در حال بارگذاری ...
...

گفت‌ و گو با عباس‌ امیری، بازیگر تاتر

عباس‌ امیری‌ یکی‌ از قدیمی‌ترین‌ بازیگران‌ تاتر است او وقتی‌ که‌ از تجربیاتش‌ در تاتر گیلان‌ حرف‌ می‌زند بخشی‌ از تاریخ‌ تاتر گیلان‌ را بازخوانی‌ می‌کند.

‌‌مجتبی‌ پورمحسن‌
عباس‌ امیری‌ یکی‌ از قدیمی‌ترین‌ بازیگران‌ تاتر است او وقتی‌ که‌ از تجربیاتش‌ در تاتر گیلان‌ حرف‌ می‌زند بخشی‌ از تاریخ‌ تاتر گیلان‌ را بازخوانی‌ می‌کند. امیری‌ که‌ از بازیگران‌ باتجربه‌ گیلانی‌ است‌ با بازی‌ در نقش‌ حاج‌ احمد کسمایی‌ در سریال‌ “کوچک‌ جنگلی” مطرح‌ شد و پس‌ از آن‌ در فیلم‌ عروس‌ بازی‌ کرد.امیری در سالهای پیش از انقلاب و پس از آن در بسیاری از تاترهای مطرحی که در گیلان اجرا شد بازی کرد.او تجربه همکاری با رییس زاده ، از چهره های بسیار قدیمی تاتر گیلان چند نسل دیگر از بازیگران و کارگردان های تاتر گیلان را در کارنامه خود دارد.با او درباره ی تجربیاتش در تاتر گیلان گفت و گو کردیم. دوست‌ عزیزم‌ بهزاد عشقی‌ ، کارگردان و منتقدی که تجربه همکاری با عباس امیری را در عرصه تاتر داشته با حضور ذهن مثال زدنی اش در انجام این گفت و گو یاری ام کرد.

‌آقای‌ امیری‌ همان‌ طور که‌ می‌دانیم‌ اصلیت‌ شما مازندرانی‌ است‌ ولی‌ همواره‌ به‌ عنوان‌ یک‌ بازیگر گیلانی‌ در تلویزیون‌ و تاتر ایران‌ مطرح‌ بوده‌اید. چگونگی‌ آمدن‌ خود را به‌ گیلان‌ و اینکه‌ در چه‌ سالی‌ و توسط‌ چه‌ کسی‌ برای‌ نخستین‌ بار با مقوله‌ی‌ بازیگری‌ مرتبط‌ شدید برای‌ خوانندگان‌ ما توضیح‌ دهید.
سال‌ دقیق‌ آن‌ را به‌ خاطر ندارم‌ ولی‌ همینطور که‌ فرمودید، بنده‌ مازندرانی‌ و اهل‌ شهر آمل‌ هستم. بعد از آنکه‌ برادرم‌ به‌ رشت‌ آمد، من‌ هم‌ تصمیم‌ گرفتم‌ به‌ همراه‌ او در رشت‌ ساکن‌ شوم.
البته‌ این‌ نکته‌ را خاطرنشان‌ کنم‌ که‌ من‌ ابتدا در آمل‌ به‌ کار تاتر علاقه‌مند شدم. علت‌ اصلی‌ این‌ علاقه‌ در واقع‌ تعزیه‌ بوده‌ است. در آمل‌ تعزیه‌های‌ بسیار جالب‌ و خوبی‌ برگزار می‌شد. من‌ و تعدادی‌ از دوستانم‌ علاقه‌ی‌ زیادی‌ به‌ این‌ مراسم‌ داشتیم‌ و بعد از اتمام‌ تعزیه‌ها در بازگشت‌ به‌ محل‌ خودمان‌ یک‌ تعزیه‌ برپا می‌کردیم. همچنین‌ زمانی‌ که‌ فیلم‌ هندی‌ آواره‌ در سینمای‌ آمل‌ اکران‌ شد ما با مخالفت‌ خانواده‌ها برای‌ رفتن‌ به‌ سینما ودیدن‌ این‌ فیلم‌ مواجه‌ شدیم‌ و البته‌ در برابر این‌ مخالفت‌ ما هم‌ برای‌ تماشای‌ این‌ فیلم‌ و رفتن‌ به‌ سینما اصرار زیادی‌ می‌کردیم‌ که‌ نتیجه‌ هم‌ می‌گرفتیم.
