نقد نمایش «آواز ستارهها» نوشته و کار «مهرداد کورش نیا»، تالار نو، فروردین و اردیبهشت ماه 85
< پژمان پروازی < تئاتر آیینهای است که در آن رفتارهای ما منعکس میشود. هنر نمایش، قدرتمندانه و بدون هیچ واهمهای حرف خود را میزند و حتی شاید با صدای بلند که: «این ماییم». ایجاد انگیزه و جهت بخشیدن به اندیشهها در ...
< پژمان پروازی
< تئاتر آیینهای است که در آن رفتارهای ما منعکس میشود. هنر نمایش، قدرتمندانه و بدون هیچ واهمهای حرف خود را میزند و حتی شاید با صدای بلند که: «این ماییم». ایجاد انگیزه و جهت بخشیدن به اندیشهها در راستای هدف از ویژگیهای بارز این هنر پویا و آرمانگراست؛ لذا میطلبد تا با انسان کندوکاو در اعماق و درونیات به ریشه دست یازد و بعد از آن، دیگر «این ماییم» که باید راه درست را انتخاب کنیم. آیا ستارهها آواز میخوانند؟!
از آنجا که نویسنده متن و کارگردان یکی است، ارزیابی کلیت اجرا چندان غامض و دشوار نیست، لیکن تحلیل درست فرضیات ارایه شده در ورای آنچه مخاطب به عنوان انگارههای ذهنی با خود بیرون میبرد، ایجاب میکند تا در جمعبندی نهایی با دقت بیشتری عمل شود.
«ستاره» به همراه خواهر بزرگترش «شهلا»، مستأجر یک نویسندهای هستند که به علت بیماری هر دو کلیه، مرتب دیالیز میشود. رابطه ستاره که حدود بیست و یکی دو سال دارد با صاحبخانه (اردلان)، فراتر از عرف است؛ چنانکه علاوه بر سرکشی، مداوم از او و پرس و جو میکند و به خصوصیترین جنبههای زندگی وی نفوذ پیدا مینماید. شهلا پس از یک ازدواج ناموفق، اینک دل در گرو مهر «امید» بسته و برای زندگیاش برنامهریزی میکند. «شهاب»، پسری است بظاهر خجالتی که دل در گرو ستاره دارد و گاهی به او سر میزند؛ اما ستاره گویا چندان به او وابسته نیست و سرانجام ستاره را ترک میکند. رفت و آمدهای مکرر امید به خانه شهلا و اختلاط او با ستاره از حّد میگذرد و آنچه نباید حادث میشود. ستاره به ایدز مبتلا میشود. تنها در خانه صاحبخانه که عاشق اوست به رویش باز است و حتی به وی پیشنهاد ازدواج میدهد. مرگ ستاره پایان این سرگذشت است و رفتن استاد از آن خانه به همه چیز خاتمه میدهد.
در کنار خط سیر اصلی داستان که بیشتر به آن پرداخته خواهد شد، داستانکهایی نظیر گذشته اردلان و حضور محمد در روال زندگی ستاره، باعث کشش بیشتر میشود و مدت 90 دقیقه، نمایش را قابل تحمل میکند. خرمن بیز در مقام نویسنده، جامعه پیرامون خود را هدف قرار میدهد و از آنچه میبیند، ماجرایی میسازد تا در قالب نمایش، مخاطب را با خود همسو کند؛ بنابراین در شیوه و سبک کارگردانی، واقعگرایانه عمل مینماید و تمامی اجزا و عناصر صحنهای، بازیها و حتی فضاسازی به این مسأله کمک میکند. به عنوان نمونه، شهلا در مقابل تماشاگر و روی صحنه خود را بزک میکند و یا روی صحنه میوه خورده میشود و چیزی درست شبیه زندگی اتفاق میافتد. با تمام اینها به دلیل داشتن اوج و فرودهای مناسب و برخورداری لازم از کشش دراماتیک و نیز کنش و واکنشهای منطقی، نمایش به لحاظ ساختار و شیوه ارایه توانسته موفق باشد. ساختار روایی (ارسطویی) از شروع با معرفی شخصیتها تا میانه که شامل بیماری اردلان، روابط عشقی متعدد ستاره و حقیقت پایبندی امید به شهلاست، ادامه پیدا میکند و در انتها با بسته شدن پرونده مرگ ستاره، همه چیز به پایان میرسد.
