در حال بارگذاری ...

گزارشی از تمرین نمایش”غروب مضحک صمصام‌ میرزا” نوشته و کارگردانی”داود فتحعلی‌بیگی”

برخی ویژگی‌های این جور نمایش‌ها در صحنه‌های قاب عکسی از دست می‌رود. چاره‌ای هم نیست ولی تا حد امکان سعی می‌کنیم به اصل آن شیوه نزدیک باشیم

احمدرضا حجارزاده:
تالار سنگلج این روزها مهمان یکی از پیشکسوتان نمایش‌های”سیاه بازی” است تا بار دیگر علاقه‌مندان این نوع نمایش‌ها به تماشای شیرین زبانی‌های شخصیت معروف”مبارک” بنشینند. داود فتحعلی‌بیگی که بیش از 20 سال است در زمینه نمایش‌های موسوم به تخت حوضی فعالیت دارد، بار دیگر اثری را به دست گرفته است به نام”غروب مضحک صمصمام میرزا”. نگارش متن نمایشنامه را خود او بر عهده داشته و تاکنون بیست جلسه از تمرینات سپری شده و تا زمان اجرای عمومی ـ که به گفته کارگردان از هفته آینده خواهد بود ـ 10 جلسه تمرین دیگر انجام خواهد شد. نمایش”غروب مضحک صمصمام میرزا” قصه‌ای بوده که فتحعلی‌بیگی از سال‌ها پیش قصد تولید آن را داشته است و اگر چه چند مرتبه هم متن را بازنویسی کرده و تا مراحل شروع متن پیش رفته بود، ولی هر بار به دلایلی از جمله نداشتن زمان کافی، این طرح به تعویق می‌افتاد و کار دیگری جای آن را می‌گرفت تا بالاخره هم اکنون شرایط مساعد شد و این نمایش در حال شکل گیری برای اجرای عمومی است. تمرینات با نگارش قسمت اعظم نمایشنامه آغاز شد و بخش‌هایی نیز به صورت بداهه کار شده تا متن تکمیل شود. این نمایش محصول گروه تئاتر”تماشا” است.
”مبارک” در پرورشگاه
هر روز ساعت 3 بعد ازظهر، عوامل و بازیگران نمایش در تالار سنگلج جمع می‌شوند تا به اجرای تمرینات بپردازند. برای تهیه گزارش رأس ساعت مقرر در محل تمرین حاضر می‌شویم. بازیگران و برخی عوامل آمده‌اند ولی هنوز خبری از کارگردان نیست. یک نفر می‌گوید: فتحعلی‌بیگی ساعت چهار و نیم می‌آید. منتظرش می‌مانیم. هنوز پنج دقیقه‌ای به ساعت چهار باقی است که کارگردان پر شور و انرژی از راه می‌رسد و از بچه‌های گروه می‌خواهد در سالن نمایش حاضر شوند تا تمرینات را شروع کنند. تعدادی از بازیگران، پراکنده روی صندلی‌های سالن نشسته‌اند و از روی متن‌هایی که به دست دارند، دیالو‌گ‌ها را به صورت پاسکاری با هم تمرین و روخوانی می‌کنند. گویا متن بعضی از آن‌ها کامل نیست و جا افتادگی دارد. منشی صحنه، خانم خان بابایی این قسمت‌ها را برای دیگران بلند خوانی می‌کند و سایر بازیگران می‌نویسند. پس از اندک زمانی، تمرینات به شکل جدی شروع می‌شود. کارگردان روی یکی از صندلی‌های ردیف نخست می‌نشیند و با صدای بلند اعلام می‌کند:«اولین صحنه‌ای که امروز تمرین می‌کنیم، آمدن صمصمام و مبارک به پرورشگاه است.»