آن‌ زمان‌ در رشت‌ هر فیلم‌ فقط‌ یک‌ هفته‌ اکران‌ و چهارشنبه‌ی‌ هر هفته‌ فیلم‌ تعویض‌ می‌شد و فیلم‌ دیگری‌ به‌ نمایش‌ درمی‌آمد. از آن‌ جا که‌ من‌ به‌ سینما علاقه‌ی‌ فراوانی‌ داشتم‌ در همان‌ روزهای‌ اول‌ اکران‌ همه‌ فیلم‌ها را تماشا می‌کردم‌ و پس‌ از آن‌ ناچار بودم‌ که‌ فیلم‌ها را هرچند که‌ تکراری‌ می‌شد ببینم. یکی‌ از همین‌ روزها که‌ در آتلیه‌ عکاسی‌ برادرم‌ در سبزه‌میدان‌ رشت‌ (آتلیه‌ عکاسی‌ متروپل) بودم، از طریق‌ رادیو متوجه‌ شدم‌ که‌ گروه‌ تاتر “خورشید گیلان” به‌ بازیگر نیاز دارد. من‌ هم‌ که‌ مترصد چنین‌ موقعیتی‌ بودم‌ فردای‌ همان‌ روز به‌ محل‌ تمرین‌ تاتر که‌ در ساختمان‌ شیر و خورشید سابق‌ (هلال‌ احمر فعلی) بود، رفتم‌ و احساس‌ کسی‌ را داشتم‌ که‌ تازه‌ وارد یک‌ شهر ناآشنا شده‌ است. صحنه‌ای‌ که‌ در آن‌ جا، هنگام‌ ورود من‌ در حال‌ تمرین‌ بودند، مشاجره‌ی‌ یک‌ زن‌ و شوهر بود که‌ یکی‌ از دیالوگ‌ها فریاد شوهر بر سر زن‌ بود که برو بیرون! من‌ که‌ تصور کردم‌ مخاطب‌ این‌ فریاد هستم‌ سریع‌ از ساختمان‌ خارج‌ شدم. و بعد از آنکه‌ مجددا اطمینان‌ پیدا کردم‌ آن‌ جا محل‌ تمرین‌ تاتر است‌ به‌ آن‌ جا برگشتم‌ و داخل‌ اتاق‌ شدم.
در محل‌ تمرین‌ آقای‌ رییس‌ زاده، مرحوم‌ طاهباز، پورموسوی‌ و آقای‌ حبیب‌ پورسیفی‌ حضور داشتند و مشغول‌ به‌ کار بودند. نام‌ تاتر “برای‌ شرف” بود که‌ براساس‌ یک‌ نمایشنامه‌ی‌ روسی‌ و در چهار پرده‌ برای‌ اجرا آماده‌ می‌شد. بعد از آنکه‌ تمرین‌ تمام‌ شد آقای‌ رییس‌ زاده‌ متن‌ نمایش‌ را به‌ من‌ دادند و از من‌ خواستند قسمت‌ مربوط‌ به‌ نقش‌ پاوه‌گشا - که‌ آقای‌ پورسیفی‌ آن‌ را ایفا می‌کردند - را حفظ‌ کنم. من، آن‌ شب‌ نه‌ فقط‌ متن‌ مربوط‌ به‌ نقش‌ پاوه‌گشا بلکه‌ همه‌ی‌ متن‌ را که‌ چیزی‌ حدود دو ساعت‌ بود حفظ‌ کردم.
زمانی‌ که‌ برای‌ تست‌ به‌ آن‌ جا رفتم‌ و آقای‌ رییس‌ زاده‌ متوجه‌ شدند که‌ من‌ تمام‌ متن‌ را حفظ‌ کرده‌ام‌ بسیار متعجب‌ شدند و البته‌ این‌ مساله‌ ناشی‌ از علاقه‌ی‌ فراوان‌ من‌ به‌ تاتر و بازیگری‌ بود.