کشمکش از نوع فرد با اجتماع است؛ چرا که تک تک افرادی که در سرنوشت ستاره حضور دارند به نوعی مقصر محسوب میشوند. شخصیتهای حاضر در صحنه، همه اصلی هستند و عباس و محمد که هیچگاه آنها را نمیبینم و تنها از گفتار سایرین درباره ایشان آگاهی پیدا میکنیم، شخصیتهای منفیاند. تمام تمهیدات به کار گرفته شده از سوی کارگردان در قابل قبول نشان دادن اشخاص بازی به دلیل شفاف نبودن گذشته آنان و عدم اشاره کافی به سوابقشان در پرداخت نهایی، دچار تزلزلاند. شاید ستاره، شهلا، اردلان، شهاب و حتی امید را که یک مسافرکش است با تمام خصوصیتهایی که دارد از نزدیک دیده و برایمان قابل لمس باشند، لیکن در تطبیق فضای ذهنی با روایت داستان، میطلبد تا از آنها بیشتر بدانیم که کیستند و از کجا آمدهاند و چرا این چنیناند؟ از کشمکش سخن به میان آمد؛ اما نمونهای ذکر نشد. ستاره و شهلا هر دو درگیرند. شهلا به عنوان خواهر بزرگتر از رفتارهای خواهرش نگران است و نمیخواهد که او آلوده شود؛ اما ستاره بیپروا هر کاری را که میخواهد انجام میدهد و معلوم نیست چرا این دو با هم زندگی میکنند و تنها در خلال صحبتهای امید با شهلا، مشخص میشود وی یک ازدواج ناموفق داشته است. امید هم با شهلا کشمکش دارد و از او میخواهد تا ستاره، تن به دوستی با دوستش، به نام عباس بدهد. در طول ماجرا متوجه میشویم عباس متأهل است. حال این سؤال پیش میآید که چرا امید، اصرار بر این کار دارد؟ ارتباط صمیمانه او با ستاره و حتی بیپروایی و رساندن آن به نهایت، پاسخ مناسب به این سؤال مطرح شده است. شخصیت محوری (ستاره) گویی چراغی است که دیگران گردش جمع شده تا ماجرا به سرانجام برسد. دیدگاه کاملاً واقع گرایانه و درست نویسنده بر این اساس که همه ما در زندگی هم نقش داریم، قابل تقدیر و شایسته احترام است. در شیوه کار، بازیها یکدست و روان ارزیابی شود و هیچ نقطه ضعفی به چشم نمیخورد، لیکن به عنوان نقطه قوت، میتوان از امید در قالب کاراکتر منفی که حضورش تعادل را بر هم میزند در مقابل رفتارهای منطقی شهلا یاد کرد. او به خوبی توانسته از عهده ایفای نقش برآید. شهاب با تمام کوششی که برای خنداندن تماشاگران به عمل میآورد تا اندازهای تصنعی بازی میکند و این ربطی به هدایت کارگردان ندارد. او میتوانست با خلاقیت بیشتر در برجستهتر کردن نقشش مؤثر باشد. ستاره، شهلا و اردلان هم خوب بازی میکنند؛ اما در حدی نیستند که کفه ترازو را به سمت پایین یا بالا هدایت کنند. تمایل به دراماتیزه شدن صحنه در حّد مطلوب وجود دارد، لیکن کافی نیست و این را از تغییرات اساسی در صحنه؛ مثل بعد دادن میتوان به خوبی دریافت کرد. طراحی صحنه، موجز و قابل پذیرش است و اجرای آن بویژه استفاده همزمان از یک صحنه و تغییر دکور برای نشان دادن طبقه پایین و بالا در تالار نو، بیانگر دقت و درایت دستاندرکاران این بخش از نمایش است. طراحی لباس بسپار دقیق و هوشمندانه است و استفاده از رنگهای مناسب و متناسب با شخصیتها، منطقی و قابل دفاع است. بخش طراحی چهرهپردازی با توجه به ضرورت، چندان فعال نیست؛ هر چند در پرداخت و ارایه کاراکترهای بازی بویژه اردلان (مرد صاحبخانه) موفق است، لیکن با بررسی دقیق جزییات مشخص میشود که نیاز چندانی به استفاده از این تمهید در حد اعلا وجود ندارد. موسیقی نمایش، چندان به گوش خوش نیست و شاید در تغییر لحظهها و در زمان پایانی، طبق روال به کار رفته باشد. این مسأله نشان میدهد که کارگردان، ضرورت چندانی در بهرهگیری از این وجه، احساس نکرده و با آوردن ریتم و ضرباهنگ در متن کار از جمله خواندن آواز و رنگ بر روی میز توسط امید یا حتی شهاب، میکوشد تا به ایدهآلهایش در انطباق فضای واقعگرا دست پیدا کند. رعایت نشدن دستورات نوری، محسوس است. گویی خواسته خرمن بیز با اجرا همخوان نیست؛ چرا که در برخی جاها مثلاً آنجا که شهاب با ستاره مشغول فال گرفتن است و یا در فضای بارانی، نشان از شب و تاریک بودن هواست؛ اما روایت داستان بر مبنای دیگری جلو میرود. به هر حال از قابلیتهای نوری برای تطبیق ماجرا با انگارههای واقعگرایانه، میشد بیشتر استفاده کرد؛ هر چند نباید صحنه پایانی که نور ملایم آبی بر روی گلدانی که بر روی تخت، جایی که ستاره در خانه اردلان روی آن مینشست، از نظر دور بماند.
