یادداشت گروه هنرهای اجرایی”ویرگول” بر نمایش”قدم زدن روی ابر با چشمان بسته”
محمد چرمشیر با آگاهی بر نوع اجرا و تفکرات کارگردان آن را نوشته تا قابلیت آن را داشته باشد که با جنس بازیگری و فضاسازی کارگردان تا حد زیادی هماهنگ باشد.
آخرین سه گانهی بازخوانیهای محمد چرمشیر که به آنها سه گانهی”کابوس” اطلاق شده، به نام”قدم زدن روی ابر با چشمان بسته” از 29 اردیبهشت در تالار قشقایی به کارگردانی آروند دشتآرای روی صحنه خواهد رفت. در برنوشتِ اجرا چکیدهای از اهداف متن و اجرا نوشته شده که از جمله میتوان به فضاسازی در تئاتر و کشف گونهای از بازیگری که در آن کشف فضا و انتقال یک اصل اساسی است، اشاره کرد.
این نمایش که در جشنواره فجر نیز چهار اجرا داشت، با تغییراتی در نوع نگاه به متن و بازی به اجرا درخواهد آمد. تمرینات از اواخر فروردین شروع و با روزی 6 تا 7 ساعت ادامه دارد. تمریناتی فشرده که علاوه بر آماده شدن بازیگران برای نگرهی اجرا و کارگردان، یعنی داشتن یک بازیِ مبتنی بر انتقال انرژی، سعی در ایجاد یک فضا دارد، که کامل کنندهی تجربیات و اجرای قبل گروه، یعنی”رویای بسته شده...” و”پروانه و یوغ” است.
تمرینها مانند تمرینهای هر گروه دیگری با آماده سازی شروع میشود، اما فرقاش با تمرینات روزمره و معمولی این است که کارگردان در هر روز براساس آن چه آن روز از بازیگر میخواهد و یا قصد دارد به نقطهی خاصی برسد، آن را به گونهای متفاوت اجرا میکند که معمولاً با بازی همراه است که این بازی یا به قصد تمرکز، یا کم کردن انقباضات و استرسهای گروه است و گاهی بازی آن چنان تداوم مییابد که به تمرین نمایش میرسد و در نتیجه همان شور و آمادگی در تمرین هم نمود مییابد و بازیگر هم لذت میبرد. در این جا بازیگری شامل تمرین روی متن و کشف لایههای متن و... نیست بلکه رساندن بازیگر به سطحی از آگاهی است که به کشف لحظه برسد و آن را انتقال دهد. مسئلهای که معمولاً در این گونه تمرینات با آن مواجه هستیم، مقاومت بازیگر در برابر این روند و کارگردان است. البته شاید امری بدیهی باشد زیرا بازیگر نسبت به این نوع بازیگری اِشراف نداشته و درک صحیح این مسئله و کنار گذاشتن قواعد آموخته شده سخت است. اما در آنانی که این درک حاصل میشود بازی بسیار تاثیرگذاری دارند. و بازیگری که خود را به تمامی در خدمت هدف اجرا میگذارد با خود خلاقیت و دگردیسی هر لحظه فضا و یا به نوعی رستاخیر فضا میآورد که خود باعث میشود بازیگر دارای ایده و پیشنهاد شود و دیگر همه چیز را بدیهی فرض نکند و در نتیجه با پیش فرضها و حدسیاتاش به جلو نرود، درگیر مسئله میشود و دیگر نمیخواهد زمان تمرین بگذرد، بازیاش را بکند و پولی بگیرد و... در تلاش است برای کشف و به وجود آوردن یک”چیز” که آن چیز میتواند از بازی بهتر تا دستیابی به هدف اجرا باشد.
آروند دشتآرای قصد دارد گونهای دیگر از نمایش را به اجرا درآورد که به تعبیر ریچارد چکز در فاصلهی میان تئاتر و زندگی قرار دارد و برای کارگردان و ایدهی او مهم خلق یک فضا است و انتقال انرژی در آن فضا میان بازیگر با بازیگر، بازیگر با محیط پیرامون و با تماشاگر و این فضا میتواند فضایی کابوسوار، خوابزده، غمگین، شاد و... باشد و این امر با ایجاد بافت، نور، موسیقی و بازی بازیگر ایجاد میشود.
در این نوع از اجرا تاکید بر ایجاد نوعی خلاء در بازی بازیگر یا بازی در خلاء است. بازیگر در برخوردش با اشیاء گویی برای اولین بار است که آنها را مشاهده میکند و در نتیجهی کشف و شهود گویی به واقع در جهانی است که همه چیز آن در حال کشف شدن و تازه دیده شدن است و آن چه مهم است اکنونیت یا لحظه اکنون است که از احساس واقعی و یقین بازیگر در آن لحظه سرچشمه میگیرد و تماشاگر را وامیدارد تا به مثابه بخشی از هستی که خودش در آن حضور دارد به آن بنگرد نه به شکل یک قاب. اتفاقی که در آن جا میافتد به تماشاگر ارتباطی نداشته باشد.
البته پرواضح است که این امر در طول یک نمایش کمتر اتفاق میافتد، ولی باید تلاش کرد تا به این مرحله رسید و این گروه هم در تلاش برای دستیابی به این مهم است که با ریسک کردن در اجراهای متفاوت که از خصیصههای تئاتر تجربی است به دست میآید.
نکته قابل ذکر دیگر متن نمایش است که محمد چرمشیر با آگاهی بر نوع اجرا و تفکرات کارگردان آن را نوشته تا قابلیت آن را داشته باشد که با جنس بازیگری و فضاسازی کارگردان تا حد زیادی هماهنگ باشد. این موضوع در اجرای جشنواره به علت شتابزدگی و زمان کوتاه تمرین زیاد محسوس نبود و بخشی از متن حذف شده بود که در اجرای عمومی آن بخش به متن افزوده شد و یک بخش کمتر مرتبط حذف شد که بخش جدید با خود میزانسنهای جدید و نگرههای جدیدتری آورده که به قابل قبول شدن و هماهنگی بیشتر متن و اجرا کمک کرده است.
گروه هنرهای اجرایی ویرگول
مژگان نفریه