در حال بارگذاری ...
...

موسیقی در تئاتر

 علی بکان*  در این مجال کوتاه، هدف این نیست که از موسیقی به عنوان واژه‌ای که بر روی آن تحلیل و تفسیرهای بی شماری به عمل می‌آید، سخن بگوییم، بلکه سعی بر این است تا از این وسیله «بیان احساسات» در رابطه با جلوه‌های ...

 علی بکان*

 در این مجال کوتاه، هدف این نیست که از موسیقی به عنوان واژه‌ای که بر روی آن تحلیل و تفسیرهای بی شماری به عمل می‌آید، سخن بگوییم، بلکه سعی بر این است تا از این وسیله «بیان احساسات» در رابطه با جلوه‌های تصویری آن صحبت کنیم.
موسیقی چنانکه به طور خیلی ساده، نگاهی بر آن داشته باشیم از دیرباز مورد توجه و ستایش بوده و از جمله مسایل بحث‌انگیزی است که در تمام قرون و اعصار، قسمتی از زندگی انسانها را تشکیل داده است. استفاده از ابزار آلات موسیقی در جشنها، مراسم مذهبی و ... که از سالهای بسیار دور مورد استفاده عامه مردم قرار می‌گرفته از کاربردهای اولیه موسیقی است. چنانچه نگاهی گذرا بر صفحات کتاب تاریخ داشته باشیم، راز صدای طبلها را در هنگام نبرد و نیز خواندن سرودهای حماسی را که باعث ایجاد روح شجاعت و دلیری در سربازان می‌شد، در می‌یابیم. این مهم، خود گواهی است از تأثیرگذاری روح موسیقی در کالبد انسان.
موسیقی بی‌شک تجریدی‌ترین شکل هنرهاست. مسلماً تأثیرگذاری بر روح انسان را می‌توان هدف غایی و نهایی همه هنرها دانست و هر یک از هنرها این ویژگی مهم را دارند و موسیقی در این میان بیشتر. قدرت موسیقی همان بس (نه هر موسیقی) که انسان را به تفکر و تعمق وا می‌دارد و چه بسا که در عمق وجود انسان رخنه کرده و باعث تصوراتی در ذهن نیز می‌شود. همانطور که ذکر شد نه هر موسیقی؛ چون هر اثر هنری در جایگاه خود قابل بحث و تجزیه است. سایر هنرها از آنجا که ماهیتی کمابیش «واقعیت‌نما» دارند برای رسیدن به این مقصود، ناگزیر به عبور از مجاری «عقل و منطق» هستند؛ یعنی هنر برای آنکه بر روح مخاطب تأثیر بگذارد باید ابتدا مورد «درک عقلی» یا «باور منطقی» مخاطب قرار گیرد. به عبارت دیگر مخاطب در اثر مواجهه با یک اثر هنری، ابتدا واکنش عقلانی و منطقی خود را نشان می‌دهد و سپس تأثیر روحی می‌پذیرد و بدیهی است که عقل و منطق در چنین شرایطی نه فقط به صورت یک راه ساده، بلکه به صورت یک صافی پیچیده عمل کرده و مسایل را از خود عبور می‌دهد؛ البته شرط سازگاری نیز مهم است. موسیقی در بین دیگر هنرها در ماهیت و ذات، مستقل از واقعیت و نشأت گرفته از یک سری ایده‌های بسط داده شده است و در راستای نیل به یک هدف خاص که مدنظر به وجود آورنده آن است، مستقیم و بدون واسطه بر روح و جان آدمی تأثیر می‌گذارد و از سوی دیگر نوع دخالت عقل و منطق به هنگام خلق اثر هنری نیز موسیقی را از سایر هنرها متمایز می‌سازد؛ زیرا خالق یک اثر هنری، ابتدا باید تخیلات و ادراکات خویش را از یک صافی به نام «عقل و منطق» عبور دهد؛ اما موسیقی را می‌توان بیان بی‌واسطه تأثرات روحی هنرمند دانست و همین امر است که موسیقی را از دیگر هنرها متمایز می‌کند. به بیانی دیگر می‌توان موسیقی را از بعد «خیال» به واقعیت نزدیک دانست. در هنرهای نمایشی، انجام یک سری حرکات در قالب یک متن نمایشی که هدفی مشخص را به دنبال دارد با کمک قوه بصری، درک و مشاهده می‌شود و با توجه به کالبد متن و الفاظ رد و بدل شده توسط بازیگران، مفهوم نمایش مورد بحث قرار می‌گیرد؛ اما نمی‌توان