در حال بارگذاری ...
...

«داریوش ارجمند»، مدیر مدرسه عالی بازیگری حوزه هنری در گفتگو با «نمایش»:این جمله را بارها گفته‌ام. من به کارهایی که کرده‌ام، افتخار نمی‌کنم، بلکه به کارهایی که نکرده‌ام، افتخار می‌کنم. خیلی به کارهایی که نکرده‌ام، افتخار می‌کنم.

این جمله را بارها گفته‌ام. من به کارهایی که کرده‌ام، افتخار نمی‌کنم، بلکه به کارهایی که نکرده‌ام، افتخار می‌کنم. خیلی به کارهایی که نکرده‌ام، افتخار می‌کنم. به هر قیمتی بر روی صحنه تئاتر و یا به سینما رفتن، شأن ...

این جمله را بارها گفته‌ام. من به کارهایی که کرده‌ام، افتخار نمی‌کنم، بلکه به کارهایی که نکرده‌ام، افتخار می‌کنم. خیلی به کارهایی که نکرده‌ام، افتخار می‌کنم.
به هر قیمتی بر روی صحنه تئاتر و یا به سینما رفتن، شأن انسانی نیست. در هر کجا با شرافت کارکردن، کار انسانی است. همه این کارها را می‌کنیم برای کرامت، شرافت و عزت انسانی.
ما هنرپیشه بسازیم که چه شود؟ آخر هنرپیشه که تا آخر عمرش هنرپیشه باقی نمی‌ماند. مدرسه هنر باید مدرسه اخلاق و انسان سازی باشد.
آمار نشان می‌دهد که 70 درصد جوانهای این مملکت، دوست دارند که بازیگر بشوند و به این کلاسها می‌آیند و بعد از چند جلسه می‌گویند که ما استعداد نداریم. آن وقت می‌گویم برو دنبال چیزی که استعدادش را داری.
< گفتگو از: نوید دهقان
 
< اشاره
مدرسه عالی بازیگری در سال 1375 توسط حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی که مدیر وقت آن زمان حوزه، حجت‌الاسلام زم بود، تأسیس و مدیریت مدرسه به داریوش ارجمند واگذار شده. در سالهای اولیه، دوره کلاسها دو ساله و شامل چهار ترم بود؛ اما برای کاهش هزینه‌ها و دیگر مسایل در سالهای بعدی مدرسه، دوره آموزش به 8 ماه ـ دو ترم ـ تقلیل پیدا کرد. در این مدرسه دروسی چون کارگاه بازیگری، کارگاه بازی برای دوربین، یوگا، پانتومیم، حرکات موزون، صدا و بیان 1، صدا و بیان 2، کارگاه فیلم، تاریخ تئاتر و تحلیل نمایش تدریس می‌شود. انگیزه گفتگویی که در زیر می‌خوانید، سر فصل «آموزشگاه‌های تئاتر» بود؛ اما در لابه‌لای بحثها از مسایلی صحبت شد که خواند آنها خالی از لطف نخواهد بود.
 
< با توجه به اینکه ما این همه دانشگاه هنری با عناوین مختلف داریم، انگیزه شکل‌گیری این قبیل آموزشگاه‌ها را در چه می‌دانید و چه اهدافی را دنبال می‌کنند؟
= بسم الله الرحمن الرحیم. فکر می‌کنم همه کسانی که در این رشته هنری فعالیت دارند، فرصت این را پیدا نمی‌کنند که به دانشگاه بروند. ما جوانهای مستعد و علاقه‌مند داریم که به نوعی در این میان سرگردانند. نکته دیگر کسانی هستند که دارای شغل‌اند؛ ولی به کار هنری علاقه‌مند. بعضی دیگر کسانی هستند که مشکلاتی در ارتباط برقرار کردن با دیگران و یا حرف زدن دارند. شاید تمرینات ما در کار تئاتر برای این بخش از متقاضیان، یک نوعی پسیکو درام بوده تا به گونه‌ای از گرفتاریهای شخصی خودشان صحبت کنند و با ایجاد ارتباط از آن خلاص می‌شوند. شاید یکی از دلایلش هم این باشد که دانشکده‌های ما و نحوه کنکوری که وجود دارد، پاسخگوی ورود آن استعدادهایی که دوست دارند این کار را بکنند، نبوده است؛ اما اینکه این مدارس چه می‌کنند به نظر من بیشترین جذابیت این مدارس در هنر سینماست و از آن برای جذب و ورود دختر و پسرهای جوان استفاده می‌کنند. حالا در دوره‌های کوتاه و بلند مدت و با روابطی که با تشکیلات سینما دارند، برخی از این استعدادها به سینما می‌روند. خدمات دیگر این کلاسها جمع کردن استعدادهای سرگردان است که آنها را آموزش می‌دهند. بچه‌های بسیاری آمدند که همچنان در تئاتر فعالیت می‌کنند و به تلویزیون و یا سینما رفتند. به هر حال فرصت بروز استعداد خودشان را پیدا می‌کنند. خود من گاهی که با این بچه‌ها صحبت می‌کنم، خیلی صادقانه به آنها می‌گویم که این کار نباید کار اول برای تأمین زندگی آنها باشد. برای اینکه من معتقدم در کشور ما هنوز، هنر نمی‌تواند کار اول باشد. برای اینکه عرضه و تقاضا آنچنان نیست که شما بازیگر تئاتر باشید و بتوانید زندگی خود را بچرخانید و یا ازدواج کنید و بچه‌دار شوید و بچه خود را بزرگ کنید. مگر اینکه شما به یک شبکه دولتی وصل شوید و حقوقی دریافت کنید؛ مثلاً به انجمن نمایش بروید و یا در یک جایی دیگر استخدام شوید و در کنارش این کار را بکنید. شما می‌دانید اینجا تعداد متقاضی در بخش تئاتر چقدر زیاد است و سالن و امکانات ما خیلی کم است. حتی در بخش سینما، کشور ما به اندازه کافی سینما ندارد. فکر می‌کنم اگر این کلاسها به وظایف خود خوب عمل کنند در آن صورت بچه‌ها به میل خود به این کلاسها می‌آیند. به نظر من این دورانی که بچه‌ها در اینجا هستند برای آنها یک دوران سازنده است. ما در اینجا سعی می‌کنیم بازیگری را پایه‌ای با بچه‌ها کار کنیم؛ چرا که معتقدم بازیگری از زندگی بیرون می‌آید و مربوط به انسان است و انسان مدام در حال زندگی کردن است. بنابراین شناسایی زندگی، مسأله مهمی است. عموماً علاقه‌مندانی که به اینجا می‌آیند بعد به دانشگاه می‌روند. خیلی از هنرجوهای من موفق شدند به دانشگاه بروند و تشویقشان کردم که در یک دوره دراز مدت به تحصیل این رشته بپردازند؛ اما مسأله بر سر این کلاسها نیست. مسأله بر سر این است که چه نوع دانشکده‌های هنری و چه نوع کلاسهایی فعالیت می‌کنند. بحث بازاریابی آنها چه می‌شود. تلویزیون، سینما و تئاتر اگر دارای یک قانونمندی درست بشوند در آن صورت، آدم غیرمتخصص و غیرتحصیلکرده، نمی‌تواند در این کار وارد شود؛ باید ترتیبی داده شود که تهیه کننده‌ها از کسانی استفاده کنند که در این راه تحصیل کرده‌اند. من خیلی به تحصیل معتقدم؛ البته این برخلاف نظر کسانی است که از توی خیابان و از توی خانه‌شان به خاطر چهره زیبا و روابط، وارد این حرفه شده‌اند و حالا می‌گویند که اعتقادی به تحصیل نداریم. هیچ فرقی بین بازیگری با پزشکی، معلمی و ... نیست. هر کاری تخصص می‌خواهد. امروزه دیگر تخصص حرف اول را می‌زند.
< این مدارس در مقابل یا در کنار مراکز دانشگاهی تئاتر هستند؟
= این مدارس می‌توانند بازوی کمکی برای دانشکده‌ها باشند و استعدادهایی را که در مدت کوتاه‌تری می‌توانند بروز پیدا کنند و جایگاه خودشان را پیدا نمایند، عرضه کنند. من همچنان به تحصیل دانشگاهی معتقد هستم؛ اما با شرایط موجود در مملکت ما و وضعیتی که در مورد کار وجود دارد و اینکه بچه‌ها به هر حال باید در یک مکانی ذوقیاتشان را بروز بدهند، فکر می‌کنم هر چه بیشتر از این کلاسها تشکیل شود، باز هم کم است؛ چرا که آنها تصوری خاص از بازیگری دارند و وقتی به این کلاسها می‌آیند، متوجه می‌شود که کار ساده‌ای نیست. بازیگری گستره بسیار وسیع و پیچیده‌ای است و چسبندگی‌اش به زندگی که از دل آن می‌آید، باعث می‌شود که هر کسی فکر کند که می‌تواند بازیگر شود. باید روشی پیدا شود تا این استعدادها بتوانند کار بکنند. اول باید از دانشگاه شروع کرد؛ چون دانشجو، چهار سال رنج شب امتحان را می‌برد و ترس و لرز نمره و بدبختی کنکور را کشیده است؛ البته در همان دانشکده‌ها هم مشکل وجود دارد. گهگاه چون من هم تدریس کرده‌ام، دیدم بعضیها فقط به خاطر اینکه به دانشگاه بیایند در کنکور، رشته هنر را انتخاب کرده‌اند. چون فکر کرده‌اند از این راه زودتر وارد دانشگاه می‌شوند. بسیاری از استعدادهایی که دیدم، آرزو دارند به دانشگاه بروند. خود من در کلاسهایم هنرجویانی دارم که دارای استعداد بالایی هستند و همیشه از آنها این سؤال را می‌پرسم که چرا به دانشگاه نمی‌روید؛ البته دلایل زیادی دارند. یا بی‌حوصلگی است یا سن زیاد و یا اینکه می‌گویند آنجا برویم و بیاییم، بعد از چهار سال به کجا می‌رسیم. برخی می‌گویند چیزی یاد نمی‌دهند. این استدلال آنهاست. در ضمن در دانشکده‌های هنری بخصوص در وجه بازیگری و پرورش بازیگر، زمان لازم را برایش نمی‌گذارند. یک سری کار است که آدم علاقه‌مند، خودش باید به سراغش برود. مهمترین مسأله در بازیگری به نظر من کارگاه و تمریناتش است؛ یعنی خود هنرجو باید برود تا زندگی را دریافت کند. آن تجاربی را که در کتابهای دیگران گرد آمده بخواند و بعد بیاید و حاصل آن را در کارگاه به استاد راهنما به صورت «اتود» پس بدهد. همانطور که ما در زندگی تمرین زندگی می‌کنیم تا به یک جایی برسیم، بازیگری هم به همین شکل است.
