گفتارهایی از”آدولف آپیا” دربارهی بازیگر، فضا، نور و...
ما سرانجام به جایی خواهیم رسید که”خانه” مینامیماش: بنایی مقدس در آینده. فضایی پهناور، وسیع، گشوده و دگرگونپذیر که خوشآمدگویِ گوناگونترین بیانات جامعه و هنر پویا خواهد بود. مکانی آرمانی برای هنرهای نمایشی، جایگاه رشد و کامیابی، همراه با مخاطب و یا بدون او.
علیرضا امیرحاجبی
درباره آدولف آپیا: (1982 ـ 1862)
طراح و نظریه پرداز سوئیسی، نگارش درباره تئاتر را به عنوان هنری بصری شروع کرد. هنری که در آن نور و سایه، اشکال و فضا اهمیت فراوانی دارند. سراسر زندگی او صرف تجربه اندوزی درباره ویژگیهای تکنیکیِ نور شد. دلیل اصلی توجه آپیا به این مسائل تاثیر عمیقی بود که ریچارد واگنر آهنگساز بزرگ آلمانی رویش گذاشته بود. او بخشهایی از طراحی نور و صحنه”حلقه نیبلونگن” را برعهده داشت. این طراحیها پس از مرگ واگنر در 1883 از اُپرا حذف شد.
آپیا سه کتاب درباره تئاتر به رشته تحریر درآورده:
ـ موسیقی و صحنه(1898)
ـ صحنهپردازی و درام واگنری(1895)
ـ کار هنرِ پویا(1921)
و همچنین تعداد زیادی مقاله. آثار نوشتاری و طرحهای او تاثیر فراوانی بر طراحی صحنه مدرن گذاشته است.
ترکیبات نیرومند آپیا به وایلدر واگنر(نوه ریچارد واگنر) در جهت احیای مجدد آثار پدربزرگش در تئاتر بایروت یاری رساند. بایروت به مانند سایر کانونهای فرهنگی ـ هنری بر اثر سیاستگذاریهای متعصبانه حکومت رایش در حوزه فرهنگ خسارت سختی را تجربه کرد.
آپیا با طراح و کارگردان معروف سوئیس ژاک داکلروز به همکاری پرداخت و همین مشارکت باعث به اوج رسیدن آثار آپیا شد. آثاری چون طراحی نور و صحنه برای اپرای اُرخهاوس و اوریدیس اثر گلوک در 1913.
این مقاله گزیده، نمایانگر نقطه نظریات آپیا را درباره اصول صحنهپردازی مدرن به نمایش میگذارد. اصولی که بر بازیگر و فضای نمایشی میتواند تاثیرگذار باشد. قابل ذکر است که نوشتار ذیل گزیدهایست از یک نسخه دستنویس و بدون عنوان که آپیا جهت سخنرانی در کنفراسی به نام”آینده درام و فرآوردههای صحنه” در موسسه المپیک لوزان به تاریخ سوم آوریل 1919، آماده ساخته بود.
عنوان”بازیگر، فضا، نور، رنگآمیزی” مربوط است به یکی از مقالات آدولف آپیا که پس از مرگش منتشر شد.
بازیگر، فضا، نور، رنگآمیزی
آدولف آپیا:
برگردان به فارسی: علیرضا امیرحاجبی
هنر فرآیندهای صحنه، هنر طرح ریزی در فضاست.هنری که مولف اصلی تنها قادر بوده که آن را در زمانی معین و محدود به انجام رساند. عناصر زمانمند به شکلی ضمنی در متن(Text) قرار میگیرند. همراه با موسیقی یا بدون آن...
اولین اصل در هنر صحنه، مُفَسِر و بیان کننده آن است:«بازیگر»
بازیگر است که کنش را پیش میبرد. بدون او نه کنشی وجود دارد و بلاطبع نه نمایشی... بدن، پویا، متحرک، شکل پذیر و منعطف است. وجودی قرار گرفته در فضایی سه بعدی. پس لازم است بیشترین دقت صرف فضا و عناصری شود که بدن از آنها بهره میبرد. این واقعیتی مسلم است. تنظیم و ترتیبات جامع و کلی چیدمان و قرارگیری چیزها پس از بازیگر اهمیت مییابند. در چنین وضعیتی است که بازیگر با واقعیت درون صحنه ارتباط برقرار کرده و آن را میپذیرد.
بدین ترتیب، ما قبل از هر چیز دو عنصر اصلی و ضروری را در اختیارم داریم:”بازیگر” و”تنظیمات فضا و طراحی صحنه” که باید با حالات و ویژگیهای سه بعدی بازیگر منطبق باشد.