یک صحنه با فضایی کاملاً تخیلی و دیدی «امپرسیونی» را به کمک هیچ لفظی تعریف کرد. علاوه بر آن مدت زمانی که برای فهماندن آن فضا از سوی تولیدکنندگان هنرمند صرف می‌شود در یک قیاس نسبی زیاد است. حال با استفاده از یک ایده موسیقیایی که با توجه به فضای متن بسط و گسترش یافته، می‌توان بیننده و شنونده را در کوتاه‌ترین زمان ممکن در فضای دلخواه قرار داد و حتی با زمانی بیشتر مخاطب را به تفکر و تعمق واداشت. ارتباط موسیقی و نمایش، قدمت و سابقه دیرینه دارد. ارتباط ذکر شده با نگاهی به صفحات تاریخ و وجود «اپراها» که همان تلفیق مناسب موسیقی با نمایش بوده و یا استفاده مناسب موسیقی در تئاترهای چینی و «مالک خاور دور» که به نام «بازیهای عهدین» معروف است و عده‌ای به اشتباه آن را «رقص شیطانی» می‌نامیدند و سالانه در محوطه‌های باز داخل صومعه‌ها به وسیله راهبان و کاهنان به نمایش گذاشته می‌شد، کاملاً مشهود است. این نمایشها که متناسب با برنامه اساطیری بود و تعداد آن به نُه می‌رسید به منظور تفریح و سرگرمی بر پا نمی‌شد، بلکه مانند نمایشهای مشابه قرون وسطایی اروپا، نوعی تعلیم و آموزش مذهبی را که رشد و قوت یافتن ایده‌های مذهبی و پیروزی آنها بر اهریمنان که سنبل آن اژدها بودند در نظر بینندگان مجسم می‌ساخت. انجام این گونه نمایشها در زمانهای خاص، تحولاتی را در فکر و عقیده مردم ایجاد می‌کرد. روح تصویرسازی موسیقی در نمایش از مهمترین نکاتی است که باید به آن توجه خاصی کرد. چنانچه بیننده نمایش با شنیدن صدای طبل ریز و ضربه‌های آرامِ سنج، انتظار وقوع حادثه‌ای را دارد.
قرن 15 عصر بزرگ نمایشهای «عهدین» قرون وسطایی یا نمایشهای به زبان عامیانه است. اشارات فراوان موسیقی در ادوار معروف، کاملاً روشن می‌سازد که موسیقی و نمایش، شانه به شانه یکدیگر قرار داشتند. نمایشنامه‌های فرانسوی، هم از لحاظ طول و هم از لحاظ تعالی درخشان، نمونه‌ای از این نوع هستند. نمایشنامه‌های «ربانی» ایتالیاییها نیز از خصلتهای مشابهی برخوردار بود و در آن از بسیاری فنون موسیقیایی استفاده به عمل می‌آمد. همان طور که می‌دانیم برای بیان احساسات هر کدام از بازیگران، متناسب با شخصیت و کاراکتر آنها از سازهای بخصوص استفاده می‌شد. احیای نمایش کلاسیک در ایتالیای دوره رنسانسی از لحاظ تکامل موسیقی به طور قطع اهمیت بیشتری از نمایشهای قرون وسطایی داشته است. این تعالی بارز در نمایشهای چینی و ژاپنی و به طور کلی خاوردور نیز به وضوح دیده می‌شود. استفاده از موسیقی مناسب که متناسب با اوج و فرودهای بافت دراماتیک نمایش بود، هر بیننده و شنونده‌ای را به تفکر وا می‌داشت. با نواخته شدن صدای طبلهای «تایکو» Taiko (گانگ، Gong) ورود اژدها بر صحنه نمایش مجسم می‌گردید. استفاده از موسیقی در نمایشهای مذهبی نیز نشانگر عمق ارتباط این دو مقوله است. چنانچه در کشور ایران با الهام گرفتن از موسیقی و استفاده مناسب آن در نمایشهای مذهبی که به نام «تعزیه» معروف است، می‌توان عمق فاجعه را در کربلا احساس کرد. وجود سازهای بادی برنجی و سازهای کوبه‌ای در این گونه نمایشها، نشان دهنده روح با عظمت و باوقار شخصیتهای نمایش و القاکننده حالتها و حرکاتی است که بازیگران این گونه نمایشها اجرا می‌کنند. همچنین استفاده از بافت موسیقیایی مناسب با همان رنگ و بو در این گونه نمایشها، باعث ارتباط بیشتر بیننده و درگیر شدن با موضوع نمایش می‌شود.
