برای اولین بار این نمایشنامه را در آن جا خواند.
قصه یک مکان، یک کنش
اکبر رادی نمایشنامه‌یِ”آهنگ‌های شکلاتی” را برای اولین بار در تالار بتهوون مجموعه خانه هنرمندان ایران می‌خواند و به هنگام خوانش بخش‌های پایانی نمایشنامه است که برای لحظه‌ای بغضش رها می‌شود. این کنش خالق در خارج از محیط متن حافظه‌یِ این یادداشت را تحریک می‌کند. این یادداشت چنین به یاد می‌آورد. در حافظه‌یِ تالار بتهوون خانه هنرمندان ثبت شده است که”بهرام بیضایی” چند سالی قبل‌تر نمایشنامه‌یِ”افرا یا روز می‌گذرد” را در این تالار خوانده است و همچنین در حافظه‌یِ این مکان ثبت شده است که”بیضایی” به هنگام خوانش بخش‌های پایانی”افرا و یا...” بغضش رها می‌شود. یادآوری کنش همسانِ خالقان این دو اثر در خارج از محیط اثرشان نه به منظور باور کردن احساس نوستالژیک این یادداشت، بلکه بهانه‌ای است برای کاوش در محیط این دو اثر که آیا هست نقطه‌یِ اشتراکی؟ این یادداشت، نقطه‌یِ اشتراک این دو اثر را که در ظاهر نیز دور از هم هستند، چنین می‌خواند: در نمایشنامه”افرا یا روز می‌گذرد”، به”برنا” برادر کوچک و شاگرد”افرا” گفته‌اند،”نامه‌ای به پسرعموی خود که در شهرستان زندگی می‌کند بنویسید و از او بخواهید شما را که در وضع سخت و نامطلوبی قرار گرفته‌اید کمک کند” و حالا مسئله این است که برنا پسر عمویی ندارد، ”افرا” به”برنا” می‌گوید:”چقد این دست اون دست می‌کنی، نترس، می‌خوان نامه نوشتن یاد بگیری؛ مهم نیست که پسر عمو نداری ـ خیال کن داری! برای پسر عموی خیالی بنویس!”
پسرعمویی که هم افرا و هم برنا می‌دانند که وجود ندارد. خود افرا است که به مادرش می‌گوید”کدوم پسر عمو؟ چرا باورت نیست که کسی رو نداریم؟”.
افرا نمایشنامه‌یِ تلخی است، مربوط است به دوره تلخ نویسی”بهرام بیضایی” و در کنار آثاری همچون”سگ کشی”، ”مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین” و”اتفاق خودش نمی‌افتد” قرار می‌گیرد. این تلخی در نمایشنامه”افرا یا ...” به حدی است که به هنگام خوانش، در بخش‌های پایانی این سوال مطرح می‌شود که آیا”بیضایی” در چند صفحه باقی مانده محیط تیر‌ه‌تری را برایمان تدارک دیده است و یا نقطه‌یِ امیدی هم می‌تواند باشد؟ این سوال از آن جا مطرح می‌شود در حدود صفحه 86 نمایشنامه نتیجه و سرنوشت شخصیت افرا در محیطی که در آن قرار گرفته است مشخص می‌شود، او از همه زخم می‌خورد، از عاشقش، صاحب خانه‌اش، شاگردانش و ... سرنوشت شخصیت افرا مشخص شده است اما هنوز چند صفحه‌ای از نمایشنامه باقی مانده است. نمایشنامه‌نویس خیالِ ادامه دارد. در این چند صفحه باقی مانده چه چیزی برای ما تدارک دیده است، محیطی تلخ‌تر و یا نقطه‌یِ امیدی؟ و اگر نقطه‌یِ امیدی تدارک دیده است چگونه می‌خواهد در چنین محیط تلخی این نقطه امید را تصویر کند که اثرش دچار تضاد نشود. در چنین شرایطی بیضایی شخصیت نویسنده را وارد نمایشنامه می‌کند. نویسنده بر این فضای تلخ وارد می‌شود و می‌گوید:”نه، زیادی تلخه. موافقم. شاید درست نباشه این طوری تمومش کنیم. این پایان تلخیه، گرچه بدبختانه واقعیته![...] حتماً می‌گن باید نورِ امیدی نشون می‌دادم. [...] خب، برای پایان امیدبخشی، سزاوار این عصر لبخند، چی باید اضافه کنیم؟ چیزی مثل روزنه‌ی امیدی، یا همون خیال و رویایی که افرا ازش حرف می‌زند؟ پایانی مثل قصه‌ی پریان؟” و چنین می‌شود که نویسنده در نقش پسرعمو وارد محیط زندگیِ افرا می‌شود. پسرعموی خیالی به مدد تفکر نویسنده می‌شود پسرعموی واقعی. آن چنان که آخرین دیالوگ نمایشنامه را بگوید.