< با صحبتهایی که کردید و اهدافی را که برای آموزشگاه‌ها برشمردید، حالا جدا از مدرک تحصیلی که دانشگاه‌های هنری پس از اتمام دوران تحصیل به دانشجویان می‌دهند، چه وجه تمایزهایی را بین دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌های هنری قایل هستند؟
= به نظر من در آموزشگاه‌های هنری بخصوص در بخش بازیگری، اصولی وجود دارد که آنها باید یاد گرفته شود؛ اما در تمام دنیا اساتید هنری، مرشدهای هنری هستند؛ یعنی یک فرمول نیست. برای اینکه ما با انسان سر و کار داریم و قرار هم نیست که ما انسانها را زیراکس و تکثیر کنیم و مانند هم بیرون بدهیم. آن وقت جهان بازیگری متوقف می‌شود؛ بنابراین من فکر می‌کنم در این آموزشگاه‌ها، فرصت و وقت، بیشتر و تعداد کمتر است. ما به کسی تعهد نمی‌دهیم که حتماً شما را سر کار  بازیگری می‌گذاریم و یا حتماً معرفیتان می‌کنیم؛ البته اگر پیش بیاید، این کار را می‌کنیم؛ اما تعهدی در این زمینه نمی‌دهیم. آموزشگاه فرصت بیشتری است تا در زمینه بازیگری با افراد بیشتری کار کنیم و با خلقیات و روحیات آنها بیشتر آشنا شویم. هر بازگیری را باید به یک گونه‌ای هدایتش کرد. فکر می‌کنم در دانشگاه‌ها به علت شلوغ بودن و به علت نوع موضوع ‌بندی و فصل بندی درسها، خیلی از درسها، وقت زیادی صرفشان می‌شود که نباید بشود. هنرجو باید خودش برود و بخواند. دانشگاه؛ یعنی همین. دانشجو باید خودش برود و جستجو کند. هیچ جای دنیا، این طوری نیست. شما اگر بخواهید درباره استانیسلاوسکی بدانید، می‌گویند این کتاب و آن کتاب و ... را بخوان و اگر مشکلی پیدا کردی بیا و از من بپرس، نه اینکه بیاییم 8 ماه و هر دفعه 2 ساعت از کتاب استانیسلاوسکی درس بدهیم. اینجا، جای این مجالها نیست. اینجا مثل جایی می‌ماند که شما بخواهید به کسی شنا یاد بدهید. شنا را نمی‌توان در خشکی یاد داد. برای شنا باید بچه 6 ساله را در استخر بیندازید و او دست و پا بزند و شما مراقبش باشید تا یاد بگیرد. ما روز اول به او می‌گوییم کاری بکن تا ببینیم چی داری. آن کمبودهایی را که در آن موقع می‌بینید، می‌رود دنبالش و جبرانش می‌کند. ما در روز اول می‌گوییم، کاری برای شما نخواهیم داشت و تعهدی هم نداریم. شما می‌توانید استعدادتان را در اینجا بسنجید و ببینید به درد این کار می‌خورید یا نه. مگر همه آنهایی که کلاس خط می‌روند، استاد امیرخانی می‌شود؟ مگر همه کسانی که به کلاس شنا می‌روند، قهرمان شنای جهان می‌شوند؟ این هم یک تجربه‌ای است که یک جوان آن را تجربه می‌کند تا ببینید که چقدر در این زمینه استعداد دارد. ما باید طوری عمل کنیم که اگر او به مرحله بازیگری نرسید در جاهای دیگر بتواند برای زندگی‌اش از آموخته‌هایش استفاده کند.
