در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش خیابانی « دایناسور کیه؟»

طراح و کارگردان نمایش از دهلران جزء کارگردانان جوانی است که فرصتی برای تجربه‌ای دیگر در این نوع از نمایش یافته است. او که در پاره‌ای از موارد اجرائی موفق عمل می‌کند متاسفانه نمی‌تواند آن را تداوم بخشد

سیدوحید ترحمی
صدای اغراق‌آمیز یک مشتری”مرد” که به سادگی می‌توان حدس زد که نظاره‌گر یک فضایی طبیعی نیستم و صدای خریدار تنها در جهت جلب توجه اطرافیان است و بس! ترفندی برای یک شروع یا به هر حال همه متوجه یک جریان جدید در حال وقوع می شوند. شروع یک نمایش دیگر...
(در دایره نمایش‌های میدانی”خیابانی” دایناسور کیه؟!)
مرد خریدار بلافاصله و فارغ از لحظات بازی اغراق آمیز اولیه‌اش، که در جهت شناساندن پسرک دستفروش صورت گرفته بود تماشاچیان را سروسامان می‌دهد و میدان بازی را برای بازیگرانش ایجاد می‌کند.
رفتگری با سروصدایی که در پشت تماشاچیان ایجاد می‌کند، باعث جلب توجه می‌شود و با کیسه زباله و جاروی دسته بلندی که در دست دارد و از آن به عنوان اسباب تنبیه! استفاده می‌کند، از تونلی که تماشاگران ایجاد می‌کنند وارد میدان نمایش می‌شود و با لهجه شیرین ترکی، دنبال پسرک می‌دود و با استفاده مکرر و خسته کننده از کلمه” تکلیف تو رو روشن می‌کنم!” او را متهم به ریختن آشغال در پارک می‌کند و در پاره‌ای از مواقع باعث خنده تماشاگران می‌گردد.
بازیگر رفتگر خود را ”رجبعلی” معرفی می‌کند و شکایت پسرک را به مردم می‌کند و...
سعید خیراللهی طراح و کارگردان نمایش از دهلران جزء کارگردانان جوانی است که فرصتی برای تجربه‌ای دیگر در این نوع از نمایش یافته است. او که در پاره‌ای از موارد اجرائی موفق عمل می‌کند متاسفانه نمی‌تواند آن را تداوم بخشد و در بخش‌های دیگر نشان می‌دهد که هنوز نیاز به آموختن و دیدن و شناخت نوع نمایشی که جسارت کارگردانی آن را یافته دارد. راهی طولانی که تنها با آموختن و تجربه میسر است و بس! و ایشان قبل از هر چیز باید به اصول کلی و مواردی که می‌توان با آن ادعای یک نمایش میدانی” خیابانی” را داشت، آگاهی و تسلط یابد تا بتوان شاهد کارهای قوی‌تر از وی در آینده نزدیگ و در جشنواره‌های دیگر بود!
با عنایت به حجم وسیع نمایش‌های خیابانی در پرداخت به موضوعات کوچک و بزرگ و فرصت گریز در فواصل مختلف آن، به نظر می‌رسد که متاسفانه کمی سطحی نگری شده و این در حالی است که می‌شد به جای پرداخت تکراری! و استفاده بی‌دلیل از کلمات تکراری! در متهم کردن پسربچه به ریختن آشغال و انکار تکراری پسربچه! که در خط سیر قصه، در انتهای کار نمایش به آن می‌رسند، رسید و با تحلیل موضوعات مطرح شده، که به شکلی کاملاً پراکنده و یکی پس از دیگری خرج می‌شود بی‌آنکه حتی کمترین تحلیل و یا راهکاری درباره آنها ارائه گردد، پرداخت!