در این جا نوعی اولویت بندیِ طبیعی را برقرار کردهایم:
ـ بازیگر که نمایش را عرضه میکند
ـ فضای سه بعدی که در خدمت اشکال انعطافی ـ تجسمی بازیگر است
ـ و نور که به هر دو پویایی میبخشد
”اما”... (همان طور که متوجه شدید یک اما وجود دارد):
درباره رنگآمیزی چه میتوان گفت؟... پوششهایی رنگین و گزیده در پس زمینه با نظمی عمودی در صحنه که به طور موازی تا بخش فوقانی صحنه ادامه مییابند. سطوحی که هم با نور، سایه و اشکال رنگین پوشیده شدهاند و هم با اشیاء و عناصر معماری. البته تمام این عناصر، طبیعت و خصوصیات رنگآمیزی را به نمایش میگذارد. اعمال و صحنهآرایی ما در سلسله مراتبی منظم، شکلی وارونه یافته است. بهانه هم، مشکل یا غیر ممکن بودن کار با مواد جامد است. همین دلیل ساختگی باعث رواج و گسترش”دکور” شده که به درجه و حدی کاملاً پوچ و بیمعنی رسیده است و پس از آن مُقیّد کردن شرمآور و خفتبار پویایی بدن بازیگر در آن دکور. بدین ترتیب نور، پس زمینه را آن چنان که دیده شود روشن میکند البته بدون ملاحظه به بازیگری که این تحقیر را تحمل میکند. حرکتی حقارتبار بین سطوح تخت رنگآمیزی شده و ایستادن بر سطح افقی صحنه.
تمامی تلاشهای نوین در جهت اصلاح طراحی صحنه با این مسئله اساسی برخورد کردهاند که:«چگونه میتوان به نور حداکثر توان را بخشید و در طی این مسیر ارزش تمام و کمالی را نیز به بازیگر و فضای نمایشی اعطا کرد؟»
برای مدتی مدید، مدیر صحنهیِ ما، ارائه پویا و فیزیکی را به پای یک توهم مرده بصری و نقاشیگونه، قربانی کرده، در زیر فشار چنین استبدادی آشکار شد که بدن انسان هرگز نتوانسته در هیچ کدام از روشهای بیانی دراماتیک پیشرفتی حاصل کند. این ابزاری است شگفتآور. به جای طنین صدای آزادی، زیر بار اجبارها و اضطرار، قرار گرفتهایم.
همگان میدانند که: امروزه فکر بازگشت به بدن انسان به عنوان اصلی بنیادین و بیانگرا اذهان را مشغول و تخیل را تحریک کرده است. با گشایش راهی برای کسب تجارب گوناگون دیگر هیچ شکلی بر ارزشمند بودن اصل بنیادین بدن بقای نمانده است. اما هنوز هم تولیدات هنری معاصر، ما را با فشار به سمت و درونِ وضعیتیِ انفعالی و ننگنین سوق میدهند. موقعیتی که با دقت در تاریکی خانههامان مخفی و کتماناش میکنیم.
هم اینک، ”بدن” با تلاش سرسختانهای، باز کشف خودش را آغاز کرده و آرزو میکنیم که ای کاش ما، خودمان بودیم، همان بدنهایی که نظارهگرشان هستیم. غریزه و ادراک اجتماعی به همراه ما از خواب بیدار شدهاند. خوابی سرد که در گذشته بر آنان تحمیل کرده بودیم...
جداسازی و ایجاد شکاف بین صحنه و تالار نمایش به سادگی به یک وضعیت پریشان و وحشیانه تبدیل گشته. حالتی که برخواسته از خودپرستی ماست.
و حال، به نقطهای قطعی رسیدهایم، نقطه اصلاحات در هنرهای نمایشی که جسورانه باید آن را اعلام کنیم: مولف هنرها دراماتیک تا زمانی که به مسئله”جدایی کنشهای نمایشی از مخاطب و لزوم برطرف کردن موانع به طور وسیع” معتقد نشود، هرگز به رهایی نخواهد رسید. نتیجه نیز واضح است: تنظیم و ترتیبات رایجِ تئاتر ما باید مفهومی لیبرال را درک کرده و با آن توسعه یابند.
ما سرانجام به جایی خواهیم رسید که”خانه” مینامیماش: بنایی مقدس در آینده. فضایی پهناور، وسیع، گشوده و دگرگونپذیر که خوشآمدگویِ گوناگونترین بیانات جامعه و هنر پویا خواهد بود. مکانی آرمانی برای هنرهای نمایشی، جایگاه رشد و کامیابی، همراه با مخاطب و یا بدون او.
منبع:
این متن برگردانی است از:
Appia, A (1919, 54.93). Actor, Space, Light, Painting.
Adolph Appia: Texts on Theatre, ed. R.C. Beacham. London: Rout ledge: 114-115.