< آموزشگاه‌های بازیگری چه جایگاهی در سیستم آموزشی کشور دارند؟
= ممکن است جایگاهی در سیستم آموزشی کشور نداشته باشند و اگر بخواهیم دنبالش برویم باید مدرک بدهیم و مدرک دادن هم شرایطی دارد و باید آیتم درسها را تنظیم کنند و ... در آموزشگاه‌ها افرادی که تجربه‌ این کار را دارند و سوابقشان دیده و تعریف شده با بچه‌ها کار می‌کنند. نکته مهمتر اینکه بچه‌ها هستند که انتخاب می‌کنند؛ درست مانند سیستم طلبگی. در سیستم طلبگی، این شاگرد است که استادش را انتخاب می‌کند؛ اما شما در دانشگاه می‌نشینید و هر که سر کلاس آمد، استاد شماست. اینجا آگهی می‌کنیم که فلانی اینجاست و من به خاطر او به آنجا می‌روم و او خودش انتخاب می‌کند. فقط در علوم حوزوی و حوزه‌های علمیه است که این سیستم درجه یک وجود دارد و شاگرد، خود استادش را انتخاب می‌کند. البته یک تبلیغات سوء هم کنارش هست که هنر جو باید با آگاهی کامل انتخاب کند. وظیفه مهمتر این است که به جوانهایی که می‌آیند باید پیش از همه اخلاق هنری و شرافت هنری آموزش داده شود. این نکته مهم در سیستم آموزش مرشدی و طلبگی به نظر من خیلی جواب می‌دهد. حتی معتقدم این سیستمی است که باید در دانشگاه‌‌ها هم به وجود آید. نباید وقت هنرجو را با تاریخ تئاتر بگیریم. تاریخ تئاتر، کتابش هست و هنرجو باید خودش آن را بخواند. نباید به او یاد داد که در یونان چه اتفاقهایی افتاد و یا تسپیس چه کار کرد. آن چیزی که مهم است، فلسفه بازیگری است و چرایی و چگونگی هنرمند بودن. اینطور هم نیست که هر کسی به اینجا بیاید، ولو اینکه به عشق دیدن استاد و بازیگر مورد علاقه‌اش باشد. من هیچوقت اجازه ندادم بچه‌ها با این تفکر اینجا جمع شوند. کوشش کردم بگویم قبل از اینکه بازیگر باشم، چه هستم و آن بخش را قبل از بازیگر بودن به آنها تعلیم می‌دهم. هنرمند قبل از اینکه هنرمند باشد باید انسان باشد. سپس سرزمینهای بازیگری را معرفی می‌کنم؛ البته اگر بخواهیم عروسک بسازیم و دستمان بگیریم و تکانش بدهیم، بحث دیگری است. الان به حدود 10 شاگرد درس می‌دهم؛ اما قرار نیست آنها را مانند خودم کنم.
< کیفیت آموزش در آموزشگاه‌ها به چه شکل است؟ انتخاب واحدهایی که در آموزشگاه‌ها تدریس می‌شود بر مبنای چه اصولی است؟
= واحد درسی برای دانشگاه است. ما آنچه را که احساس می‌کنیم و تجربه و تحصیل کردیم به هنرجو آموزش می‌دهیم. من هم در ایران و هم در فرانسه و نیز در تلویزیون، سینما و تئاتر کار کردم و آنچه را که ضروری می‌دانم، می‌گویم تا وقت هنرجوها در این مدت فشرده گرفته نشود. بیشترین وقتی که از آنها می‌گیریم برای تقویت حس‌شان، شناخت خودشان و مسایل مربوط به زندگی و انسان است که بازیگری از دل آنها بیرون می‌آید. کارگاه بازیگری و تربیت حس و بیان داریم. بسیاری از هنرجویان ما، مشکل بیان داشتند و آمدند تا مشکل بیان شان را رفع کنند. نمی‌خواستند بازیگر هم شوند. خانم مهندسی اینجا بود که فوق لیسانس معماری داشت. گفت: من آمدم کلاس تا با این اتودهای بازیگری، خودم را بهتر بشناسم و بتوانم با دیگران بهتر ارتباط برقرار کنم؛ چرا که آدم خجالتی و بسته‌ای هستم. ما هم کمکش کردیم و موفق شد.