نویسنده: تو ـ منو ـ خلق کردی ـ افرا؛ و من ـ اومدم!
آمدن پسر عمو دروغی است همه از سرآگاهی. نه از جنس دروغ‌های ناخودآگاه که ریشه در پیچش‌های روانی انسان دارد. دروغی است که می‌شود نورِ امیدی برای تحمل این همه تلخی محیط، این دروغ آگاهانه همان نقطه اشتراک دو نمایشنامه”آهنگ‌های شکلاتی” و”افرا یا روز می‌گذرد” است.
چنین دروغ‌ِ آگاهانه‌ای را به وضوح در محیط نمایشنامه‌ آهنگ‌های شکلاتی هم می‌توانیم پی گیری کنیم...”آهنگ‌های شکلاتی” ماجرای یک گفت‌وگوی شبانه است میان یک پیرمرد و یک جوان، جوان از خانه فرار کرده است و دلایل این فرار می‌شود موضوع این گفت‌وگویِ شبانه. تضاد فرهنگی اعضاء خانواده با پسر مهم‌ترین دلیل این فرار است. جوان نمونه‌های این تضاد را بسیار ساده و شفاف توضیح می‌دهد در جایی جوان در مورد تضاد سلایقش با خواهرش”ترانه” صحبت می‌کند، این که خواهرش می‌نشیند پشت پیانو و آهنگ”تولد مبارک” می‌زند، در حالی که او به سمفونی شماره نهم بتهوون علاقه‌مند است در این بخش چنین می‌بینیم:
جوان: آخرین کتابی که خونده”هری پاترِ”
پیرمرد: ”هری پاتر”؟
جوان: گفتم این مزخرفات چیه تو کله‌ات فرو می‌کنی؟ ... مسخ، کافکا رو گذاشتم جلوش. گفتم: اینو بخون! سه هفته بعد دیدم گوشه ورقو تازه روی صفح بیس گریپاژ کرده. این گریه نداره؟»
گسترش این تضادها است که باعث فرار جوان از خانه ‌شده است.
اما گوش کنید به راه‌حلی که پیرمرد در مقابل جوان برای حل این مشکل می‌گذارد
«پیرمرد: بذار ترانه”تولد”شو بزنه، بذار مادر با غمناله‌های خواننده محبوبش بره توی حال، بذار پدر قیافه عبوس‌شو پشت روزنامه قایم کنه. این به کجای قبای تو می‌خوره؟ تو هم بی‌صدا سمفونی تو گوش کن؛ البته نه سر میز شام و با هدفون که بزنی روی عصب‌شون و آزارشون بدی.
جوان: خلاصه هر کی ساز خودشو بزنه!»
این راه‌حل پیرمرد می‌شود همان دروغ آگاهانه‌یِ محیط نمایشنامه‌یِ”آهنگ‌های شکلاتی”. این یادداشت جمله‌یِ”تو هم بی‌صدا سمفونی تو گوش کن” را با تاکید می‌خواند، طبق راه‌حل پیرمرد برای این که زندگی ادامه پیدا کند تمامی اعضای خانواده می‌توانند علایق خود را آشکارا دنبال کنند و تنها این”جوان” است که باید”بی‌صدا” علایق خود را در این جمع دنبال کند، این زندگیِ”بی‌صدا” همان دروغ آگاهانه، همان نقطه امید، همان روزنه‌یِ نوری است که زندگی را پیش می‌برد.
