در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش”دو متر در دو متر جنگ” به نویسندگی”حمیدرضا آذرنگ” و کارگردانی”نیما دهقان”

رضا آشفته: نمایش”دو متر در دو متر جنگ” در ابعادی جهان شمول به جنگ‌ و ضدیت‌ با جنگ می‌پردازد، بدیهی است که حمیدرضا آذرنگ به عنوان نویسنده و نیما دهقان به عنوان کارگردان برای اولین بار در دنیا یک اثر ضدجنگ خلق نکرده‌اند ...

رضا آشفته:
نمایش”دو متر در دو متر جنگ” در ابعادی جهان شمول به جنگ‌ و ضدیت‌ با جنگ می‌پردازد، بدیهی است که حمیدرضا آذرنگ به عنوان نویسنده و نیما دهقان به عنوان کارگردان برای اولین بار در دنیا یک اثر ضدجنگ خلق نکرده‌اند اما آن چه از این دو هنرمند جوان ایرانی می‌بینیم، به لحاظ کیفیت جزء آثار برجسته‌ای است که در کشورمان با چنین مضمونی خلق و اجرا شده است.
حمیدرضا آذرنگ در آثار قبلی خود نیز مانند”روزی روزگاری آبادان” و”این کدام پنجشنبه است” استراتژی خود را در برابر مفهوم جنگ اعلام کرده بود، اما در آن دو اثر جغرافیا و محدوده خاصی را برای محتوای اثر تعیین می‌کرد اما در”دو متر در دو متر جنگ” هیچ مرز و جغرافیایی برای آن تعیین نشده است. قرار است که در یک وضعیت ساده و قابل فهم جنگ مورد بررسی قرار گیرد. باید در این موقعیت بسته و محدود زیبایی و زشتی‌های جنگ علنی شود. چهار آدم که دو به دو مقابل هم ایستاده‌اند، آن هم برای دو متر خاک نازنین! این دو به فرمانده و سرباز تقسیم شده‌اند و حالا باید در چالش با یکدیگر استراتژی قابل در‌ک‌تری را برای برتری خود اعلام کنند. در حالی که رفته رفته به این نکته پی می‌برند بیهوده تقلا کرده‌اند تا خاک دیگری را تصاحب کنند. خاکی که در نهایت جسد آنان را در خود می‌بلعد و به نیستی آن‌ها صحه می‌گذارد.
بازی با مفهوم جنگ آن هم در شکل و قالب طنز اهمیت اثر را افزایش می‌دهد. یک عده آدم که نمونه‌ای از آدم‌های کل هستی هستند، باید رو در روی هم قرار گیرند تا پاسخ گوی عده‌ای قلیل از جاه طلبان باشند.
نیما دهقان میزانسن‌های خود را بر پایه تفکر بازی‌های کودکانه پیش می‌برد. او می‌داند که تمسخر کردنِ جنگ به شکل جدی نتیجه خوبی ندارد، باید با خنداندن همه چیز را از پایه و ریشه رو کرد. جنگ در تمام دوره‌ها و مکان‌ها نکوهش شده است اما جاه طلبان هرازگاهی جنگ‌های خونین در دنیا راه می‌اندازند و البته همیشه هم جزء شکست‌ و نابودی چیز دیگری عایدشان نخواهد شد. برای آن که این بازی‌های نابرابر هیچ گاه برنده‌ای نخواهد داشت، چون همه در هم تنیده‌اند و جزء لاینفک هم هستند.
نیما دهقان در یک مکان محدود تصویری بزرگ و ژرف از جنگ می‌سازد. یک میدان که بیشتر شبیه رینگ بوکس است. کارگردان محدوده جنگ را از فضای خاص تماشاگران که ناظران واقعی جنگ در تمام دنیا هستند، جدا می‌سازد. تماشاگران در دو سوی میدان جنگ نشسته‌اند تا تقابل آدم‌های نمایش به موازات نگاه‌های آدم‌های خارج از میدان جنگ پیش برود.