با نگاهی به کارنامه گروه تئاتر بهمن، میتوان دریافت که اندک اندک سمت و سوی حرکت این گروه به سوی موفقیت هموار میشود؛ ولی با همه اوصاف گفته شده از اجرا، چند اشاره هم خواهم داشت به نحوه انتقال پیام در قالب حرفهای بازیگران؛ مثل زن همسایه که مراقب اوضاع و احوال است و همه چیز را گزارش میکند. شهلا میگوید: اگر همین عده هم نبودند، همه جا را فساد بر میداشت یا معلوم نبود که چه خواهد شد. با این حساب و از سوی دیگر حرکات، رفتار، لباس پوشیدن و اختلاط ستاره با پسران چه معنایی میدهد؟ یا نشان دادن مسایلی از جمله مشروبات الکلی، مواد مخدر و امثالهم، آیا در تقابل با برخی پیامها نیست؟ قبول داریم و میپذیریم نمایش خاص است و همانطور که در مقدمه ذکر شده بازتاب رفتارهای اجتماعی است و شاید ناهنجاریها برای این واقع نمایی، سطح بیشتری داشته باشند؛ اما دو نکته باید مشخص شود:
اول آنکه تقابل پیام مستقیم و حرکتهای ارایه شده، دلنشین نیست و همانگونه که به درک بالای مخاطب تئاتر میاندیشیم باید به این قضیه هم فکر کنیم. دوم با توجه به احتمال نگرشهای منفی در قبال نشان دادن برخی موارد از قبیل مشروبات الکلی، مواد مخدر و غیره، از روشهای جایگزین استفاده شود. شکی نیست که تلاش گروه و تمامی آنانکه شرایط را برای اجرای این نمایش فراهم آوردهاند، مثبت و خیر است؛ ولی به دلیل حساسیتهای جامعه شاید چنین کاری لازم و به صلاح نباشد.
بد نیست قبل از جمعبندی از به کارگیری ریتم و ضرباهنگ مناسب توسط کارگردان نیز قدردانی شود.
آنچه از آواز ستارهها بر میآید، تحلیلی از اشخاص اجتماع است که به جای حرکت در جهت تکامل درونیات بیشتر به سوی انگیزههای بیرونی قدم بر میدارند. به عبارت دیگر رسیدن به اهداف شخصی بر خواستههای مدنی و اجتماعی ارجح است. میبینیم امید را که برای دسترسی به نیت شوم خود به چه حیلههایی متوسل میشود و به همین ترتیب تک تک آدمها، خودشان را میبینند و به دیگران فکر نمیکنند؛ راستی چرا؟ <
نمایش «آواز ستارهها» از شهرستان ساوجبلاغ پس از حضور در جشنواره استانی و در نهایت حضور در بیست و چهارمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر، مورد توجه قرار گرفت و در رشتههای مختلف از سوی داوران صنوف گوناگون از جمله انجمن نمایش، کاندیدا شد. به همین انگیزه دو نگاه متفاوت درباره این نمایش را منتشر کردهایم.
دبیر سرویس نقد