< با آنچه که گفتید، در نهایت چه مقام و مسئولی، عهده‌دار انتخاب این تعداد برنامه برای آموزش در آموزشگاه‌ها است؟
= مأمور انتخابی برای دانشگاه است. من یک روش برای تدریس بازیگری دارم. اگر بخواهیم اینها را شبیه هم کنیم باید جمع کنیم و همه آنها به دانشگاه بروند. فکر می‌کنم آموزشگاه‌ها کاری را نباید بکنند که دانشگاه‌ها می‌کنند. اینجا باید کار متفاوت صورت بگیرد. شیوه من، یک شیوه خاص است. البته مسایلی که در آموزشگاه‌ها تدریس می‌شود، جز بدیهیات است. برای اینکه اینها اصول اولیه است.  اینکه شما باید بدن آماده، صدایی آماده و حس آماده داشته باشید، جز اصول اولیه هستند. اینها بخش مقدماتی است که شما را برای بخش تکنیکی آماده می‌کند. همه اینها که جمع می‌شود، حالا می‌توانید بازی بکنید؛ البته روشهای آدمها گوناگون است و در جهان هم به این شکل است و هر کس به گونه‌ای عمل می‌کند. در تمام دنیا حتی کسانی که از یک مدرسه بازیگری بیرون می‌آیند، بازیهایشان مثل هم نیست. اگر اینگونه بود یک روش وجود می‌داشت؛ مثل کارخانه‌های سیمان که در همه جای دنیا، یک نوع سیمان بیرون می‌دهند؛ اما در مورد بازیگری اینگونه نیست که فتوکپی شوند و بیرون بیایند. کشف استعدادهای درونی و بازگرداندن آنها به خودشان و راهنمایی کردن هنرجویان بسیار مهم است. این همه تنوعی را که خداوند آفریده نباید به خاطر مطامع دنیوی و سیاسی به یک شکل مبدل سازیم. یک اصول پایه‌ای در کتابها وجود دارد؛ اما اینجا یعنی در کارگاه‌ها باید آنها را تجربه کرد.
< نکته دیگری که درباره آموزشگاه‌های هنری مطرح می‌شود، خروجی آنهاست.
= این سؤالها را باید از کارخانه بستنی‌سازی پرسید که شما این مقدار شیر می‌گیرید چه مقدار بستنی می‌دهید؟ کار هنر، کار دل است؛ کار گل نیست. این صحبت اشتباه است. نباید توفیق یک دانشکده یا مدرسه را بر اساس خروجی‌اش سنجید. ممکن است از یک مدرسه یک نفر بیرون بیاید و تا صد سال هم از هیچ دانشگاهی؛ مثل او بیرون نیاید و این خروجی به همه‌اش می‌ارزد. برای همین بازیگر خوب و توانمند، کمیاب است. باید همه را تست بزنیم و همه باید بیایند تا یکی بیرون برود. 50 تا 60 سال است که این مملکت، مدرسه هنری داشته است. به من می‌توان بگویی خروجی آنها چقدر بوده است؟ اکبر زنجانپور، سعید پورصمیمی، پرویز پورحسینی و قدیمترها علی نصیریان و داود رشیدی و عزت‌الله انتظامی. خروجی تئاتر با خروجی سینما فرق می‌کند. در سینما با دماغ عمل کرده و لنز می‌توانی جلو بروی؛ اما در تئاتر خیر. تازه آن جلو رفتن، فرو رفتن سریع هم دارد. مگر چند پرفسور حسابی داشتیم؟ در این صورت باید خروجی دانشگاه فیزیک تهران را مسدود می‌کردند؟ در علوم انسانی، این نوع حسابگری غلط است. شناخت هنر و فلسفه هنر یک عمر وقت می‌خواهد. مدیریتش نیز همینطور است. آدمی که تجربه این کار را دارد با آدمی که تجربه این کار را ندارد، ببینید که چقدر با هم فرق دارند. اگر از دیوار اتاق من عکس بگیرید، خروجی مدرسه من را شاهد خواهید بود. اگر در سال یک هنرجو از مدرسه من در جشنواره بدرخشد آن وقت می‌توانم بگویم خیلی موفق بوده‌ام. تمامی این تقدیرنامه‌هایی که بچه‌های مدرسه من گرفتند از بازی در صد فیلم سینمایی بیشتر ارزش دارد. فرض کنید من آدم سوءاستفاده‌گری هستم. یکی از اشکالات شما این است که با مدیران مدرسه صحبت می‌کنید. هیچ کسی نمی‌گوید که ماست من ترش است. باید از هنرجوها بپرسد تا بگویند آقای ارجمند در کلاس چه کار می‌کند. البته من تمام توانم را در این راه می‌گذارم. حالا بروید و از بچه‌ها بپرسید خروجی چه بوده و چه چیزهایی یاد گرفته‌اند و به چه کارشان آمده است. این کلاس آنقدر به کار برخی آمده که وقتی می‌خواهد ازدواج نماید با من مشورت می‌کند. ما در اینجا در باغ سرخ و سبز را به هیچکس نشان نمی‌دهیم. من دنبال آن بچه‌ای هستم که راه به هیچ جایی نمی‌برد. اگر توانست عالی است؛ ولی اگر نتوانست حداقل بتواند زندگی‌اش را بسازد؛ چون بازیگر