گزارش از کارگاههای آزاد بازیگری تئاتر بررسی شد
بهار برهانی کنار دکه روزنامهفروشی ایستادهاند. بیش از ۲۳ سال ندارند. دست در جیب میبرند و هر کدام اسکناسهای ته جیبشان را به فروشنده میدهند. مجلهها، هفتهنامهها و روزنامهها صفحه به صفحه با عکسهای بزرگ و ...
بهار برهانی
کنار دکه روزنامهفروشی ایستادهاند. بیش از 23 سال ندارند. دست در جیب میبرند و هر کدام اسکناسهای ته جیبشان را به فروشنده میدهند. مجلهها، هفتهنامهها و روزنامهها صفحه به صفحه با عکسهای بزرگ و عنوانهای درشت در دست بچهها ورق میخورند ...
«آلپاچینوی سینمای ایران کیست؟»،«هدیه تهرانی؛ گرانترین هنر پیشه سینمای ایران»،«علی دایی؛ سومین ستاره فوتبال جهان»،«پارسا پیروزفر؛ این بار چهره عوض میکند»،«مهدی مهدوی کیا؛ گرانترین قرارداد...»
یکباره یاد حرف فریدون صدیقی، مدرس و روزنامهنگار باسابقه میافتم که میگفت:«جوانان این روزها سه دسته شدهاند و یا دنبال هنرپیشه شدن هستند یا دنبال فوتبالیست شدن که از هر دو طریق میخواهند به شهرت و ثروت برسند و دسته سوم آنهایی هستند که میخواهند خبرنگار شوند و اگر جزو دسته اول و دوم نبودند، دست کم به نوعی با آن دو ارتباط داشته باشند.»
اما از شهرت و ثروت که بگذریم، میل به برون فکنی از بدو تولد، همراه انسانها است؛ اما کمکم یا به مرور زمان یاد میگیرد که چگونه از ابزارهای طبیعی بدنش برای این منظور استفاده کند. ابتدا راه رفتن را میآموزد و بعد سخن گفتن را؛ البته بدون آنکه از مکانیزم و ساخت و ساز این اعمال سردربیاورد.
دهه 70 همراه با تغییر و تحولات فرهنگی و فضای باز هنری در ایران بود. در همین دوره و تقریبا از سال 73 بود که در گوشه و کنار شهر با روند رو به افزایش تاسیس موسسههای آموزش بازیگری روبهرو شدیم.
تعداد زیاد، تبلیغات گسترده و جذب نیروی زیاد در این آموزشگاهها پس از مدتی، مشکلات متعددی را برای هنرجویان، خانوادههای آنان و حتی جامعه به همراه آورد و تبدیل به بحث داغ رسانهها شد.
به دنبال این قضایا و جلوگیری از گسترش این بحث، وزارت ارشاد وارد ماجرا شد و ادامه فعالیت این موسسات را منوط به رعایت ضوابط و مقررات خاص و مهمتر از همه داشتن مجوز دانست و این موضوع سبب شد تا امروز تعداد موسسات معتبر و فعال چندان چشمگیر نباشد؛ اما از آنجا که تئاتر هر کشور، آیینه تحولات آن جامعه است و معمولا نخستین تغییرات و تحولات در آن منعکس میشود پس باید چهره آن هم روز به روز و همپای تحولات اجتماعی تغییر کند. این در حالی است که ما در فرهنگ و جامعه تئاتری خود معمولا با یک چهره ثابت و ایستا از تئاتر کشور مواجه هستیم؛
چون معضلات و مشکلات امروز تئاتر، بحث جدایی ناپذیر محافل هنری بود. پس از یک بررسی آماری متوجه شدیم که صاحبنظران، استادان و فعالان حرفهای این حوزه، بحث آموزش را سرلوحه مباحث اصلی تئاتر میدانند؛ چرا که در سایه آموزش (چه دانشگاهی و چه غیردانشگاهی) میتوان معضلات بعدی؛ مثل پژوهشی، اقتصاد و ... را طبقهبندی کرد.
با توجه به جایگاه دانشگاه در تولید فکر و نیروی انسانی در سال شاهدیم که تعداد زیادی دانشجوی تئاتر وارد دانشگاهها میشوند و همزمان با شروع سال تحصیلی در دانشگاهها، موسسات آزاد هنری نیز به همین تعداد و گاهی بیشتر هنرجو ثبت نام میکنند و شعار همه آنها هم «با حضور اساتید برجسته دانشگاهی» است.