داود داداشی و غلامحسین بابوته، [بازیگران نقش‌های مبارک و صمصمام میرزا] روی صحنه می‌روند و به درخواست کارگردان تمرینات بیان و حرکات را به صورت بداهه آغاز می‌کنند. اگر چه آن‌ها پیشبرد قصه را با اتکا به متن اصلی رعایت می‌کنند و اجازه نمی‌دهند بداهه پردازی‌هایشان، قصه را از مسیر خود منحرف کند. کارگردان توضیح می‌دهد من در این بداهه‌ها دنبال سوءتفاهم‌های شیرین می‌گردم تا آن‌ها را در متن بگنجانم و کار را بامزه‌تر کنم. منشی صحنه گوشه‌ای ایستاده و بداهه‌های جذاب را یادداشت می‌کند. خانم حسینی یکی دیگر از بازیگران که ظاهراً تجربه چندانی در بازی‌های بداهه ندارد به جمع بازیگران روی سن می‌پیوندد تا ضمن تمرین اصلی نمایش، حاضر جوابی‌ها و پاسکاری‌های کلامی را هم فرا گیرد و از آن‌ها در روند کار استفاده کند. سرانجام پس از یک دور تمرین، کارگردان با رضایت خاطر اعلام می‌کند:«این بداهه گویی‌ها خوب بود و به نظرم، به فرم دلخواه من نزدیک شویم. اما باید آن‌ها را دستچین کنم.»
بلافاصله صحنه دوم و سوم هم با عناوین”اداره ثبت، دفتر آقای خوش نویس” و”دفتر شهرک زمرد” با حضور دیگران دیگر تمرین می‌شود. در تمرین این صحنه‌ها، بازیگران چنان به فضاسازی مطلوبی می‌رسند که گویی واقعاً در حال یکی از اجراهای عمومی هستند. پاسکاری‌های کلامی و بازی‌های شلوغ و کمیک آن‌ها حتی حاضران در سالن را که کارگردان و عوامل دیگر نمایشند، به خنده می‌اندازد. اما بازیگران چنان غرق در قصه‌پردازی و پیشبرد فضا می‌شوند که از هدف اولیه دور می‌مانند و ناگهان کار، جایی کم می‌آورد و ناخواسته قطع می‌شود و این جاست که”بابوته” رو به کارگران می‌گوید:«این جا دیگر باید متن تنظیم شود. چون اگر همین طور پیش برویم به هجو می‌رسیم!»
15 صحنه تخت حوضی
نمایش کمدی”غروب مضحک صمصمام میرزا” در زمانی بیش از دو ساعت و با 15 صحنه اجرا می‌شود. این نمایش به شیوه نمایش‌های تخت حوضی و سیاه بازی اجرا خواهد شد و در آن همان قرار و قواعد این گونه نمایش‌ها رعایت می‌شود. با این حال کارگردان اظهار می‌دارد:«برخی ویژگی‌های این جور نمایش‌ها در صحنه‌های قاب عکسی از دست می‌رود. چاره‌ای هم نیست ولی تا حد امکان سعی می‌کنیم به اصل آن شیوه نزدیک باشیم.»
این نمایش 10 نفر بازیگر اصلی دارد که مهمترین آن‌ها عبارتند از:«غلامحسین بابوته(صمصام میرزا)، داود داداشی(مبارک)، علی یداللهی(بشارت)، محمد عسگری(باسمه‌چی)، جواد خزاعی(خوشنویس)، مرتضی رستمی (شهردار)، ملیحه موسوی(مدیر پرورشگاه) و رهبری(ریحانه). دستیار کارگردان نیز ساسان مهرپویان است که علاوه بر این سمت، به عنوان مدیر تولید و بازیگر هم در این نمایش فعال است. طراح صحنه و لباس دکتر محمدحسین ناصربخت و آهنگساز نمایش”دامون ستایشگر” خواهند بود. اغلب بازیگران این نمایش، همکاری دیرینه‌ای با داود فتحعلی‌بیگی داشته‌اند. در مورد این که مبنای انتخاب بازیگر در چنین نمایشی برای کارگردان چه بوده، فتحعلی‌بیگی چنین می‌گوید:«علاوه بر سابقه همکاری طولانی، خیلی از این دوستان خط و ربط‌ها و زبان این نوع تئاتر را می‌دانند. شاید بعضی‌هایشان جوانترند و تازه به ما ملحق شده‌اند اما در مجموع آن بازیگران و مهره‌های اصلی، خط و ربط‌های این نمایش‌ها را می‌شناسند. به خصوص وقتی در کنار”سیاه” قرارمی‌گیری، باید زبانش را بدانی و نوع رفتارش را بشناسی تا بتوانی با او بده بستان داشته باشی! در غیر این صورت کار پیش نمی‌رود.»