‌این‌ مساله‌ مربوط‌ به‌ چه‌ سالی‌ است؟
دقیقا به‌ خاطر ندارم‌ ولی‌ فکر می‌کنم‌ سال‌ 41 یا 42 بود. بعد از اتمام‌ این‌ کار، همکاری‌ من‌ با این‌ گروه‌ ادامه‌ پیدا کرد و البته‌ در کنار آن‌ کارهای‌ تک‌ پرده‌ای‌ و کمدی‌ ونقش‌های‌ کوتاهی‌ در برنامه‌های‌ متفاوت، اجرا کردم. همچنین‌ یکی‌ از کارهایی‌ که‌ در این‌ دوران‌ انجام‌ دادم‌ یک‌ کار تاریخی‌ بود که‌ من‌ در آن‌ نقش‌ پیکی‌ را داشتم‌ که‌ باید خبری‌ را می‌رساند. یکی‌ از خاطرات‌ خوب‌ من‌ از این‌ دوران‌ مربوط‌ به‌ اجرای‌ همین‌ صحنه‌ است. به‌ این‌ نحو که‌ من‌ از عکاسمان‌ خواسته‌ بودم‌ که‌ هنگام‌ اجرا از من‌ عکس‌ بگیرد. وقتی‌ نوبت‌ اجرای‌ من‌ شد او خیلی‌ سریع‌ به‌ سمت‌ من‌ آمد و جلوی‌ من‌ ایستاد تا از من‌ عکس‌ بگیرد. در همان‌ لحظه‌ من‌ دیالوگ‌ را فراموش‌ کردم‌ و چون‌ نمی‌توانستم‌ ادامه‌ بدهم‌ محل‌ اجرا را ترک‌ کردم. بعد از این‌ اتفاق‌ دوستان‌ سعی‌ کردند با من همدردی‌ کنند تا من‌ این‌ تجربه‌ تلخ‌ را به‌ خوبی‌ هضم‌ کنم‌ و من‌ هم‌ پذیرفتم‌ که‌ شکست‌ مقدمه‌ی‌ پیروزی‌ است‌ و تلاش‌ دو چندان‌ کردم‌ تا به‌ موفقیت‌ بیشتری‌ برسم.
‌نخستین‌ کاری‌ که‌ با گروه‌ آقای‌ سعادت‌ انجام‌ دادید، نمایش‌ “خسیس‌ مولیر”بود. در مورد نقش‌ خود در این‌ نمایش‌ کمی‌ توضیح‌ دهید.
من‌ در این‌ نمایش، نقش‌ هارپاکون‌ خسیس‌ را اجرا می‌کردم‌ که‌ در واقع‌ نخستین‌ نقش‌ سنگین‌ و جدی‌ من‌ در زمینه‌ تاتر محسوب‌ می‌شد. کارگردان‌ این‌ نمایش‌ آقای‌ رییس‌ زاده‌ بودند و خانم‌ دریامج‌ و آقای‌ شهبازی‌ هم‌ در این‌ نمایش‌ حضور داشتند. این‌ نمایش‌ با توجه‌ به‌ ظرفیت‌ها و امکانات‌ موجود در آن‌ سالها یکی‌ از کارهای‌ موفق‌ و خوب‌ محسوب‌ می‌شود و اجراهای‌ زیادی‌ در مدارس‌ گیلان‌ داشت‌ که‌ مورد استقبال‌ فراوان‌ قرار گرفت.
‌به‌ خاطر دارم‌ در آن‌ زمان‌ من‌ هم‌ دبیرستانی‌ بودم‌ و از طرف‌ مدرسه‌ برای‌ دیدن‌ نمایش‌ رفتیم‌ و آن‌ جا برای‌ اولین‌ بار آقای‌ امیری‌ را دیدم.
این‌ نمایش‌ از آن‌ جا که‌ اجراهای‌ فراوانی‌ داشت، باعث‌ گرفتگی‌ صدای‌ من‌ شده‌ بود به‌ طوری‌ که‌ در یکی‌ از اجراها خانم‌ دریامج‌ دیالوگ‌ها را برای‌ من‌ زمزمه‌ می‌کردند و از طرف‌ دیگر برای‌ تماشاگران‌ این‌ سوال‌ پیش‌ آمده‌ بود که‌ این‌ آقا در ابتدای‌ نمایش‌ صحبت‌ می‌کرد. پس‌ چرا حالا صحبت‌ نمی‌کند!
یک‌ کار دیگر هم‌ بود به‌ اسم‌ خانم‌ میلر که‌ اثر اسکار وایلد بود. نقشی‌ که‌ من‌ در این‌ نمایش‌ داشتم‌ از ابتدا برای‌ من‌ نبود. بلکه‌ بازیگر آن‌ به‌ دلیل‌ مشکلی‌ که‌ با گروه‌ پیدا کرده‌ بود از ایفای‌ نقش‌ سرباز زده‌ بود و آقای‌ رییس‌ زاده‌ از من‌ خواستند که‌ این‌ نقش‌ را با وجود کمبود زمانی‌ که‌ وجود داشت‌ تمرین‌ کنم‌ و من‌ بعد از دو جلسه‌ تمرین‌ این‌ نقش‌ را آماده‌ و اجرا کردم‌ و البته‌ اجرای‌ موفقیت‌ آمیزی‌ هم‌ داشت.
‌بعد از کار با آقای‌ رییس‌ زاده، شما با گروههای‌ دیگری‌ نیز همکاری‌ داشتید. در مورد نحوه‌ کار در این‌ گروهها و خاطرات‌ خود و همچنین‌ میزان‌ موفقیت‌ خود توضیح‌ دهید.
بعد ازکار با آقای‌ رییس‌ زاده، با گروه‌ آتوسا که‌ مرحوم‌ احمد بدرطالعی، سرپرستی‌ آن‌ را به‌ عهده‌ داشتند (از سال‌ 46 به‌ بعد) همکاری‌ خودم‌ را آغاز کردم.یکی‌ از اجراهای‌ موفق‌ من‌ همراه‌ با این‌ گروه‌ به‌ سال‌ 49 برمی‌گردد. در آن‌ سال‌ در مراسم‌ افتتاحیه‌ تالار امین‌ الضرب‌ که‌ هنوز کار ساخت‌ آن‌ تمام‌ نشده‌ بود، نمایشی‌ به‌ نام‌ “مرد فرنگی، دایره‌ی‌ زنگی” نوشته‌ پرویز کاردان‌ را اجرا می‌کردیم.
‌کمی‌ در مورد نمایش نامه‌ مرد فرنگی، دایره‌ی‌ زنگی‌ و نقش‌ خود در این‌ نمایش‌ توضیح‌ دهید.
در این‌ داستان‌ شخصیت‌ها به‌ این‌ صورت‌ بودند. یک‌ مرشد که‌ ماجرا را نقل‌ می‌کرد. یک‌ خانم‌ که‌ نقشی‌ نمادین‌ داشت‌ و یک‌ مرد فرنگی‌ که‌ استثمارگر بود. این‌ کار از جمله‌ کارهای‌ سیاسی‌ آن‌ دوران‌ بود که‌ من‌ از نحوه‌ اجرای‌ نقش‌ خودم‌ در این‌ کار راضی‌ بودم.
بعد در چهار صندوق‌ بازی کردید.
نقش‌ من‌ در چهار صندوق‌ قبلا توسط‌ دیگران‌ از جمله‌ آقای‌ محمد اسدی‌ اجرا شده‌ بود. آقایان‌ مجلل، خمیر و بدرطالعی‌ در این‌ نمایشنامه‌ بازی‌ می‌کردند. شخصیت ها در این‌ نمایشنامه‌ بر مبنای‌ رنگ‌های‌ سبز، قرمز، زرد و سیاه‌ بود.این‌ نمایش‌ از جمله‌ نمایش‌های‌ سیاسی‌ بود که‌ در آن‌ چهار رنگ‌ نماینده‌ی‌ طبقات‌ اجتماعی‌ محسوب‌ می‌شدند. رنگ‌ سیاه‌ نماینده‌ی‌ طبقات‌ پایین‌ جامعه‌ (کارگر، دهقان‌ و ...)، رنگ‌ قرمز که‌ آقای‌ نصر نقش‌ آن‌ را بازی‌ می‌کردند، نماینده‌ی‌ سرمایه‌داران‌ و بازرگانان‌ ، رنگ‌ سبز که‌ آقای‌ مجلل‌ نقش‌ آن‌ را ایفا می‌کردند نماینده‌ی‌ طبقات‌ دینی‌ و مذهبی و رنگ‌ زرد هم‌که‌ آقای‌ بدرطالعی‌ نقش‌ آن‌ را بازی‌ می‌کردند نماینده ی‌ روشنفکران‌ جامعه‌ بود. کارگردان‌ این‌ نمایش‌ هم‌ آقای‌ بدرطالعی‌ بودند.