ماحصل ورود و خروج در این مراکز علمی و آموزشی تاکنون چه بوده است؟ اگر بنابر قاعده هر دانشجو ابتدا بتواند به تعریف دقیق و درستی از عرصه فعالیت خود دست پیدا کند پس چرا دانشجویان ما کمتر تعریفی مبتنی بر تفکر و اندیشه از تئاتر ندارند؟ از طرف دیگر اگر معضل فارغالتحصیلان کشور، کمبود امکانات آموزشی، نبودن منبع و مرجع به روز، عدم حضور فعال و مثبت استادان و ... است و مجموع این عوامل، سبب شده تا این نسل را از نظر سطح علمی ضعیف بدانند، چگونه میتوان از آموزشگاهها دانش آموختگانی فرهیخته تحویل جامعه تئاتری داده شود؟
در مراجعه به یکی از معتبرترین و اولین آموزشگاه تئاتر؛ یعنی آموزشگاه سمندریان، نکات دیگری برای ما روشن شد؛ استاد سمندریان خود از اعضای هیأت علمی دو دانشگاه تهران و آزاد اسلامی است و با این حال یک آموزشگاه را هم راهانداخته است.
در نبود استاد سمندریان، «تورج ثمینی پور» مدیر داخلی موسسه می گوید: «هنرجویان معمولا دو دستهاند. بیش از چهل درصد آنها دانشجویان دانشگاهی استاد سمندریان هستند که در کنار مطالعات تئوریک دانشگاه به یادگیری تجربی و کارگاهی تمایل بیشتری دارند؛ اما دسته دیگر، هنرجویان آزاد هستند که بیشتر آنها صرفا عشق بازیگری و شهرت دارند و در مراجعه به اینجا هم میگویند ما میخواهیم فقط بازیگر شویم.»
ثمینی پور در ادامه توضیح داد: «بچههایی که از بیرون و به شکل آزاد میآیند، معمولا حتی حوصله خواندن نمایشنامه هم ندارند چه برسد به درک نمایشنامه که از خواندنش سختتر است؛ اما سمندریان بچهها را از همان ابتدا مجبور میکند که حداقل هفتهای یک خلاصه نمایشنامه تحویل دهند و یک نمایشنامه هم برای کلاس آقای شهرستانی بخوانند.»
ثمینی پور ضمن اشاره به اینکه سمندریان، گذشته از توانایی بدن، بیان و بازیگری به بالا بردن سطح معلومات بسیار اهمیت میدهد درباره آینده شغلی هنرجویان و اینکه آیا موسسه آنها را برای پروژههای تلویزیونی و سینمایی معرفی میکند یا نه گفت: «اینجا از روز اول به بچهها میگویند که هیچ تضمینی برای کار پیدا کردن وجود ندارد. شرایط جامعه و محیطهای کاری نیز به درستی برای آنها توضیح داده میشود؛ اما آنچه مهم است، این است که بچهها اینجا مدام با هم تمرین میکنند و با محیط در ارتباط هستند. در آموزشگاه به بچهها میگوییم که اگر گروه تشکیل دهند و کار خوبی ارایه کنند، سه روز اجرا برایشان در نظر گرفته میشود و به این ترتیب با صحنه و نفس تماشاگر آشنا میشوند. خیلی از کارها به دلیل کیفیت بالا از همین آموزشگاه به اجراهای عمومی رفتهاند؛ مثل در انتظار گودو «وحید رهبانی»، پدر «محمود رضا رحیمی» و ... ضمن اینکه حضور بعضی از استادان؛ مثل فخیم زاده در آموزشگاه خود برگ برندهای است تا بچهها برای پروژههای پر پرسوناژ انتخاب شوند.»
اما آیا حضور کوتاه در چند سریال؛ یعنی آینده روشن شغلی؟ پاسخ بعضی از هنرجوها که با آنها برخورد کردیم این است که از هیچی بهتره. اگر ادامه پیدا نکرد، میرویم دنبال یک کار دیگر.
این یعنی بالا رفتن آمار بیکارانی که حالا به دلیل داشتن اندک تخصصی، سطح توقع بالایی از جامعه دارند و پس از مدتی با هزار و یک سرخوردگی مواجه میشوند.
نکتهای که هم در دانشگاهها و هم آموزشگاهها نادیده گرفته میشود، پرورش و تقویت نیروی ذهنی و ثبات شخصیت است. برخورد سطحی با این مقوله، سبب شده که مردم جامعه با این افراد با جمله اینها آدمهای خاص یا عجیبی هستند برخورد کنند؛ چرا که ضعف نیروی عصبی، حسی و خلاقیت، آنها را دچار عمل یا برخوردهای خاص کرده است.
محمود رجبی، یکی از مدرسان یوگا و مدی تیشن که در موسسات متعددی به هنرجویان بازیگری، آموزش میدهد در این باره گفت: «در طی قرون متمادی، هنرمندان همیشه از آشوبهای ذهنی و عاطفی رنج دیدهاند و حتی گاه به بیماریهای عصبی و روانی مبتلا شدهاند؛ نمونهاش آرتو، استریندبرگ، ون گوگ و ... است.»