در پایان نمایشنامه پیرمرد بعد از رفتن جوان، کت خود را درمی‌آورد و روی یکی از صندلی‌های پارک می‌خوابد و به واسطه‌ این کنش چهره‌یِ آشنای‌ِ پیرمردِ عاقلِ بازنشسته‌یِ نوه دوست در ذهن مخاطب می‌شکند و این ایده به ذهن می‌آید که اتفاقاً پیرمرد هم از جنس خود جوان است و نه از جنس دیگری، شاید او هم در جوانی یکی بوده است مثل جوانی که هم اکنون در مقابل اوست. یعنی اهل مبارزه، درگیری، پافشاری، که حالا بعد از تجربه‌ی راهی که جوان در حال پیمودن آن است، می‌گوید:”تو هم بی‌صدا سمفونی تو گوش کن”. این ایده زمانی قوی‌تر می‌شود که می‌بینیم کلیت نمایشنامه‌یِ”آهنگ‌های شکلاتی” میل حرکت به سوی اولین تجربه‌یِ نمایشنامه‌نویسی رادی یعنی”روزنه آبی” را دارد که در آن جا هم بحث تفاوت سلایق نسل جوان با نسل گذشته مطرح می‌شود. یکی از راه‌های خوانش این آخرین تجربه‌یِ”اکبر رادی” ترسیم خطوط ارتباطی است از سوی این آخرین تجربه به سوی اولین تجربه‌یِ نمایشنامه‌نویسی او یعنی”روزنه آبی”
بازگشت به خوان نخست
اکبر رادی در اولین تجربه‌ی نمایشنامه‌نویسی خود که در سال 1338 نگارش آن را آ‎غاز کرد، خانه‌ای را تصویر می‌کند، که در آن نسل‌ها رو در روی هم قرار می‌گیرند. در”روزنه آبی”، خانه و شهری را می‌بینیم، که همه اشخاص نمایشنامه یا از آن گریخته‌اند، یا میل گریز دارند و یا می‌گریزند و این میل به گریز و فرار می‌شود پل ارتباطی دو نمایشنامه”آهنگ‌های شکلاتی” و”روزنه‌ آبی” وقتی شخصیت”جوان” را در”آهنگ‌های شکلاتی” می‌خوانیم. صدای”احسانِ” روزنه‌ی آبی در ذهنمان می‌پیچد می‌گفت:”نمی‌خوام در ابتذال یک زندگی روزمره غوطه‌ور بشم؛ می‌خوام با دنیا بجنگم” و یا وقتی”احسان” پدر خود را”جنازه” خطاب می‌کند، بسیار شبیه می‌شود به جنسِ جوان نمایشنامه”آهنگ‌های شکلاتی” و وقتی این اشتراک‌ها گسترش پیدا می‌کند چنین به ذهنمان می‌آید که آیا احسان می‌تواند همان پیرمرد، نمایشنامه”آهنگ‌های شکلاتی” باشد که حالا بعد از ۴5 سال آوارگی در گوشه‌ای از یک پارک مقابل جوانی می‌نشیند که بسیار شبیه است به جوانی‌های خود او، و حالا تجربه ۴5 سال آوارگی و عصیان به آموخته است که می‌توان بی‌صدا هم زندگی کرد. البته چیزی شبیه به ایده‌یِ”زندگی بی‌صدا” در محیط نمایشنامه”روزنه آبی” هم مطرح می‌شود، اما به شکل یک راه غیر ممکن در محیط نمایشنامه‌یِ”روزنه آبی” فرض می‌شود. این بخش از نمایشنامه‌یِ”روزنه آبی را بخوانید:
«انوش: (مکث، ناگاه) حاضری با همدیگه از این شهر بریم؟
افشان: منظورت اینه که ... فرار کنیم؟
انوش: این همون کاریه که باید بکنیم.
افشان: اما... آخه، چرا به این شکل؟ چرا فرار؟
انوش: درسته! این شهامتی می‌خواد که با ترازوی آقای پیر بازاری نمی‌خونه!
افشان: عزیزم، وقتی راه صاف و هموار پیش ما هست، چرا از سنگلاخ بریم؟»
ایده‌یِ عبور از راه صاف و هموار چیزی است شبیه به همان”زندگی بی‌صدای‌ِ” نمایشنامه”آهنگ‌های شکلاتی” اما این ایده در محیط نمایشنامه”روزنه آبی” بعید و غیرممکن به نظر می‌رسد، چرا که خود”افشان” لحظاتی بعد اعلام می‌کند که حاضر است با”انوش” همراه شود، و حتی اگر فرض کنیم آن کسی که در پایان نمایشنامه”روزنه‌ آبی” پشت در خانه ایستاده است و در می‌کوبد پدرِ از خانه فرار کرده(پیله آقا پیر بازاری) است. باز هم مشکلی از این خانواده حل نخواهد شد که چه بسا حتی مشکل پیچیده‌تر نیز خواهد شد.
در پایان نمایشنامه می‌بینیم، در حالی که تمامی شخصیت‌های جوان نمایشنامه تصمیم به ترک این خانه و یا شهر گرفته‌اند، کسی بر در می‌کوبد. شاید پدر باشد که برگشته است. اما کسی توانایی باز کردن در را ندارد. ”افشان” به قصد باز کردن درِ خانه می‌رود، اما دمِ درِ خانه میخکوب می‌شود بی آن که در را باز کند شاید گفته‌یِ انوش را به یاد می‌آورد که پیش‌تر به او گفته بود”بین من و پدرت یه گودال هست، یه چاله پر از مار و موش و خمره‌های تاریک. و اگه تو بخوای وسط ما قرار بگیری، تو این چاله سقوط می‌کنی.” افشان دم در میخکوب شده است. صدای در همچنان می‌آید، افشان به برادر می‌گوید:
افشان: نمی‌تونم، تو برو.
احسان: اون مرده، پدرم مرده.
و در پایان صدای کلفت خانه است که فریاد می‌زند”مگه تو این خونه کسی نیس؟”
هیچ راهی برای بیرون رفتن این خانه از بن بستی در آن گرفتار شده است نمی‌توان متصور شد و انگار که راه اعتدالی وجود ندارد و انگار که تضاد، درگیری و فرار، طبیعت این محیط است. اما ۴5 سال بعد اکبر رادی با همان ماده خام نمایشنامه”روزنه آبی” نمایشنامه”آهنگ‌های شکلاتی” را می‌نویسد. اما نتیجه‌ای که این بار حاصل می‌شود متفاوت و متضاد با نتیجه نمایشنامه”روزنه آبی” است که پیشتر آن را توضیح دادیم. اما تفاوت نتیجه‌یِ دو نمایشنامه‌یِ”روزنه آبی” و”آهنگ‌های شکلاتی” می‌تواند تاکیدی باشد بر تغییر بعضی دیدگا‌ه‌های اجتماعی اکبر رادی، در طول این سال‌ها.
در این یادداشت تغییر دیدگاه‌های اکبر رادی را چنین می‌خوانیم.
اکبر رادی در سال 1338 با نگارش نمایشنامه”روزنه‌ آبی” حرکتی را آغاز می‌کند که بعدها در دهه پنجاه با تجربه‌ای همچون”لبخند باشکوه آقای گیل” و در دهه شصت با نمایشنامه‌ای همچون”تانگوی تخم مرغ داغ” در نقاط اوج حرکت آغازین خود قرار می‌گیرد. دو نمایشنامه‌ای که ذکر شد از جنس و در ادامه نخستین تجربه نمایشنامه نویسی او قرار دارند، اما رشد توانایی‌های فنی نویسنده را به سادگی می‌توان در دو نمایشنامه‌ای که ذکر شد، دنبال کرد.
برای درک بهتر این موضوع می‌توان نگاهی تطبیقی کرد به دو نمایشنامه‌یِ”تانگوی تخم مرغ داغ” و”ارثیه ایرانی”، ”تانگوی تخم مرغ داغ” در اصل بازخوانی نمایشنامه”ارثیه ایرانی” است. رادی”ارثیه ایرانی” را در دهه چهل می‌نویسد و در دهه شصت یک بار دیگر آن را مورد بازخوانی قرار می‌دهد و با توجه به نقاط اشتراک فراوان این دو اثر به راحتی می‌توان رشد توانایی‌های فنی نویسنده را مشاهده کرد. ”تانگوی تخم‌مرغ داغ” نسخه‌یِ گسترش پیدا کرده و صیغل یافته‌یِ”ارثیه ایرانی” است. در”تانگوی تخم مرغ داغ” تجربه دو دهه نمایشنامه‌نویسی را می‌توانیم پی‌گیری کنیم. منظور از مطرح کردن نکات فوق اشاره به این موضوع است که اگر اکبر رادی بعد از تجربه‌ی نقاط اوج حرکتی که با”روزنه آبی” آغاز شده بود، همچنان بر روی خلق آثار دیگری در آن جنس از نمایشنامه‌نویسی اسرار می‌کرد، به نوعی دچار می‌شد به درجا زدن، در یک نقطه ایستادن و از ذخیره اعتبار استفاده کردن، اما رادی چنین نمی‌کند و به همین خاطر است که در کارنامه کاری او در دهه‌ی شصت و هفتاد با آثاری روبرو می‌شویم که با چهره‌یِ آشنایی که از اکبر رادی به واسطه آثار دهه‌ی چهل و پنجاه او شکل گرفته، در تضاد است. رادی در دهه‌ی هفتاد”خانومچه و مهتابی” را می‌نویسد که به لحاظ ساختاری از جنس”روزنه آبی” و آثاری که در ادامه آن خلق می‌شود نیست. در حوزه زبان دو تجربه”باغ شب نمای ما” و”پایین، گذر سقاخانه” را دارد. در”باغ شب نمای ما” زبان تاریخی ـ قجری ـ و در”پایین، گذر سقاخانه” زبان لوطی‌ها و جاهل‌های ته شهری دهه‌های سی و چهل تهران را به کار می‌گیرد.
اکبر رادی در مواردی که ذکر شد دست به یک آشنایی زدایی ساختاری از کارنامه کاری خود می‌زند، اما در بعضی تجربیات دهه‌ی هفتاد و هشتاد او این آشنایی زدایی تنها معطوف به ساختار اثر نیست، بلکه در جاهایی خطوط فکری تازه را هم می‌توانیم دنبال کنیم، برای نمونه این که قهرمانان آثار او معمولاً در پایان با تلخی و سیاهی و درماندگی دست به گریبان می‌شوند که از جمله می‌توان به شکوهیِ نمایشنامه”آمیزقلمدون”، جمشیدِ”لبخند باشکوه آقای گیل”، فرزندان درمانده آقای پیر‌ بازاری در”روزنه آبی”، ناصر نیاکویی در”در مه بخوان” دکتر غلامحسین مجلسی استاد همه چیز از دست داده”شب روی سنگ فرش خیس”، جلالِ”آهسته با گل سرخ”، شایگانِ نمایشنامه‌نویس در”منجی در صبح نمناک” و... اشاره کرد. حالا وقتی در دهه هفتاد او”ملودی شهر بارانی” را می‌نویسد که در پایان آن”مهیار” و”گیلان” در یک شرایط نه چندان بسامان تصمیم می‌گیرند رو به آینده‌های روشن حرکت کنند، بوی هوایی تازه به مشام می‌رسد و در پایان این نمایش وقتی”مهیار” و”گیلان” شروع به قدم زدن در شهر بارانی رشت می‌کنند در نقطه مقابل شخصیت‌های وامانده و در تلخی گرفتار شده‌یِ دیگر آثار رادی قرار می‌گیرند. این خطوط فکری جدید را می‌توان در اشکال عمیق‌تری نیز در آثار جدید رادی پی‌گیری کرد و برای این کار یکی از تجربیات دهه هشتاد او”کاکتوس” را در مقابل یکی از تجربیات دهه‌ی پنجاه او”منجی در صبح نمناک” قرار می‌دهیم. در هر دوی این نمایشنامه‌ها با شخصیت نمایشنامه‌نویسی روبه‌رو می‌شویم که در پایان اسلحه به شقیقه خود می‌گذارد و روی خود شلیک می‌کند. اما میان این دو خودزنی تفاوت‌های عمده‌ای وجود دارد. خودزنی”محمود شایگانِ” نمایشنامه‌نویس در”منجی در صبح نمناک” همه از سر مقاومت است و در نهایت یک پیروزی است. خودزنی او در پایان نشانه مقاوت اوست در مقابل نظام سیاسی و فرهنگی‌ای که تمام زندگی او را آلوده کرده است و وقتی این نظام هنر او را هدف قرار می‌دهد و از شایگان می‌خواهد که به سفارش آن‌ها و برای آن‌ها بنویسد، شایگان قلم را زمین می‌گذارد و تفنگ بر شقیقه می‌گذارد. مرگ خود خواسته شایگان مقاومتی است در مقابل آلوده شدن قلم او. حرکتی است قهرمانانه. اما سال‌ها بعد شرایط ”محمد اعتماد” شخصیت نمایشنامه‌نویسِ نمایشنامه”کاکتوس” یک سره متفاوت است با”محمود شایگان”. هرچند هر دو نمایندگان جامعه روشنفکری در زمانه‌یِ خود هستند، و هر چند”اعتماد” نیز در پایان اسلحه بر شقیقه خود می‌گذارد و به مرگ خود خواسته‌ تن می‌دهد. کنش پایانی”شایگان” باعث بیرون رفتن او از یک بن بست می‌شود. اما کنش پایانی”اعتماد” در ادامه و نتیجه‌یِ یک بن بست است.
برای شایگان در نهایت چیزی فراتر از تعهدش نسبت به شغل و جامعه‌یِ خود وجود ندارد، اما تعهد برای”اعتماد” چیزی است که در لابه‌لای زندگی روزمره گم شده است عنصری است که در گذشته وجود داشته و این نکته‌ای است که به صراحت به آن در خود نمایشنامه اشاره می‌شود. نگاه کنید.
«نفیسی: ما توی سرسرای دانشکده پزشکی قدم می‌زدیم و ... بعد
اعتماد: نشستیم توی آفتاب ملس پاییزی، بالای پله‌ها... (از پشت میز بیرون می‌آید)
نفیسی: اون روز برای اولین مرتبه از مکنونات قلبی خودمون پرده برداشتیم
اعتماد: افق‌های بی‌کران، آینده تابناک
نفیسی: برنامه‌های مترقی و اقدامات بشر دوستانه
اعتماد: بله
نفیسی: که بعد از دوره دانشکده یکسره بریم جنوب: خاش، زابل، زاهدان
اعتماد: و من اون جا یه کپر پیدا کنم و دفتر وکالت بزنم، داستان و نمایشنامه بنویسم و از توی همون کپر پیام‌های انسانی به سازمان‌های جهانی و مردم دنیا بدم.
نفیسی: منم درهای مطب مو به روی پلوچ‌های ستمدیده باز کنم، روی تابلوی اتاق انتظار با خط خوانا بنویسم: ویزیت برای اشخاص بی‌بضاعت رایگان... »
اما زندگی کنونی نفیسیِ پزشک و اعتمادِ نمایشنامه نویس یکسره در تضاد است با آرمان‌های گذشته‌شان. دوندگی‌های اقتصادی و کاری نفیسی چیزی از آرمان‌های او باقی نگذاشته است. اعتماد هم خیلی دور از خاش و زابل در دفتر کار خود واقع در طبقه‌یِ هفدهم یک برج بلندِ نوساز در شمال تهران، رب دشامبر به تن می‌کند، پشت میز تحریر می‌نشیند و نمایشنامه می‌نویسد. حالا نفیسیِ پزشک با یک اسلحه به خانه او آمده است و می‌خواهد در حضور یک شاهد به زندگی خود پایان دهد. در نتیجه‌یِ هم صحبتی این دو نفیسی آرام می‌شود، خانه اعتماد را ترک می‌کند، در حالی که اسلحه او پیش اعتماد باقی مانده است و این اعتماد است که در پایان به زندگی خود پایان می‌دهد. چیزی که باعث می‌شود ما یک خط ارتباطی میان”شایگان” و”اعتماد” ترسیم کنیم این است که ادبیاتِ”اعتماد” هم خالی از تعهد نبوده است، فقط این تعهد برای او در گذشته‌ها وجود دارد و حالا سال‌ها بعد از آن دوران می‌گوید:
اعتماد: امروزه کلمات لوکسی مثل”انسان” شده سکه اصحاب کهف، دیگه در زبان ما رایج نیست.
اعتماد نماینده‌یِ یک جامعه روشنفکری به بن بست رسیده است. شاید بتوان گفت می‌تواند همان شایگان باشد در زمانه‌ای دیگر، اما نکته مهم این است که مرگ”اعتماد” زمینه‌سازِ شکل گیریِ محیط و فضایی جدید در آثار اکبر رادی می‌شود. شاید از مرگ او بتوان به عنوان نقطه‌ای پایان بر یک جریان فکری در آثار اکبر رادی یاد کرد. این نکته را می‌توانیم با نگاهی به نمایشنامه”آهنگ‌های شکلاتی” با وضوح بیشتری توضیح دهیم و برای این کار در ابتدا از زاویه دو عنوان از تجربه‌های پیشین رادی به”آهنگ‌های شکلاتی” نگاه می‌کنیم.