‌آقای‌ امیری‌ از اجراهایی‌ که‌ در کاخ‌ جوانان‌ رشت‌ چه‌ به‌ عنوان‌ بازیگر و چه‌ به‌ عنوان‌ کارگردان‌ داشتید صحبت‌ کنید.
در کاخ‌ جوانان‌ اجراهای‌ زیادی‌ داشتیم. البته‌ همه‌ی‌ این‌ کارها را دقیقا به‌ خاطر ندارم.ولی‌ از جمله‌ اجراهای‌ موفق‌ این‌ سالها کاری‌ بود از آقای‌ ساعدی‌ به‌ نام‌ خانه‌ روشنی‌ که‌ در آن‌ به‌ عنوان‌ بازیگر و کارگردان‌ مشغول‌ کار بودم.
‌آن‌ طور که‌ به‌ نظر می‌رسد بسیاری‌ از نمایش‌های‌ شما دارای‌ جنبه‌های‌ سیاسی‌ و در مورد آدم‌هایی‌ بود که‌ اصطلاحا مساله‌دار محسوب‌ می‌شدند. در این‌ موارد آیا محدودیتی‌ بر شما اعمال‌ نمی‌شد.
محدودیت‌ خیلی‌ زیاد نبود. ما در آن‌ سالها حتی‌ کارهای‌ آقایان‌ ساعدی‌ و بیضایی‌ را نیز در تالار فرهنگ‌ و هنر انجام‌ دادیم. کارهایی‌ مثل‌ “بام‌ها را خراب‌ کنید.”
‌آیا در آن‌ سال‌ها نمایش‌ها ممیزی‌ هم‌ می‌شد؟
خیر، در کاخ‌ جوانان‌ روال‌ بر این‌ نبود که‌ کارها ابتدا بررسی‌ و سپس‌ اجرا شود. ما کارها را انتخاب‌ می‌کردیم‌ و سپس‌ اجرا می‌کردیم. البته‌ در آن‌ سالها در تالار فرهنگ‌ و هنر، سه‌ نفر (یک‌ نماینده‌ از اطلاعات، یک‌ کارشناس‌ تاتر و رییس‌ بخش‌ هنری‌ اداره) مسوول‌ بررسی‌ و رسیدگی‌ به‌ نمایش‌ها بودند.اما در جاهای‌ دیگر مشکلاتی‌ پیش‌ آمد. یادم‌ می‌آید که‌ بعد از اجرای‌ یک‌ نمایش‌ بازیگران‌ و دست‌ اندرکاران‌ آن‌ دچار مشکلات‌ اساسی‌ شدند. البته‌ این‌ مساله‌ بستگی‌ به‌ این‌ داشت‌ که‌ مدیریت‌های‌ فرهنگی‌ جامعه، چه‌ در تهران‌ و چه‌ در رشت‌ چه‌ کسانی‌ باشند.
برای‌ مثال‌ مسوول‌ ارشاد سابق‌ رشت‌ آقای‌ زنگنه‌ بودند که‌ دیدگاه‌ سیاسی‌ بازی‌ داشتند و روشنفکر محسوب‌ می‌شدند. از طرف‌ دیگر ما با سیاست‌ گذاری‌هایی‌ هم‌ مواجه‌ بودیم. همان‌ چیزی‌ که‌ بعدها سوپاپ‌ اطمینان‌ نامیده‌ شد. یعنی‌ تاترهایی‌ که‌ اجرا می‌شد تا این‌ تصور ایجاد نشود که‌ از نهادهای‌ رسمی‌ کاملا دولتی‌ دیکته‌ شده‌ است. این‌ اتفاقات‌ مربوط‌ به‌ دهه‌ی‌ چهل‌ بود. یعنی‌ دوران‌ درخشان‌ تمامی‌ هنرها و تاترها. در این‌ سالها کارهای‌ سه‌ نمایشنامه‌نویس‌ بزرگ‌ بسیار اجرا می‌شد. بیضایی، اکبر رادی‌ و ساعدی. بعدها خلج‌ نیز به‌ این‌ مجمع‌ اضافه‌ شد. این‌ افراد اگرچه‌ رویکردهای‌ سیاسی‌ - اجتماعی‌ داشتند اما کار آنها در قالب‌های‌ تمثیلی‌ بود و به‌ صورت‌ آشکارا مسایل‌ را مطرح‌ نمی‌کردند. از طرف‌ دیگر مخاطب‌ اینها اغلب، دانشجویان‌ و توده‌های‌ روشنفکر جامعه‌ بودند نه‌ عامه‌ی‌ مردم. ولیکن‌ بعدها، وقتی‌ اثرات‌ این‌ نمایش‌ها را بر مردم‌ مشاهده‌ کردند و می‌دیدند که‌ مردم‌ در اثر این‌ نمایشنامه‌ها به‌ جریانات‌ سیاسی‌ جذب‌ می‌شوند، محدودیت‌هایی‌ اعمال‌ شد. بارها، آقای‌ ساعدی‌ را برای‌ بازجویی‌ بردند و حتی‌ ایشان‌ را زندانی‌ کردند. وقتی‌ آقای‌ ساعدی‌ علت‌ این‌ مساله‌ را پرسیده‌ بودند در جواب‌ به‌ ایشان‌ گفته‌ شده‌ بود که‌ ما هر دانشجوی‌ سیاسی‌ را که‌ بازداشت‌ و محاکمه‌ می‌کنیم، می‌فهمیم‌ که‌ کتاب‌های‌ تو را می‌خواند و از آنها تاثیر می‌گیرد. برای‌ مثال‌ ما کاری‌ با عنوان‌ چنگیز در آینه‌ی‌ خوارزم‌ را با نویسندگی‌ و کارگردانی‌ آقای‌ توحیدی‌ برای‌ اجرا آماده‌ می‌کردیم. اشخاصی‌ از ساواک‌ در زمان‌ تمرین‌ گروه‌ آمدند و تذکر دادند که‌ اگر علیه‌ شاه‌ صحبت‌ کنید با شما برخورد می‌شود. همچنین‌ کاری‌ بود از آقای‌ فرامرز طالبی‌ با نام‌ خانه‌ بارانی‌ که‌ یک‌ شب‌ اجرا شد و استقبال‌ چشمگیری‌ هم‌ از آن‌ به‌ عمل‌ آمد. قبل‌ از اجرای‌ بعدی‌ این‌ نمایش‌ اشخاصی‌ از ساواک‌ به‌ محل‌ اجرا آمدند و مرا برای‌ بازجویی‌ بردند و بعد از آن‌ به‌ تهران‌ فرستادند. بعد از مدتی‌ در بازگشت‌ به‌ کاخ‌ جوانان‌ عذر من‌ خواسته‌ شد.
‌علاوه‌ بر کارهایی‌ که‌ در کاخ‌ جوانان‌ انجام‌ دادید تاترهایی‌ در تالار فرهنگ‌ و هنر آن‌ زمان‌ هم‌ داشتید.
از جمله‌ی‌ این‌ کارها، عروسک‌های‌ بهرام‌ بیضایی‌ بود که‌ البته‌ کارگردان‌ آن‌ آقای‌ انوش‌ نصر بودند که‌ بعدها در فیلمی‌ که‌ برای‌ شرکت‌ در جشنواره‌ کاخ‌های‌ ایران‌ در ساری‌ تهیه‌ شد، من‌ این‌ نمایش‌ را کارگردانی‌ کردم.
‌البته‌ آن‌ اجرایی‌ که‌ من‌ از این‌ نمایش‌ دیدم‌ به‌ کارگردانی‌ شما بود.
شاید این‌ کار به‌ کارگردانی‌ من‌ هم‌ اجرا شده‌ باشد. اگر درست‌ بگویم‌ آقای‌ امیر ثابت‌ نقش‌ سیاه‌ را بازی‌ می‌کردند. حدود سال‌ 54 بود. کار بعدی‌ چشم‌ برابر چشم‌ از آقای‌ ساعدی‌ بود. به‌ کارگردانی‌ آقای‌ مسعود فقیه‌ که‌ من‌ نقش‌ آژان‌ را در آن‌ جا بازی‌ می‌کردم.
کار بعدی‌ از آقای‌ توحیدی‌ به‌ نام‌ “چنگیز در آینه‌های‌ خاور دور” بود. و بعد از آن‌ هم‌ نمایش‌ “پروار بندان” بود به‌ کارگردانی‌ آقای‌ عشقی.