وی افزود: «هنرمند می تواند با تحریک و غلیان عاطفی به مرز آفرینش و الهام برسد؛ اما هدف اصلی از پرورش هنرپیشه، این است که بتواند تا حد امکان بر ابزارهای وجودی احاطه پیدا کند. کنترل و نظارت بر خود، اساس خلاقیت بازیگر است.»
این مدرس یوگا در بخش دیگری از سخنان خود گفت: «اغلب بازیگرانی که به ما مراجعه میکنند با اختلالات عصبی مواجه هستند؛ چون برون فکنی عواطف را به خوبی نیاموختهاند. شناخت بدن و ساخت و ساز آن برای هر کس که میخواهد طبیعت وجود خودش را بشناسد، مفید است؛ چرا که از این طریق، میتوان درک بهتری از مقوله مهارت بازیگری به دست آورد.»
او خاطر نشان کرد: «بسیاری از مدرسان بازیگری که تحت تاثیر آموزشهای متد «اکتینگ» بودهاند، معمولا به این مباحث توجه نمیکنند و عملا از تمرینهایی استفاده میکنند که ربطی به مقوله بازیگری حرفهای ندارد و باری از دوش هنرپیشه بر نمیدارد و تنها توجه بازیگر را از اجرای هنرمندانه و اقتضائات دنیای نمایشی دور میکند.
نادر برهانی مرند، کارگردان تئاتر نیز درباره نقش آموزش در تئاتر میگوید: «آموزش در یک بخش، دانشگاههای رسمی را در بر میگیرد و در بخش دیگر، آموزش در آموزشگاه هاست. در آموزش تئاتر، یک دوره شاهد اوج و فرودهایی بودیم. در دورههای اوج آموزشی، استادان کارآمد و بالطبع دانشجویان موفق حضور داشتند و در دوره فرود نیز شاهد عکس قضیه بودیم. در حوزه آموزش، عدم وقوف سیاستگذاران به امر تئاتر، باعث کاهش کیفیت آموزش تئاتر شده است. متاسفانه بسیاری از استادان، دانش به روز ندارند. هنوز در اغلب کلاسهای موسسات آموزشی ما برپاشنه چخوف و شکسپیر میچرخد و این در حالی است که وارد سده دیگری شدهایم. مراکز آموزشی ما از جریان زلال تئاتر، عقب هستند و در آنها درسهایی داده میشود که سالهای دور، این دروس تدریس میشد و ما در دنیای دیگری هستیم. نتیجه این عقب ماندگی، این است که فارغالتحصیلان آموزشگاهها در تعریف مباحث روزگار خود با گمگشتگی روبهرو هستند و آنچه یاد گرفتهاند پاسخگوی نیازهای خود و جامعهشان نخواهد بود.»
«محمد یعقوبی» نیز ضعف تئاتر را به سیستم آموزشی مرتبط میداند و میگوید: «تنها درصد کمی از مدرسان ما افرادی صاحبنظر و صاحب سبک در تئاتر هستند. طبیعی است که با وجود پایین بودن درصد سواد بیشتر مدرسان آموزشگاهها، نمیتوان به تربیت شاگردان مفید توسط آنها امیدوار بود. به نظر من مدرسی که یک کتاب یا یک کار عملی موفق تئاتری از خود ندارد، نمیتواند در تئاتر صاحبنظر باشد.»
تصویر آن چند جوان کنار کیوسک روزنامهفروشی، حرفهای بچههای آموزشگاه، امیدواری که در چشمهای عدهای از آنها دیده میشد، سخنان دستاندرکاران تئاتر و هزاران مشکل دیگر که تئاتر ما این روزها با آن درگیر است همه کنار هم پازل شکسته و درهمی را برایمان به تصویر میکشد که تکههایی از آن گم شده یا در جای خود نیست. آیا واقعا عدم آموزش صحیح، وضع را به این ناکجا آباد کشانده؟ آیا بحث داغ بودجه کم به تنهایی منجر این رکود و سرخوردگی هنرمندان شده است و یا عدم برنامهریزی و بیتوجهی مسئولان رده بالای کشور به مقوله تئاتر یا شاید برخورد سطحی عدهای از مردم که هنوز جایگاه این هنر انسانی را در سطح نازلی میدانند و تعریفی برای آن ندارند؟
آیا در وضع موجود ما باید از اساس، تربیت تئاتری شویم؟ آیا آن تربیت باید به این صورت باشد که بازیگران را تربیت بهتری کنیم و یا برای تماشاگر، کلاس بگذاریم و یا اصلا باید کل فرهنگ به سمت یک رنسانس برود و حرکتی انجام دهد که حاصل آن رشد فرهنگی در تمام زمینهها باشد؟