اشاره اول:
محمود شایگانِ نمایشنامه نویس، شخصیت اصلی نمایشنامه‌یِ”منجی در صبح نمناک” در جاهایی بسیار شبیه است به اکبر رادی و یکی مهمترینِ دلیل‌ها این که هر دوی این‌ها نخستین نمایشنامه‌ای که نوشته‌اند درباره تضاد نسل‌ها و رو در رویی فرزندان و پدران بوده است. آن چنان که در نمایشنامه”منجی در صبح نمناک” آمده است نخستین اثر محمود شایگان نمایشنامه‌ای بوده است تحت عنوان”نسل ما” که موضوع آن همین تضاد بین نسل‌ها بوده است. اولین نمایشنامه رادی نیز ـ روزنه آبی ـ همان طور که پیشتر اشاره شد موضوع تضاد نسل‌ها را دغدغه خود قرار می‌دهد. در جایی از نمایشنامه”منجی در صبح نمناک” می‌بینیم بعد از آن که آخرین نمایشنامه شایگان اجازه انتشار پیدا نمی‌کند، ناشر آثار او در عوض دستمزدی که پیشاپیش به او پرداخته از شایگان می‌خواهد که با تجدید چاپ اولین نمایشنامه‌اش موافقت کند. در این بخش از نمایشنامه چنین می‌بینیم:
«زنگنه: .... نزدیک به ده سال است که این نمایشنامه توی بازار نیست
شایگان: اگر هم بود نسخه‌هایش را جمع می‌کردم
زنگنه: یعنی می‌خواهید”نسل‌ ما” را از دوره آثارتان حذف کنید.
شایگان: ”نسل ما” یادگار تفنن‌های عهد جوانی من است آقای زنگنه؛ امروز اصلاً قابل دفاع نیست.
زنگنه: بله، شاید یک قدری خام باشد؛ مع الوصف...
شایگان: تِمش هم که... چه می‌خواهد بگوید؟ تضاد خانگی دو نسل! از سوفکل تا”نسل ما” پدران و فرزندان با هم جنگیده‌اند؛ در حالی که امروز میدان جنگ جای دیگر است.»
اما تفاوت عمده اکبر رادی با مخلوقش در این است که شایگان بر خلاف میل باطنی‌اش مجبور می‌شود با تجدید چاپ نخستین نمایشنامه‌اش موافقت کند اما اکبر رادی سال‌ها بعد این تضاد خانگی را موضوع آخرین نمایشنامه خود قرار می‌دهد و میدان جنگ برای او باز در همان جایی است که در نخستین گام آن جا را دیده بود.
اشاره دوم:
در جایی از نمایشنامه”کاکتوس” نفیسیِ پزشک به دوست نمایشنامه‌نویسش اعتراض می‌کند چرا نمایشنامه‌ای درباره‌یِ مشکلاتی که با آن‌ها دست به گریبانند نمی‌نویسد. در این صحنه چنین می‌بینیم.
«نفیسی: [...] تو چرا اینا رو نمی‌نویسی
اعتماد: من هیچ وقت درباره پیاز نمی‌نویسم
نفیسی: پیاز؟
اعتماد: زندگی روزمره پیازه
نفیسی: خب... چه مانعی داره درباره پیاز هم بنویسی؟
اعتماد: دوست عزیز، پیاز برای خودش نویسنده داره.
نفیسی: اما ... در حالی که دور و بر ما این همه اتفاقات وحشتناک می‌افته، آیا درسته همه‌ش درباره آزادی، عدالت این کلیشه‌های پت و پهن فریبنده بنویسی که با تمام درشتی به یک مورچه هم اصابت نمی‌کنه؟
اعتماد: (با پوزخند) بنابراین، می‌فرمایین درباره پیاز بنویسم؟
نفیسی: مطمئن باش اگه بنویسی شاهکارت می‌شه.»
شاید اگر این نمایشنامه‌نویس مخلوق اکبر رادی در پایان نمایشنامه”کاکتوس” به زندگی خود پایان نداده بود، حالا در ردیف منتقدان نمایشنامه”آهنگ‌های شکلاتی” قرار می‌گرفت و بی‌سبب نیست که مرگ خود خواسته او زمینه‌ساز شکل گیری خطوط و فضاهای جدید فکری و نمایشی در آثار رادی می‌شود. رادی در ”آهنگ‌های شکلاتی” از مشکلات روزانه‌یِ یک جوان با خانواده‌اش می‌گوید. هر چند این مشکل ممکن از اعماق جامعه بیرون بیاید اما مصداق‌های رادی ساده، روشن و ملموس است. رادی این تضاد را در ”آهنگ‌های شکلاتی” در خانگی‌ترین شکل ممکن مورد بررسی قرار می‌دهد. به موضوعاتی که سطح تضاد جوان با خانواده‌اش را شامل می‌شود دقت کنید: مدل مو، وبلاگ نویسی، غذا خوردن، چه چیزی شنیدن، دیدن و خواندن، مهمانی‌های خانوادگی و ...