تأثیر موسیقی و استفاده از سازها و ابزار آلات موسیقی با صدایی خاص (طنین یا رنگ صدا) می‌تواند بیانگر شخصیتی خاص با خصوصیات اخلاقی و رفتاری مشخص باشد. این موضوع در انواع نمایشها برای مخاطبان مختلف کاملاً مشهود است و در نتیجه هر ساز، یک شخصیت مستقل را تصویر می‌کند که بیانگر حالتی خاص است. استفاده مناسب از این شخصیتهای موسیقیایی در کنار نمایش از نظر نوع ملودی یا نوع رنگ‌آمیزی (هارمونیزه کردن) می‌تواند بیانگر خصوصیات رفتاری و اخلاقی شخصی و یا گروهی از افراد یک جامعه باشد.
موسیقی به بیانی خود به تنهایی بازگوکننده احساسات بشری است، حال توأم شدن آن با نمایش و ترکیب این دو به رشد و القای تفکر خاص مستقر شده در نمایش، کمک می‌کند. «موسیقی در فیلم» یا «موسیقی در تئاتر» باید نقش یک خدمتگزار را ایفا می‌کند.
از دیگر جلوه‌های تصویری موسیقی و کاربرد آن در نمایش، اثری است که موسیقی می‌تواند در زمان و مکان نمایش داشته باشد؛ همچنین با استفاده از ایده‌های مناسب موسیقیایی و رنگ آمیزی موسیقی، می‌توان به شخصیت‌پردازی و تحلیل رفتارها و اعمال بازیگران پرداخت و نیز با احساسات آنها عجین شد و یا باعث ایجاد حس دراماتیک در مورد موضوعی خاص گردید. در اینجا ذکر این نکته ضروری است که با توجه به موقعیتهای زمانی و مکانی نمایش، موسیقی نیز به دلیل اینکه در خدمت نمایش است و به صورت خط موازی با آن (نمایش) پیش می‌رود، می‌تواند بیان‌کننده رفتار عده‌ای خاص در مقطع زمان و مکان مشخص باشد. چنانچه در هنگام رؤیت نمایشی با حال و هوای کودکانه، وجود موسیقی‌ای که منطبق بر روحیات این قشر باشد، تأثیری دیگر را در بیننده ایجاد می‌کند. از موضوعات مهمی که در مقوله «موسیقی در تئاتر» به شکل برجسته به چشم می‌خورد، اثری است که موسیقی در بیان احساسات و عواطف دارد. شیوه بهره‌گیری از کاراکترهای حسی و استفاده از آن با بیان موسیقیایی، خود حرفه‌ای مجزا، دشوار و ذوقی است. در نظر اول، آهنگساز و کارگردان با تبادل افکار، اثری تکمیل‌تر شده را شکل می‌دهند. صحنه‌ها و قطعات موسیقی، موازی و مکمل یکدیگر دکوپاژ می‌شوند و به روند تکمیلی نمایش، تسلسل‌وار کمک می‌کنند؛ حال در این بین (دکوپاژ) کدام مؤثرتر، موفقتر و ... بوده‌اند، مجال دیگری را می‌طلبد و بحث وسیعتر. آنچه در اینجا بیشتر مدنظر است توصیه و یا ایجاد ارتباط موسیقی با هر موضوع خاص نمایشی نیست؛ بلکه بحث بر سر قدرت تصویرسازی و بیان احساسات به وسیله زبانِ گویای موسیقی است. شاید بسیاری از متون نمایشی و آثار بزرگترین نویسندگان جهان، با موسیقی همراه نبوده‌اند؛ ولی این نیاز احساس می‌شود که نوعی تعادل و تفاهم بین دو مقوله موسیقی و نمایش سیستم ارتباطی مطلوبی را برای مخاطب فراهم می‌آورد.
فرم اپرا از نمونه‌های بارز استفاده موسیقی در کنار نمایش است و همان‌گونه که می‌دانیم در دوره رومانتی‌سیسم، فراوان نگاشته شده است. اپرا به صورت فرم بزرگِ آوازی، سازی و دراماتیک است که همه بخشهای موسیقی از جمله همسرایان، ارکستر و تمام تجهیزات دراماتیک؛ اعم از لباس، دکور و ... را که مربوط به هنر نمایش (تئاتر) است در بطن خود دارد و همه آنها نقش مهمی را ایفا می‌کنند و به نظر می‌رسد که تعادلی ویژه، میان موسیقی و درام در محتوای کلی این هنر نمایشی وجود دارد.
