در حال بارگذاری ...
...

آخرین بازمانده از نسلی دیگر

 فریده دلیری  پل بین دنیای قبل و بعد از جنگ جهانی در تئاتر امریکا توسط نویسنده‌ای که به سختی از سالهای جنگ رهایی یافت و برای یک دهه تا سال ۱۹۴۵ سکوت اختیار کرد، ساخته شد. وی تئاتر امریکا را از یک سرگرمی بی‌ارزش و محدود به ...

 فریده دلیری

 پل بین دنیای قبل و بعد از جنگ جهانی در تئاتر امریکا توسط نویسنده‌ای که به سختی از سالهای جنگ رهایی یافت و برای یک دهه تا سال 1945 سکوت اختیار کرد، ساخته شد. وی تئاتر امریکا را از یک سرگرمی بی‌ارزش و محدود به فعالیتی مهم و فرهنگی تبدیل کرد و بدین ترتیب توجه جهانیان را به خود جلب کرد. نام این مرد «یوجین گلداستون اونیل» است. اونیل به درستی پدر نمایشنامه‌نویسی مدرن امریکا نامیده شده است. نه فقط به خاطر اینکه او اولین نمایشنامه‌نویس بزرگ امریکا بود، بلکه به دلیل تأثیر کارش در رشد تئاتر امریکا و همچنین تأثیری که بر دیگر نمایشنامه‌نویسان پس از خود بر جا نهاد. او علاوه بر دستیابی به موفقیت تحسین برانگیز به محبوبیت بین‌المللی دست یافته است. در سرتاسر دنیا نمایشنامه‌هایش به کرات اجرا شده‌اند و موضوع آثار وی، مبنای کتابها و مقاله‌های بی‌شماری قرار گرفته است.
یوجین اونیل بحثهای طولانی درباره تئاتر امریکا داشته است و چنین جدلهایی بندرت و در اندازه‌های کوچک در نمایشنامه‌هایش مطرح می‌شوند. وی مفاهیم سنتی مانند پژوهش و جستجو را در بسیاری از آثارش به کاربرد و کم کم از موضوعاتی استفاده کرد که در صحنه تئاتر امریکا ظاهر نشده بودند. بویژه موضوعاتی که در ارتباط با روانشناسی انسان بوده است. اونیل حالتی از پریشان حالی را وارد چرخه دراماتیک و ادبی کرد. شخصیتهای خلق شده توسط او با کمک تجربه به شخصیتهای افراطی اجتماعی و روانشناختی در آمد که بین خود آگاه شعر گونه و عدم قدرت تکلم در حال تغییرند.
واکنشهای اولیه انتقادی بر علیه اونیل، باعث شد تا وی زمینه جدیدی را در مفهوم و موضوع نمایشنامه‌هایش پدید آورد: نوآوری در استفاده از عناصر تکنیکی تئاتر. اونیل از وسایلی مانند ماسک، تک‌ گوییهای بازیگران با خود، استفاده از فیلم بر روی صحنه و حتی از خود صحنه به عنوان وسیله برای بیان مفاهیم استفاده کرد.
او حقیقت غیر قابل بحث تئاتر امریکا را با عزم راسخ بنیان نهاد و این تئاتر را در مسیر دایره‌وار قرار داد. برای امریکای پس از جنگ، وی در ابتدا بازمانده‌ای از دنیای دیگر به نظر می‌رسید؛ نویسنده‌ای که حرفه او پایان یافته بود. هنگامی که در سال 1936 جایزه نوبل در ادبیات به اونیل اعطا شد وی حدود دوازده سال؛ یعنی از سال 1934 تا 1946 هیچ نمایشنامه جدیدی ننوشت. سرانجام در سال 1946 با نگارش نمایشنامه «مرد یخین می‌آید» شخصیتهایی را خلق کرد که به واسطه الکل به دنبال فراموشی‌اند. خود اونیل در نامه‌ای به دوست و همکارش «کنت مک گاون» چنین نوشت:
«چیزی بود که من می‌خواستم با آن زندگی را آشکار کنم؛ کامل و به طور عمیق. این مسأله در یک زندگی رخ می‌دهد، نه در یک تئاتر ... من سعی کردم چیزی را که می‌نویسم به نمایش تبدیل شود تا در نهایت تو احساس کنی که روح 17 زن و مردی را که ظاهر می‌شوند و زنهایی که ظاهر نمی‌شوند، بشناسی، درست مثل اینکه احساس کنی یک نمایشنامه درباره هر کدام از آنها خوانده‌ای. من نمی‌توانستم بخشهای زیادی از زندگی افراد را گرفته و آن را خلاصه کرده، نقش آنها را کوتاه کنم. اگر من تصویر کاملی از فضا و مکان، دوستی و طنز و گرمی روابط انسانی و محتوای عمیق درونی اشخاص نمایش را ارایه نمی‌کردم، شما به این افراد علاقمند نمی‌شدید و اثر داستان را عمیقاً بر هم زننده افکار و آرامش خود می‌دیدید.»
بارها و بارها اونیل نه فقط ناکافی بودن کلمات را برای بیان احساسات توجیه می‌کند، بلکه شواهد خیانت را به وسیله کلمات بیان می‌نماید. اونیل از زبان به گونه‌ای استفاده می‌کند تا بتواند برای آثارش حمایت یا شوریدگی به ارمغان آورد.
زبان شاید به طور مجازی برای وی آن چیزی باشد که به طور ادبی پرفسورلیدز در نمایشنامه «میان پرده شگفت‌آور»1 می‌گوید: «زبان مرده».
در این نمایشنامه، نینا زنی که عدم ثبات روحی او بندرت از هوشیاری و آگاهیش می‌کاهد، ارزش کلمات را اینگونه تبیین می‌کند:
«دروغ در صداهایی که کلمه نام دارند ... چطور ما میمونهای فقیر، خودمان را پشت صداهایی که کلمات نام دارند، مخفی می‌کنیم.»
زمان و سرعت در نمایشنامه‌های اونیل به سستی و کندی می‌گذرد و حرکت فیزیکی کمی در آثار او موجود است. زمان تقریباً از قوانین طبیعی اطاعت می‌کند. آگاهی اونیل از دروغ پردازی معانی و بیانی است تا حدی که در لحظه قدرت احساسی، شخصیتهایش به زبان سنتی و گذشته بر می‌گردند.
یکی از کنجکاویهای ریخت‌شناسی انسانی یا شاید پاتولوژیستی این است که هر چقدر فرد پیرتر می‌شود خاطره‌های گذشته نسبت به گذشته نزدیک، کاملتر و روشنتر می‌شوند. چنین خاطراتی ریشه عمیق دارند. آیینه آینده، تنها گذشته را نشان می‌دهد. شخصیتهای اونیل، وحشتزده گذشته و آینده هستند و قدرت نگه داشتن لحظه‌ها را ندارند تا حالی را ساکن کنند و اتفاقات آنها را به داخل زمان نکشاند.
همانطور که اریک در نمایشنامه «هیویی»، سعی و تلاش می‌کند تا توجه تماشاگران بی‌تفاوت خود را حفظ کند، اونیل می‌توانست احساس کند بین او و آنهایی که آثارش را می‌خوانند خلیجی باز شده است و زمان بایستی در نهایت بیاید. هیویی در سکوت آغاز می‌شود و در شکلی از زبان به پایان می‌رسد که نسخه دیگری از آن سکوت نیست. سکوت از نظر اونیل، وسوسه سرنوشت است. او همچون اریک در هیویی بدون تماشاگر، پله‌های هتل را به تنهایی به سوی اتاقش بالا می‌رود؛ جایی که مرگ منتظر اوست.
«من سعی می‌کنم تا فریاد بکشم / به درد صدا می‌بخشم // تا در آوازه‌خوان خیابانی شود / نمایش بی‌صدایی از آهنگ غمناک را به اجرا در آورم // اما چیزی اشتباه متولد شد / صدا شبیه گریه شد // و در سکوت شروع و ختم شد / تمام اینها // که من قبلاً گفته‌ام / آنجا اتفاق می‌افتد که سکوت هست // جایی که من / مردی آرام // در عشق با آرامش / و زندگی آرام // در بین تصاویر غرق شدم / حس می‌کنم در اعماق سکوت دریا هستم.»2 


1ـ نمایشنامه «میان پرده شگفت‌آور» به ترجمه نگارنده
2- Bigs boy (C.W.E): Modern American Drama (1945-1990) U.K: Cambridge