مواردی که ذکر شد سطح این تضاد را شکل می‌دهد. اما عمق این تضاد همان چیزی است که می‌توانیم از آن تحت عنوان تضاد جامعه‌یِ روشنفکری با جامعه‌یِ درگیر زندگیِ روزمره و یا جامعه ساده یاد کنیم.
این تضاد را در”آهنگ‌های شکلاتی” می‌توانیم پی گیری کنیم، اما فضای فکری جدید در آثار رادی استراتژی جدید در برابر این تضاد را نیز به ارمغان آورده است. به این بخش از نمایشنامه”آهنگ‌های شکلاتی” گوش کنید:
جوان: نه! من نمی‌خوام مثل او نا یک دست و روزمره و مبتذل باشم.
پیرمرد: کیا؟ مادر؟ خواهر؟ پدری که مثل اسب بسته شده به گاری دویده و چنگه چنگه پول ریخته تو اون خونه تا جنابعالی تلویزیون، کامپیوتر، اتاق مخصوص داشته باشی. اون طرف بری سونای خشک و این طرف بیای جکوزی، بعد هم وصل بشی به اینترنت و توی ناف دنیا لنگر بدی تازه دو قورت و نیم تم باقی باشه؟ (با عتاب اما مهربان) مگر تو کی هستی که به زمین و زمان اَخ و پیف می‌کنی و آدم‌ها رو بزغاله می‌بینی؟ تویی که دو هفته نتونستی سر پات واستی و رو دست خودت مونده‌ی.
[...]
پیرمرد: (کلامش به تدریج کوبنده می‌شود) چرا نمی‌ذاری اونام”تولد” شونو بزنن و زندگی شونو بکنن؟ چرا دست از سرشون برنمی‌داری؟ عامی‌ان؟ مبتذلن؟ مزخرفن؟ کدوم مدمغی می‌گه اونا به حکم این که قرمه‌سبزی می‌خورن و با رِنگ‌های خودشون حال می‌کنن، آدم‌های روزمره و مبتذلی هستن و تو چون بتهوون گوش می‌کنی و آقای برگمن تو رو تکون می‌ده، مرد والای کاملی هستی که از ملکوت آسمان به زمین ما قدم رنجه کردی؟
و این پاسخ پیرمرد به جوان می‌تواند پاسخی باشد به”محمد اعتمادِ” نمایشنامه‌نویس در ارتباط با بحثِ پیاز. بعد از مرگ خود خواسته اعتماد در نمایشنامه”کاکتوس” اکبر رادی سه نمایشنامه”شب بخیر جناب کنت”، ”پایین، گذر سقاخانه” و”آهنگ‌های شکلاتی” را می‌نویسد. ”شب بخیر جناب کنت” روبرو شدن پیرمرد خیاطی است با مرگ، ”پایین، گذر سقاخانه” دغدغه همیشگی رادی است در ارتباط با عدالت و تعهد اما این بار با زبانی دیگر و در محیطی دیگر و در میان قشری دیگر از جامعه که پرداختن به آن‌ها در آثار رادی سابقه ندارد و در مورد”آهنگ‌های شکلاتی” نیز پیش‌تر گفتیم. جان کلام این که بعد از مرگ”اعتماد” ادبیات، اهداف و تعاریف روشنفکری در آثار رادی تغییر استراتژی داده‌اند.
یک نکته:
طبیعی است که می‌توان به این آخرین اثر اکبر رادی نگاهی ساختارگرا و آسیب شناسانه نیز داشت ولی آن چنان که دیدید این شیوه نگاه جزء استراتژی این یادداشت نبود. این نوع نگاه را می‌گذاریم برای زمان اجرای عمومی این نمایشنامه که در همین روزها خواهد بود. این یادداشت تصمیم داشت تنها خوانشی گذرا داشته باشد از خطوط فکری‌ای که می‌توان در آثار رادی پی گرفت.