فتحعلی‌بیگی ضمن اشاره به این که تا این لحظه از تمرینات راضی بوده، یادآور می‌شود که روزی 6 الی 7 ساعت تمرین می‌کنند و پس از آن اظهار اطمینان می‌کند که از هفته آینده، دوازده یا سیزدهم اردیبهشت، نمایش”غروب مضحک صمصمام میرزا” روی صحنه خواهد رفت. کارگردان در مورد متن نمایش می‌گوید:«بخش‌هایی را که در تمرینات امروز دیدید، من قبلاً نوشته بودم. ولی به جهت این که کار از لحاظ کمدی صیقل بخورد، آن‌ها را دوباره بداهه‌سازی کردیم تا نکته برداری و نوشته شوند. چون این جا با حضور روح صمصام که غیر از مبارک، فرد دیگری او را نمی‌بیند باید یک کمدی سوءتفاهم اتفاق بیفتد که بخش‌هایی از آن در بداهه‌ها اتفاق افتاد. حالا مستلزم این است که این‌ها تنظیم شوند و در قالبی چکیده و فشرده، قسمت‌های به درد بخورش در متن باشد که بچه‌ها بر مبنای همان کار کنند.»
کار پیشین فتحعلی‌بیگی، نمایشی در حال و هوای تعزیه بود و”این غرفه از بهشت” نام داشت.
داستان نمایش
در شصتمین شب تولد صمصام میرزا و در آخرین قصری که برای خود ساخته، جشنی برپا شده است. اما همان شب”بشارت”(فرستاده فرشته مرگ) به شمایل”مبارک” (غلام سیاه خانه صمصام میرزا) ظاهر می‌شود و می‌خواهد او را به آن دنیا ببرد. صمصام میرزا مثل بسیاری از انسان‌ها نمی‌خواهد باور کند که بالاخره زمان مرگ و سفر به آخرت فرا رسیده است. وقتی او وارد جهان آخرت می‌شود، بازتاب اعمالش روی زمین، مانع از رسیدن او به رستگاری می‌شود و حالا می‌خواهد به کمک مبارک تلاش کند جاده را صاف و تاریکی‌ها را به روشنایی تبدیل کند.
آن چه خواندید خلاصه‌ای از داستان نمایش”غروب مضحک صمصمام میرزا” است. داود فتحعلی‌بیگی جایگاه امروزی چنین نمایش‌هایی را این گونه تشریح و ترسیم می‌کند:«نبودن و نپرداختن به این نمایش‌ها به این معنا نیست که محبوبیت ندارد. اگر در این زمینه کمتر کار می‌شود، یک وجه از آن به سیاستگذاری‌هایی برمی‌گردد که نوعی بی‌توجهی به این مقوله است. اما بدین معنا نیست که مردم دوست ندارند. من 22 سال است عمدتاً روی نمایش‌های تخت حوضی کار می‌کنم. ما به دفعات کار کردیم و هر بار که اجرا رفتیم با استقبال گسترده مواجه شدیم. مهم این است که در سیاستگذاری‌های تئاتر کشور بخشی از حمایت‌ها را به این نوع از تئاتر اختصاص دهند و از چنین گروه‌هایی حمایت کنند. البته گروه‌هایی که این گونه تئاترها را می‌شناسند و کار می‌کنند، کم هستند. ضمن این که باید شرایطی فراهم شود که بتوانیم تعدادی نیرو تربیت کنیم و امیدوارم طبق قولی که مدیر کل مرکز هنرهای نمایشی داده، در آینده نزدیک ما شرایطی را فراهم کنیم که کارگاه نمایش‌های تخت حوضی را دایر کرده و بتوانیم تعدادی نیرو برای اجرای نمایش‌هایی از این دست تربیت کنیم. متاسفانه یکی از دلایل کم کاری در این نمایش‌ها، آن است که خیلی‌ها جنس این کارها را نمی‌شناسند و چون ارزش‌های علمی‌اش را نمی‌دانند، خیلی‌ها حس می‌کنند یک تئاتر دم دستی و کم اهمیت است!»
خرقه سیاه پوشی را تن ما کردند
قدمت کاری داود داداشی با داود فتحعلی‌بیگی به 20 سال می‌رسد. او علاقه فراوانی به نمایش‌های ایرانی به خصوص نمایش تخت حوضی دارد و می‌گوید:«عاشق این کار است ولی علاقه دارد بیشتر نقش سیاه را بازی کند.