اگر نتواند زندگی خود را بسازد، اشتباه می‌کند که برای دیگران بازی می‌نماید. اول از همه باید زندگی خودش را اداره کند. در غیر این صورت، چیزی ندارد که به بقیه بگوید. بازیگر آن است که در زندگی معمولی خودش، آدم موفقی باشد. کسی که می‌خواهد بازی کند در درجه اول باید زندگی را بشناسد. هر کس زندگی را بهتر بشناسد بازیگر بهتری می‌شود. وقتی دانشگاه می‌روید و یا وقتی 5 یا 10 نمایشنامه می‌خوانید و در هر نمایشنامه به طور معمول 20 شخصیت است، شما با 20 شخصیت رفیق می‌شوید و 20 نفر را می‌شناسید و اینگونه زندگی را می‌شناسید. دانشگاه راه‌ها را یاد می‌دهد. در دانشگاه، دردشناس و انسان‌شناس می‌شویم. در دنیا بازیگر بی‌اعتقاد و بی‌ایمان پیدا نمی‌کنید؛ چون باید به زندگی اعتقاد داشت. کلاس بازیگری، فقط این نیست که جلوی دوربین بروی و هر چه خواستی بگویی و در آنجا از شکل و شمایل و نیز قد و قواره‌ات استفاده کنی. کلاس بازیگری، کلاس زندگی است. درس بازیگری، درس زندگی است. کسی که بازیگری را بیاموزد دیگر برای کسی بازی نمی‌کند؛ چون بازی را می‌شناسد؛ چون می‌داند که چه چیزهایی را باید در خودش تغییر بدهد تا سرگذشت خوبی داشته باشد.
< با این صحبتهای شما چرا برخی از آموزشگاه‌ها با اینکه چهره‌های بنام را برای تدریس می‌آورند، موفق عمل نمی‌کنند و بعد از مدتی تعطیل می‌شوند؟
= اینجا چند سؤال پیش می‌آید. اینکه موفق یعنی چه؟ موفق؛ یعنی کلاسی که مثلاً 20 هنرپیشه به سینما می‌دهد؟ الان موفق، معنایش این است. موفق؛ یعنی آموزشگاهی که در آن تضمین کنند که تو را به یک سریال، فیلم یا تئاتر معرفی کنند. تمام تبلیغاتشان نیز بر روی همین است؛ حتی مسئولان برخی از آموزشگاه‌ها که عکس افرادی را که از آن آموزشگاه به سینما رفته‌اند در تبلیغاتشان چاپ می‌کنند. عموم اینها یک بار مصرف هستند و دیگر خبری از آنها نیست؛ البته موفق هم داشتند و نمی‌گویم که نداشته‌اند؛ اما این یک راهش است. من روز اول به همه می‌گویم که این شغل نیست و یک شغل جدی پیدا کنید و این حرفه، سرگرمی شما باشد. اگر توفیق پیدا کردید و به موفقیت رسیدید که چه بهتر؛ ولی زندگی خودتان را تباه این کار نکنید. یک روز، چشمت را باز می‌کنی و می‌بینی 10 سال دور تئاتر شهر پرسه می‌زنی، تو این استودیو و تو آن استودیو، دو دفعه هم از جلوی دوربین رد می‌شوی و دو بار هم می‌آیی روی سن و دو جمله می‌گویی و ... ولی بعد از 10 سال چی‌ داری؟ مسلماً هیچی. آن وقت می‌گویی که پدر من در راه هنر در آمد. من این حرف را قبول ندارم؛ چون فرد مورد نظر، هنوز به مرحله‌ای که هنرمند بشود، نرسیده است. بنابراین نباید هر کاری را کرد و یا تن به استعمار داد و به دریوزگی افتاد تا کاری داشته باشیم. باید قدرت انتخاب داشت. من با حقوق بازنشستگی‌ام زندگی می‌کنم. هر فیلمی را که بخواهم بازی می‌کنم و هر فیلمی هم که نخواستم بازی نمی‌کنم. قناعت کردم و نیازهایم را کم کردم تا شرافتم را حفظ کنم. این جمله را بارها گفته‌ام. من به کارهایی که کرده‌ام، افتخار نمی‌کنم، بلکه به کارهایی که نکرده‌ام، افتخار می‌کنم. خیلی به کارهایی که نکرده‌ام، افتخار می‌کنم. آن هنرجویی هم که به اینجا می‌آید، همین را به او یاد می‌دهم و به او می‌گویم که اول باید زندگی بکنی. چه فایده‌ای دارد فقط مهدی فتحی شوی؟! خدا رحتمش کند. هنرپیشه بزرگ را در بیمارستان نگه داشتند تا پول بیاورند. بازیگری، نمی‌تواند شغل اول باشد. بعد هم در جاهایی باید روابط داشته‌باشی و من آن روابط را ندارم. من نمی‌توانم به کارگردان تئاتر یا فیلم یا سریال بگویم که از این بچه‌ها در فیلم خودت استفاده کن. من روز اول می‌گویم که هیچ کاری برایتان نمی‌کنم. مدرک هم نمی‌دهم. گواهی بازیگری یعنی چه؟ مگر کسانی که دکترای تئاتر دارند، مدرک را روی سینه سنجاق می‌کنند و جلوی دوربین می‌ایستند؟ شما روی صحنه که هستید با توجه به دانسته‌هایتان می‌توانید بگویید که من، این هستم. دکترا به کار شما نمی‌آید.