‌اولین‌ تاتری‌ که‌ بعد از انقلاب‌ مشغول‌ اجرای‌ آن‌ بودید چه‌ نام‌ داشت؟
کار اول، نمایش‌ ملاقاتی‌ها بود که‌ محمود بدر طالعی‌ آن‌ را کارگردانی‌ کرد. بعد از آن‌ پروار بندان‌ آقای‌ ساعدی‌ بود به‌ کارگردانی‌ آقای‌ عشقی.بعد از چند سال‌ وقفه، نخستین‌ کاری‌ که‌ در تلویزیون‌ انجام‌ دادم‌ کاری‌ از فرهنگ‌ توحیدی‌ بود به‌ نام‌ “آی‌ آدم‌ها گرگ‌ آمده” که‌ مربوط‌ به‌ سال‌ 63 بود. بعد از آن‌ کار “دزد و شاه” بود به‌ نویسندگی‌ آقای‌ عشقی‌ و کارگردانی‌ آقایان‌ عشقی‌ و امیر ثابت. که‌ من‌ در این‌ نمایش‌ نقش‌ شاه‌ را بازی‌ می‌کردم‌ و این‌ نمایش‌ در تلویزیون‌ هم‌ اجرا شد.
کار بعد، کاری‌ با نام‌ قلم‌ عمه‌ خانم‌ بود به‌ کارگردانی‌ آقای‌ عشقی‌ که‌ اخیرا نیز از تلویزیون‌ پخش‌ شد و این‌ کار نیز از اجراهای‌ موفق‌ من‌ محسوب‌ می‌شود. در این‌ نمایش‌ آقایان‌ بهروز بقایی‌ و امیر ثابت‌ و خانم‌ دریا مج‌ حضور داشتند که‌ من‌ نقش‌ نوکر را بازی‌ می‌کردم.‌ این‌ کارمربوط‌ به‌ سال‌ 67 بود.
‌آن‌ طور که‌ متوجه‌ شدم‌ شما از بازیگران‌ پرکار گیلانی‌ محسوب‌ می‌شوید.
البته‌ من‌ صرفا به‌ تاتر استان‌ فکر می‌کردم‌ و بر این‌ باور بودم‌ که‌ باید تاتر استان، یک‌ تاتر مستقل‌ باشد و نباید دسته‌بندی‌ها باعث‌ تقابل‌ گروه‌ها در سطح‌ استان‌ شوند. آقای‌ توحیدی‌ جمله‌ خوبی‌ داشتند. می‌گفتند: “امیری‌ کسی‌ است‌ که‌ بار تاتر استان‌ را به‌ تنهایی‌ به‌ دوش‌ می‌کشد.”
‌آقای‌ امیری، در مورد آخرین‌ کارهایتان‌ قبل‌ از آنکه‌ وارد کار حرفه‌ای‌ سینما و تلویزیون‌ شوید توضیح‌ دهید.
یکی‌ از آنها نمایش‌ “سیزاونسی‌ مرده‌ است” بود به‌ کارگردانی‌ آقای‌ امیر ثابت‌ که‌ نقش‌ من‌ در این‌ کار از نقش‌های‌ به‌ یاد ماندنی‌ و فراموش‌ نشدنی‌ بود. من‌ نقش‌ یک‌ سیاهپوست‌ را بازی‌ می‌کردم‌ و نمایش‌ به‌ کارگردانی‌ آقای‌ امیر ثابت‌ بود.
کار دیگر هم‌ با عنوان‌ “بازپرس‌ وارد می‌شود” که‌ به‌ صورت‌ گروهی‌ کارگردانی‌ شد. در این‌ نمایش‌ من‌ نقش‌ یک‌ سرمایه‌ دار را بازی‌ می‌کردم. بعد از اینکه‌ اشکالاتی‌ که‌ به‌ کار وارد شد من‌ تصمیم‌ گرفتم‌ شخصا کارگردانی‌ کار را به‌ عهده‌ بگیرم. البته‌ همان‌ طور که‌ گفتم‌ در ابتدا کار بیشتر گروهی‌ بود و خانم‌ دریامج‌ و آقای‌ قدیمی‌ و دوستان‌ دیگر نیز همکاری‌ داشتند. که‌ بعد از تغییر و تحولاتی‌ که‌ صورت‌ گرفت‌ کار به‌ صورت‌ خیلی‌ بهتری‌ اجرا شد و مورد تایید فراوان‌ ثابت‌ و عشقی‌ نیز قرار گرفت.