داداشی می‌گوید:«از همان زمان‌های خیلی دور که می‌رفتم تئاترهای لاله‌زار و کارهای بزرگان این رشته را می‌دیدم علاقه‌مند به بازی در این نمایش‌ها و نقش سیاه شدم. الان همه آن قدیمی‌ها به رحمت خدا رفتند و هیچ آثاری از آن‌ها نیست. اگر بخواهیم حساب کنیم چند نفر بازیگر نقش سیاه در ایران داریم، فکر نمی‌کنم به تعداد انگشت‌های یک دست هم برسد. چون هیچ کس نیست که یا بازی در این نمایش‌ها را بلد باشد یا این که اغلب تمایل و رغبتی به بازی در این کارها را ندارند.»
داداشی مقدمات اولیه تعلیم بازی در نمایش‌های تخت حوضی را سال‌ها پیش در کانون نمایش‌های مذهبی ـ سنتی زیر نظر داود فتحعلی‌بیگی گذرانده است و در این باره می‌گوید:«سرانجام در سال 66 ـ 65 این خرقه سیاه‌پوشی را مرحوم سیدمصطفی عرب‌زاده و دوستانی مثل استاد علی نصیریان به تن من کردند و تا امروز ایفاگر این نقش بوده‌ام. در نمایش‌های فتحعلی‌بیگی نیز همیشه سیاه را کار کرده‌ام.»
داداشی در مورد مبارکِ نمایش”غروب مضحک صمصمام میرزا” نکته‌ای را بیان می‌کند که:«این جا مبارک خودش را نماینده مردم و ملت می‌داند و دیگر آن کلنجارها و درگیری‌هایی که همیشه با ارباب داشته، وجود ندارد. در واقع این بار نشست به ارباب، نوعی حس ترحم و دلسوزی دارد و می‌خواهد به نحوی او را نجات دهد!»
و اما بازیگر نقش مبارک، یک گله و شکایت هم دارد:«امیدوارم به این جور نمایش‌ها توجه بیشتری شود. ما جشنواره‌ای داشتیم به نام جشنواره آئینی و سنتی که الان 3 سال است برگزار نمی‌شود. دلیلش را نمی‌دانم. یا بودجه ندارند یا کم توجهی می‌کنند. اگر این جشنواره نمایش‌های سنتی اجرا شود، فکر نمی‌کنم ریشه این درخت خشکیده شود. هرچه باورتر شود بهتر است. چون این تئاتر ملی ماست و ما به این کار افتخار می‌کنیم. نمایش‌های سنتی و تعزیه، دو گونه نمایش است که حتی در خارج از کشور هم مورد توجه خارجیان است، چه برسد به این که در داخل برای مردم خودمان اجرا شود.»
کارهای جدی را خیلی دوست دارم
غلامحسین بابوته در این نمایش ایفاگر نقش صمصام میرزا است که در 60 درصد از طول کار او باید در هیبت روح صمصام ظاهر شود. بابوته که از اعضای ثابت گروه تئاتر تماشاست در رابطه با حضورش در این نمایش اشاره می‌کند:«سعی ما بر این است که روی تمام آن حساسیت‌هایی که جناب فتحعلی‌بیگی دارند تاکید داشته باشیم و همان گونه که وی انتظار دارد، ایفای نقش کنیم. برای باورپذیر شدن روح صمصام، لازم نیست از ترفند خاصی استفاده کنیم. اگر بازیگر خودش آن نقشی را که بر عهده دارد باور کند و بپذیرد که مثلاً روح است، مطمئن باشید تماشاگر هم خواهد پذیرفت و باور می‌کند که این روح را جز مبارک هیچ کس نمی‌بیند.»
بابوته با اساتید بسیاری در حوزه نمایش‌های روحوضی همکاری داشته است. برای نمونه با سعدی افشار یا با علی نصیریان نمایش”سلطان و سیاه” را کار کرده است. نمایش”یک مضحکه” را با رضا کرم‌رضایی و”یوسف و زلیخا” را با داود فتحعلی‌بیگی تجربه کرده است. او در نمایش‌های غیر کمدی و جدی هم بازی‌هایی داشته است. مثل نمایش”افعی طلایی” که پانزده سال پیش با نصیریان کار کرده بود. در این خصوص وی می‌گوید:«اتفاقاً من کارهای جدی را خیلی دوست دارم. ولی متاسفانه اکثریت بچه‌هایی که ما را در تئاتر می‌شناسند با همین سبک و سیاق می‌شناسند. می‌گویند کمدی کار می‌کند و از همین رو، پیشنهاد جدی خیلی کمتر پیش می‌آید.»