در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با مهدی ایوبی، دراماتورژ نمایش”رکاب”

هرگز این اصل مهم را فراموش نکردم که اجرا متعلق به کارگردان است و دراماتورژی یعنی نگاه نقادانه‌ به اثر و پیوند‌های دیالکتیکی و...

زهرا شایان‌فر:
اشاره:
نمایش”رکاب” نوشته و کار عزت‌الله مهرآوران خرداد ماه 85 در تالار قشقایی مجموعه تئاترشهر روی صحنه می‌رود و مهدی ایوبی مشاور کارگردان و دراماتورژ این نمایش است. او که سال‌ها در حیطه نقد فیلم و فیلمنامه نویسی فعالیت دارد، در اکثر کارهای مهرآوران نیز در مقام مشاور کارگردان حضور داشته است.
گفت‌وگوی زیر درباره همکاری‌های اخیر او در نمایش”رکاب” است.
نمایش”رکاب” از اجرای جشنواره تا به حال که برای اجرای عمومی آماده می‌شود، چه تغییراتی کرده است؟
ساختار و ساختمان کلی اثر همان است که بوده، اما برای نزدیک‌تر شدن به مفاهیمی که در متن وجود داشته و دارد، رویکرد دیگری در نحوه‌ی میزانس‌ها، لحنِ بازیگرها، نور و... اعمال شد که این‌ها به زعم من به نمایشی‌تر شدن و اجرایی خلاقانه منتهی شد.
آیا در شیوه و سبک کارگردانی نیز نگاه تازه‌ای شکل گرفته است؟
با توجه به محدودیت زمان برای رساندن نمایش به جشنواره، شتابزدگی بزرگترین آفت برای این نمایش و هر نمایش دیگری است که کارگردان اثر به ناچار به آن تن می‌دهد و از بسیاری خواسته‌ها در جهت اعتلای نمایشش چشم پوشی می‌کند اما برای اجرای عمومی سعی شده نگاه، سبک و شیوه‌ی کارگردان به دنیایی که قصد خلق آن را دارد نزدیک‌تر شده و با توجه به نگاهِ‌ خاص کارگردان که نمایش را نگاهِ تازه به مقوله‌ی بازیگری و هر لحظه نو شدن و تکرار نشدن در ایجاد فضای حسی، عاطفی، فکری می‌داند؛ به نظرم این مهم شکل گرفته. هر چند همه می‌دانیم که نمایش در هر اجرا زایشی دوباره است و هیچ گاه تمام نمی‌شود، یک نگاه، یک حرکت، سکوتِ در صحنه، لحظه و... ابزاری هستند که کارگردانِ خلاق را به خود می‌خوانند و به او یادآور می‌شوند که نمایش پایانِ قطعی(از لحاظ اجرا) ندارد.
رویکرد کارگردان در این نمایش این بوده که فضاهای واقعی را در فضاهای ذهنی دیزالو کند اما به گونه‌ای که مرز مشخص‌شان به عینه دیده شود و همواره تماشاگر با متن و اجرا چالش داشته باشد. زیرا تماشاگر آگاه با کوچکترین کُدِ داده شده می‌داند و می‌فهمد که کاراکتر‌ها در کجای زمان و مکان ایستاده‌اند، زمان و مکانِ نمایشی‌ای که هر دَم دچار تغییر و دگرگونی است، پس از بازی در بازی و نمایش در نمایش سود می‌جوید، پس کاراکتر تکثیر می‌شود و مراسم و آئین‌ها با همین تعداد اندک شکل می‌گیرند و صحنه‌ی نه چندان شلوغ از اشیاء و آدم‌ها را به گونه‌ای نمایش می‌دهد که انگار صدها نفر و تلی از اشیاء با ارزش و کم ارزش را شاهدیم.
به عنوان دراماتور این نمایش از مسئولیت‌هایی که در این کار بر عهده داشته‌اید برایمان بگویید.
واژ‌‌ه‌ی پرمعنای دراماتورژی چندین دهه است که در تئاتر جهان کاربرد دارد و جایگاه خاص خود را یافته است اما متاسفانه در نمایش ایران آن گونه که باید و شاید به آن پرداخته نشده و اصولاً موضوع محلِ مناقشه است؛ این از این. اما با فروتنی تمام بگویم که خود را یک دراماتورژ نمی‌دانم زیرا این کاراکتر بسیاری چیزها را باید بداند که من نمی‌دانم. (رجوع شود به فصلنامه شماره 2 تئاتر دوره جدید).
من چیزی نزدیک به 30 سال است که با مهرآوران حشر و نشر داشته‌ام، پس بیراه نیست اگر ادعا کنم بسیاری از آن چه در ذهن خلاق و کاوشگر او می‌گذرد را می‌فهمم یا سعی می‌کنم بفهمم. پس در این نمایش ـ همچون نمایش”پنج شنبه در گنبد صندلی” ـ تلاش کردم و کردیم تا به همفکری برسیم و از متن شروع کردیم. با بحث‌های فراوان ـ و نه جدل و جدال ـ نمایشنامه را با حفظ چارچوب کم یا زیاد کردیم که صد البته این شوخی گزنده اما واقعی مهرآوران که من در حذف دیالوگ‌ها نقش پر رنگ‌تری داشتم بیشتر نمود داشت. در بخش اجرا نیز چون مشاورش بودم، هر چند مشاوره یکی از کارهای مهم دراماتورژ هم هست بالطبع بده بستان زیادی داشتیم و هر آن چه در بهتر شدن این نمایش به نظرم می‌رسید به او منتقل می‌کردم که پس از گفت‌وگو دیگر مهم نبود که کدام یک پذیرفته‌ایم، زیرا در یک اصل اشتراک داشتیم و آن هم خوب اجرا شدن این نمایش بوده اما هرگز این اصل مهم را فراموش نکردم که اجرا متعلق به کارگردان است و دراماتورژی یعنی نگاه نقادانه‌ به اثر و پیوند‌های دیالکتیکی و...
به نظرتان اندیشه این نمایشنامه چه ارتباطی با دیگر آثار عزت‌الله مهرآوران دارد و در ضمن چه تحولی را در شیوه و نگاه این هنرمند نشان می‌دهد؟
تا آن جا ـ یا این جا ـ که من نمایشنامه‌های او را خوانده‌ام، در نگاه و نوع نمایشنامه‌نویسی‌اش نوعی تسلسل مشهود است. البته این بدان معنا نیست که او خود را تکرار می‌کند. هر چند تکرار هم شیوه‌ای است اما سادگی ظاهری جزء ویژگی‌های نمایشنامه‌های اوست، سادگی‌ای که در درون تلاطم دارد و این تلاطم با یک بار خوانش متن‌ها پدیدار نمی‌شود.
در نگاه او شاعرانگی موج می‌زند و این در کلام شخصیت‌ها و کنش‌هایشان مشهود است. شاید پر بیراه نباشد بگویم او غزل می‌سراید یا بهتر؛ غزلواره به نمایش می‌گذارد.
او به سنت‌ها، آداب و رسوم، اسطوره‌ها و افسانه‌ها دل بند است و به نقالی، پرده‌خوانی و... رویکرد او به شخصیت‌های نمایشنامه‌هایش غم خوارانه است، چه او که راست می‌گوید، چه او که دروغ می‌بافد و نیرنگ و دغل در کارش است.
بیشتر آثارش برای یک یا دو شخصیت نوشته شده که این یک نفر یا دو نفر شخصیت‌های دیگر را نیز بازی می‌کنند. او راوی قصه‌هایی تو در تو است، برش‌هایی از برش‌های دیگر.