موضوعاتی چون حقوقی کارگری و تفاوت‌ بین حقوق اقشار گوناگون جامعه، که تنها با جمله” الان شش ماهه حقوق نگرفتیم” و شهر ما خانه دوم ما، با دیالوگ” همه می‌گن شهرما خانه دوم ما کودکستان خانه دوم مدرسه دوم و... بابا ما اصلاً خونه اول شو نداریم” و اینکه پسرک شعار می‌دهد که من مشکل ملت نیستم اگه مشکل منم راضی‌ام که حراجی نکنم و ...” حرف‌هایی است که تنها به طرح آن بسنده می‌شود و به راحتی از آنها می‌گذرند. در حالی که هر کدام از این شاخه‌ها می‌تواند به تنهایی سوژه و دستمایه یک نمایش میدانی” خیابانی” باشد.
پسرک به دلیل مریضی و خانه نشین شدن پدر مجبور به کار حراجی شده، در جامعه خود را به نام”رضا قرقی” معرفی می‌کند که ظاهراً نشان دهنده تاثیر بد جامعه‌ای است که با سرعت باد از یک دانش‌آموز،”رضا قرقی” ساخته است ولی متاسفانه در مسیر نمایش اثری از شخصیت” رضا قرقی” که معرفی می‌شود نیست یعنی که مشخصاً ” نویسنده” بی‌هدف به نامگذاری آدمهای نمایش‌اش اقدام نموده و تفاوتی بین رضا قرقی نویسنده، با رضا مظلوم که بنده آنرا پیشنهاد می‌کنم، نزد ایشان نیست! شخصیتی که در طول نمایش از بازیگر نقش رضا ارائه می‌گردد هیچ ارتباطی به نامی که او مدعی است به آن معروف است ندارد.
در لحظاتی از نمایش در حالی که رضا قرقی به حالت قهر جعبه را رها می‌کند، پشت به تماشاگران می‌ماند و به نظر می‌رسد کارگردان جایگاه نمایش میدانی را با نمایش سالنی اشتباه گرفته است!
منفک شدن از کار و یا حرکاتی که در لحظاتی از نمایش، نیاز به حرکت اینچنین دارد، در نمایش خیابانی ترفند‌های دیگر می‌طلبد. مثلاً او اگر در همان جایی که پشت به میدانگاه نمایش ایستاده، رو به تماشاگران می‌ماند و یا حتی همانجا می‌نشست و یا در وسط میدان چمباتمه می‌زد و با هر بار گفت‌و شنودش با رفتگر در جای خود می‌چرخید و از هر سو به تماشاچی رخ نشان می‌داد، که می‌توانست لحظات زیبایی را در فضاسازی و ارتباط‌اش با تماشاگر خلق نماید، حداقل توفیر آن می‌توانست به انتقال صدای بازیگر نوجوان، که با پشت کردن به تماشاگران، نامفهوم بنظر می‌رسید بیانجامد و نقطه کور موجود در نمایش میدانی را به حداقل برساند.
استفاده از کلمه” دایناسور” به عنوان اسم نمایش و بهره‌گیری از آن در اجراء نیز موضوعی بود که نه ربطی به نمایش می‌یافت و نه احساس می‌شد که با آن موضوعی تعقیب می‌شود و بیشتر به نظر می‌رسید که جمله ایست که بتوان نمایش را با آن به اتمام رساند و رفتگر در پی پسرک با عزم دیدن دایناسور”دایی ناصر” محدوده اجراء را ترک نماید!
به هرگونه با عنایت به عدم وجود بافت منسجم در طول نمایش، رفتگر نیز بی‌مقدمه، پیشنهاد همکاری در کیوسک شهرداری را به پسر می‌دهد و این در حالی است که کیوسک شهرداری یک مکان دولتی است و قدر مسلم یک رفتگر به خوبی این را می‌داند که نمی‌تواند سرخود چنین سرویس دولتی به پسرک دوره‌گرد وعده بدهد!
خواستن راه حل از تماشاگر و برقراری ارتباط با مردم و بازی نسبتاً روان مصطفی کولیوندی در نقش رفتگر و جسارت محسن کولیوندی در نقش پسرک دوره‌گر از نکات مثبت نمایش بود. نمایشی که با سو‌ژه‌اش می‌توانست موفق‌تر و فراتر از آنچه نظاره‌گرش بودیم عمل نماید و با دادن راهکارهای مناسب به رسالت تئاتری‌اش جامه عمل بپوشاند.