< مبحث بعدی درباره پول و بودجه آموزشگاه‌هاست. با توجه به اینکه این مدرسه زیرنظر حوزه هنری است، آیا بودجه‌ای از سمت حوزه دریافت می‌کنید یا اینکه تمام خرج مدرسه از شهریه‌ای که دریافت می‌کنید، تأمین می‌شود؟
= اینجا زیرنظر حوزه هنری است و 10 سال پیش افتتاح شد. از همان زمان ما نصف شهریه‌های آموزشگاه‌های دیگر را می‌گرفتیم. این مدرسه دو سال است که از حوزه هنری، بودجه نگرفته و خودکفاست. شهریه‌ای را هم که از بچه‌ها می‌گیریم برای حق‌التدریس استادها و پول فبض آب، برق و تلفن است. این سالن را حوزه هنری به ما داده است. یارانه هنری حوزه هنری به ما همین ساختمان است. ما در اینجا شهریه بسیار کمی می‌گیریم؛ حتی کمتر از یک مهد کودک و تازه آن هم به صورت قسطی می‌گیریم. در این مدرسه از طریق همین شهریه‌های اندک، ما توانستیم کتاب هم چاپ کنیم. دو کتاب چاپ کردیم. یکی از این کتابها درباره آگوستوبوآل است که نایاب شده است. اگر در هر سال ما یک نفر را بیرون بدهیم، کار بزرگی کرده‌ایم. در این سالها به نظر من یک اتفاق خوب افتاده است. من از 10 سال پیش که این مدرسه را داشتم شاید از سال چهارم و پنجم بود مدام برای یک موضوع تلاشم کردم. آقای حسین پارسایی را از موقعی که در تئاتر بچه‌های مسجد کار می‌کرد، می‌شناختم. ایشان من را به قم دعوت کرد. حالا کسی که از خاک تئاتر برآمده، رییس مرکز هنرهای نمایشی شده است. این شاید مبارکترین اتفاقی است که افتاده او کار را می‌فهمد. راه بندانهای بسیاری برای بچه‌هایی که می‌خواهند کار کنند، وجود دارد. در بخش تئاتر، هجوم متقاضی زیاد است و فلج هستیم؛ چون سالن به اندازه این همه آدم که علاقه‌مند نمایش هستند، وجود ندارد. در سینما یک شرایط دیگری حاکم است. امیدوارم با همت آقای پارسایی و دیگران درست شود. ما مسئول هستیم. من در برابر کسی که از این آموزشگاه بیرون می‌رود، مسئولم و مسئولیتم بیشتر از کسی است که او را فاسد می‌کند؛ چون من او را از اینجا بیرون دادم. به هر قیمتی بر روی صحنه تئاتر و یا به سینما رفتن، شأن انسانی نیست. در هر کجا با شرافت کارکردن، کار انسانی است. همه این کارها را می‌کنیم برای کرامت، شرافت و عزت انسانی. بعد من شرافت و کرامت انسانی را بگذارم زیر پایم که می‌خواهم روی صحنه بروم؟ این مدارس هر چقدر هم که تکثیر شوند و آدم مسئولی در رأس آن باشد برای این مملکت کم است. برای جوانهایی که دیگر پارک، سینما و ... جوابشان را نمی‌دهد چه باید کرد؟ اگر این مدارس را تعطیل کنیم باید منتظر بروز عواقبش در جاهای دیگر باشیم. در این مدارس، حداقل هفته‌ای سه روز، حرف حساب می‌شنود. هر دفعه که به اینجا می‌آیند. یک آشتی با دوستانش، مذهب و ... دارند و اینها تأثیر می‌گذارد. ما هنرپیشه بسازیم که چه شود؟ آخر هنرپیشه که تا آخر عمرش هنرپیشه باقی نمی‌ماند. مدرسه هنر باید مدرسه اخلاق و انسان سازی باشد.
< با توجه به اینکه هیچ کمکی از حوزه هنری به لحاظ مالی دریافت نمی‌کنید چرا خودتان را مستقل نمی‌کنید؟
= اگر بخواهیم از حوزه هنری مستقل شویم، ساختمان را از دست می‌دهیم. روزی که ما اینجا را افتتاح کردیم، قرار بود سازمان سینمایی حوزه از هنرجوهای ما در کارهایش استفاده کند. اینجا اصلاً به این منظور ساخته شد؛ اما هیچوقت این اتفاق نیفتاد؛ چون کارگردانها دنبال برنامه‌های دیگر بودند؛ حتی مرکز هنرهای نمایشی که اینقدر تئاتر اجرا می‌کند، نگفت شما که بازیگر تربیت می‌کنید آیا به درد ما می‌خورید یا نه و یا کارگردانهایی که آنجا پول می‌گیرند، نیامدند این بچه‌ها را ببینند. قرار بود مرکز نمایش حوزه، مرکز سینمایی حوزه و مرکز تئاتر ارشاد، سه ضلع مثلثی که کار نمایش را برای سینما و تئاتر انجام دهند ما را کمک کنند؛ اما اتفاقی نیفتاد و ما اینجا سرسختانه ایستادیم و کاری را که لازم بود، انجام دادیم. به اعتقاد من بسیاری از بچه‌های این مدرسه در هنر این مملکت راه پیدا کرده‌اند. اگر بازیگر نشدند، نویسنده و شاعر که هستند؛ ولی اگر این منافذ باز بود آن وقت می‌گفتم این مدرسه با این بضاعتی که دارد چه کارها می‌کرد. منتها هر کس، ساز خودش را می‌زند. امروز جشن سالگرد این مدرسه است و شاید 6 ماه دیگر جشن ترحیم آن باشد. از من چیزی کم نمی‌شود. من می‌روم و سریالم را بازی می‌کنم؛ اما اگر من اینجا ماندم به خاطر بچه‌های اینجاست.
< هنرجویان چقدر با شما و سیستم کارگاه همراه هستند؟ نتیجه این مدت فعالیت چه بوده است؟
= شما باید با هنرجوهای من صحبت کنید. امروز جشن دهمین سال است و من دعوتنامه برای هنرجویان و مدیران فرستادم. از مدیر محترم حوزه تا رییس سازمان سینمایی سوره، کمیسیون فرهنگی مجلس و ... را دعوت کرده‌ام و همچنین مشاوران هنری رییس جمهور و ... 10 سال اینجا کار کردیم و 2 سال بدون یک ریال بودجه از طرف حوزه کار کردیم. شما باید با هنرجوهای من صحبت کنید.
< در آخر چه دیدگاهی نسبت به تأسیس این قبیل آموزشگاه‌ها دارید؟
= اصلاً هنرپیشه تربیت کردن مسأله نیست. باید جایی باشد که حداقل در هفته، سه روز حرف حساب به این جوانها گفته شود. خروجی دانشگاه‌های ما چه بوده است؟ هزاران آدم متقاضی در آمریکا می‌روند تا هنرپیشه بشوند و یک میلیون دختر نابود می‌شود تا یک «جودی فاستر» به وجود آید. به این سادگیها که نیست. اینجا بحث هنر است. آمار نشان می‌دهد که 70 درصد جوانهای این مملکت، دوست دارند که بازیگر بشوند و به این کلاسها می‌آیند و بعد از چند جلسه می‌گویند که ما استعداد نداریم. آن وقت می‌گویم برو دنبال چیزی که استعدادش را داری. من خودم در آن دو و سه هفته اول، این را می‌فهمم. بازیگری چیز دیگری است. ما مسئول زندگی این بچه‌ها هستیم. من می‌گویم هر چقدر این مدارس گسترش یابد، خوب است؛ البته باید کننده این کار وجود داشته باشد. اگر کسی هدفش پول نباشد و خدمت باشد، آدم بیشتری به سراغش می‌رود. باید روابط هنری سالم باشد. شما باید در یک رابطه سالم، وارد کار هنری شوید. آنهایی که استعداد دارند، بالا می‌آیند. مقوله هنر با دارایی، آموزش و پرورش و ... فرق می‌کند. مقوله هنر چیز دیگری است. یک کار سهل و ممتنع است. هر کس که منصب و شغلی دارد، نمی‌تواند در حوزه هنر نظر بدهد. تجربه می‌خواهد. چرا آقای «علی نصیریان» چهره ماندگار می‌شود؟ می‌دانید از چه سالی در این کار است؟ او جواهر است. باید تجربیاتش مورد استفاده جوانان قرار بگیرد. یک موقع است که شما می‌گویید او برای میلیاردها پول اینجاست. نه آقا! من خانه هم ندارم. من اگر می‌توانستم با پول خودم چنین مدرسه‌ای را ایجاد کنم، می‌کردم و الان هم در فکرش هستم. پیش آقای پارسایی، وزیر ارشاد، بیت رهبری و شهرداری هم خواهم رفت. برای اینکه نگذارم این بچه‌ها از هم بپاشند. این طوری نیست که اینها را در خیابان ول کنیم. من آموزشگاه را برای این بحثها می‌خواهم و پای آن ایستاده‌ام. <