همه تنش‌ها به نرمی و بازی گوشانه در همین فضای محدود شکل می‌گیرد. فانتزی ملایمی بر ناملایمات جنگ سیطره می‌یابد تا همه چیز رنگ غیرواقعی به خود بگیرد. کارگردان بر آن بوده تا با شیرین جلوه دادن خطرهای ناشی از جنگ با یک پارادوکس محکم تماشاچی را میخکوب کند. حالا تماشاگر چاره‌ای جزء قبولاندن آن چه می‌بینید، بر خود ندارد.
این بازی از ابتدا با یک سری واژه مانند”تولد، کودکی، آموزش، ارتباط، زن و جنگ” شروع می‌شود. جنگ را با عشق می‌خواهند عوض کنند اما جنگ یا همان مرگ و نابودی بر افکار عمومی سیطره می‌یابد تا در دلِ یک رویارویی تراژیک و دردانگیز رخنه کند.
میزانسن‌ها بر پایه تداعی تمثیل‌هایِ کودکانه و فانتزی‌گونه سر و سامان می‌گیرد. بازیگران هیچ لحظه جدی‌ای را تصویر نمی‌کنند برای آن که فضا و امکانات صحنه‌ای و اجرایی چنین فرصتی را از آنان می‌گیرد. با این تعابیر بازیگران هم مجبورند از تخیل و تجسم خود برای برقراری ارتباطی دو سویه استفاده کنند. البته گاهی این ارتباطات با تکیه بیش از حد به مراودات زبانی از آن حس و حال تمثیلی خارج می‌شود و پهلو به واقعیت‌های روزمره می‌زند. شاید این لحظات مانع از بروز افکار و تصاویر استعاری در حد اعلا شود و شاید هم چاره‌ای جزء این نوع ارتباط برقرار کردن نبوده برای آن که ضرباهنگ و پیش بردن نمایش نیز از ابزارهای مهم رسیدن به یک هماهنگی دو سویه با تماشاگران است. شاید بداهه گویی‌ها لازم بوده و واژگان خاصِ متن باید قدری از حالت معمولی، مانند رفتارها و تصاویر نمایش دور می‌ماند. به هر تقدیر با وجود این لغزش‌ها باز هم نمایش در ارتباط گرفتن با تماشاگر موفق نشان می‌دهد.
آن چه در پایان شکل می‌گیرد، فضای نمایش را از حالتِ معمول و کودکانه خارج می‌سازد، چهار روح در شب مهتابی از بالا به جسد‌های خاک گرفته خود در روی زمین می‌نگرند. فضا کاملاً سورئال و فرا واقع گرایانه می‌شود. گویی همه چیز از آن بالا مورد بازی و تمسخر واقع شده است. بنابراین منطق اجرایی نیز از پیدایش این حرکت تکمیل می‌شود. به عبارت بهتر از ابتدا قرار نبوده که ماهیت اتفاقات آشکارا بر تماشاگر روشن شود بلکه ذره ذره همه اتفاقات به وقوع می‌پیوندد تا در پایان دریابیم از بالا به پایین نگاه می‌شده است. این بیهودگی فقط از آن بالا بیشتر نمود عینی می‌یابد.
سینا رازانی، فرزین صابونی، علیرضا محمدی و هدایت هاشمی نیز از این فرصت طلایی برای بازیگوشی‌های کودکانه استفاده می‌کنند. شاید در کمتر اثری این قدر فرصت‌ رها بودن برای هویت بخشی به درونیات خویش بیابند. همین رهایی در بازی و حس‌های آن نیز در حد بالایی نمود می‌یابد.
حسِ پایانی فرزین صابونی از بودنِ یا نبودنِ ‌مادرش بر زمین با تمامی حس‌های شادی بخش کلیت اجرا متفاوت و از تمامی حس‌ها تاثیرگذارتر است.