کم کم در این هنر نمایشی، صحنه‌پردازیها به چنان وضعی درآمد که شگفت‌زدگی شنوندگان را موجب شد. گروه‌های بزرگ همسرایان، لباسها، صحنه‌های شگفت‌انگیز، بالت و ... همه و همه نقطه‌نظرهای دراماتیک را تحت‌الشعاع قرار داد. نمونه‌های این تأثیرگذاری را می‌توان در «روسینی»، «بلینی»، «برسیوز»، «گوئو» و در زمان کلاسی‌سیسم در «موتزارت» و «هایدن» مشاهده کرد. اگر موسیقی با شکلهای تئاتری که به پاره‌ای از آنها اشاره کردیم، عجین نشده بود، شاید کمتر کسی به سوی این گونه نمایشها کشیده می‌شد. موسیقی در اپرا بسیار عالی و جدی بود و بسیاری از این اپراها با آنکه به جنبه دراماتیک آنها توجهی اندک شده بود، هنوز هم مورد تحسین و تمجید قرار می‌گیرند. نشانه دیگر در اپرای قرن 19 در جهت روح بخشیدن به نمایشهای رومانتیک با توجه به تمهای ملی، اساطیری و سوررئالیستی بود. همچنانکه در اپراهای «وِبِر» مانند «فرایشوتز» و سپس «واگنر» این نکات را می‌بینیم. همچنین «مونته‌وردی» که از آهنگسازان برجسته دوره باروک (اواخر دوره رنسانس به باروک) در سالهای 1567 تا 1643 میلادی است، آهنگسازی برجسته برای صحنه‌های سوگواری و دراماتیک بوده است. از جمله آثار این آهنگساز، اپرای «اتللو» و نیز «فالستاف» را می‌توان نام برد که از شاهکارهای وی به شمار می‌روند. بی‌شک او در زمان خود از معروفترین چهره‌های ادبی و هنری بوده و قدرت خلاقه و تصویرگریش با بیان موسیقی، وی را از جمله نوابغ این رشته به شمار آورده است.
موسیقی به بیانی خود به تنهایی بازگو کننده احساسات بشری است؛ اما توأم شدن آن با هنرهای نمایشی به رشد و القای تفکر خاص نهفته شده در نمایش کمک می‌کند.
عوامل بیانی در موسیقی؛ یعنی آن اثر بخشهای متقابل که موسیقی را به دلخواه و به تصمیم آفریننده آن درخشنده یا تیره، حماسی و تشبیهی یا ناامید و تسلیم‌طلبانه، عاشقانه و حاسدانه یا مردانه و فداکارانه و ... متجلی می‌سازد در هر هنر دیگر نیز مشاهده می‌شود. هنر نقاشی با رنگهای تیره، می‌تواند جنبه‌های کلاسیک، غم‌افزا یا مذهبی را موجب شود. همین هنر با هدفی مذهبی، مثلاً آنجا که می‌خواهد بهشت، فرشتگان رحمت و مهربانی خداوند را نشان دهد، شاید این بیان را با نشان دادن رنگهای روشن، خطهای گرد و بی‌زاویه انتقال دهد. به عنوان مثال هنرمند برای تعریف خشونت (زبری) و یا خصیصه‌ای دیگر، نمونه‌هایی از شعر، تصویر، نقاشی و برای تعریف «انحنا» (پیچ و خمی که زاویه‌ای در آن نیست) نمونه‌ای از هنر معماری را ارایه می‌دهد. همین خصیصه در موسیقی با کمک عوامل ساختاری دیگر می‌تواند به خوب القا کردن یک ایده یا بازگو کردن احساسات خالق، مؤثر عمل کند و موجبات تفکر و تعمق را در مخاطب به وجود آورد. تصوراتی را که تنها با دیدن قادر به درک آن نیستیم و از این طریق (موسیقی) به ما انتقال می‌یابد؛ این تأثیر و تأثر از قدرت بی‌پایان موسیقی نوید می‌دهد. 

 منابع
1ـ تاریخ جامع موسیقی ـ ترجمه: بهزاد باشی
2ـ چگونه خوب بشنویم ـ ترجمه: پرویز منصوری


* مدرس گروه موسیقی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران