در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با نیما دهقان، کارگردان نمایش”دو متر در دو متر جنگ”

به تدریج به این نتیجه رسیدم که اگر نمایشی از جنگ را درست مخالف پیش زمینه‌های ذهنی تماشاگرانم روی صحنه ببرم، کارم بهتر خواهد شد و بیشتر مورد استقبال قرار خواهد گرفت.

نیلوفر رستمی
نمایش”دو متر در دو متر جنگ” نوشته حمیدرضا آذرنگ و به کارگردانی نیما دهقان این روزها در تالار کوچک تئاترشهر رأس ساعت 30/19 هر شب روی صحنه می‌رود. در این نمایش هدایت هاشمی، فرزین صابونی، سینا رازانی و علیرضا محمدی به ایفای نقش می‌پردازند.
نیما دهقان کارگردان نمایش از سال 77 با روی صحنه بردن نمایش”شاعر” به صورت حرفه‌ای کار خود را شروع کرد و تا به حال به ترتیب نمایش‌های”عروس تغی”، ”پرومته در زنجیر”، ”کفتر به توان دو”، ”ملاقات شبانه”(نوشته کارگردان) و”لوله” را روی صحنه برده است.
گفت‌وگوی زیر با دهقان درباره نمایش”دو متر در دو متر جنگ” است.
کارهای قبلی شما”لوله” و”ملاقات شبانه” هم کمدی بود، چرا به سراغ ژانر کمدی می‌روید؟ چه جذابیت‌هایی برایتان دارد؟
مهم‌ترین دلیل علاقه من به ویژگی‌های جامعه خودمان برمی‌گردد، معتقدم که در حال حاضر کارگردان با تاکید بر واژه”ضرورت” باید به تولید شور زندگی در اجراهایش فکر کند و بتواند که یک ارتباط سالم، سازنده و شاد را با تماشاگرش برقرار کند. کشور ما یک کشور جنگ زده است، با تصاویری از جنگ که اکثراً هم تصاویر تلخی هستند، بیشتر کارگردان‌های ما اگر هم مقوله جنگ را به کمدی نشان داده‌اند اما بیشتر با معیارهای ضعیف و بی‌نشاط بوده است. من خیلی کمدی دوست دارم و معتقدم که بار انتقال مفاهیمش از تراژدی بسیار بیشتر است. اولین بار که حمیدرضا آذرنگ طرح نمایشنامه‌اش را مطرح کرد، خیلی ناراحت شدم چون تلخی‌های زیادی را حس کردم و فکر می‌کردم باید نمایشی اشک ریزان را روی صحنه ببرم. اما به تدریج به این نتیجه رسیدم که اگر نمایشی از جنگ را درست مخالف پیش زمینه‌های ذهنی تماشاگرانم روی صحنه ببرم، کارم بهتر خواهد شد و بیشتر مورد استقبال قرار خواهد گرفت.
و چرا نمایشنامه‌ای با مضمون جنگ انتخاب کردید؟
من خیلی دوست دارم نمایشنامه‌های اخلاقی که همراه با کند و کاو در ماهیت انسان‌ها است روی صحنه ببرم، خیلی دوست دارم که انسان را در موقعیت‌های مختلف ببینم. در”دو متر در دو متر جنگ” هم کارکترها واکنش‌های جالبی را در موقعیت‌های مختلف از خود نشان می‌دهند که به نظرم پیام‌های حاصل از این واکنش‌ها هم بسیار اخلاقی است.در واقع این نمایشنامه را به خاطر موضوع جنگ کار نکردم، جنگ برایم در اولویت نبود، فقط به خاطر محتوا و مضامین که در آن مطرح می‌شد، علاقه‌مند شدم آن را روی صحنه ببرم.
طی این سال‌ها در ادبیات و سینما آثار زیادی از جنگ را دیده‌ایم و خوانده‌ایم، آثاری که بیشتر به سمت شعاری و کلیشه‌ای شدن سوق پیدا کرده، از این که به سراغ چنین سوژه‌ای رفتید واهمه نداشتید؟
من به یک جمله بسیار زیبا اعتقاد دارم، این جمله می‌گوید: (کارگردان خیانت کار متن است.) خیانت او یک خیانت غافلگیر کننده است. یعنی کارگردان با تشخیص قشر تماشاگرانش و پیش زمینه‌های ذهنی آن‌ها باید نمایشش را روی صحنه ببرد، اتفاقاً عنوان نمایش”دو متر در دو متر جنگ” خود به خود ذهنیتی را در تماشاگر ایجاد می‌کند که دوباره به دیدن نمایشی درباره جنگ آمده است ولی وقتی نمایش شروع می‌شود، همه چیز را تغییر یافته، می‌بینید. من معتقدم که اگر کار خوب باشد تماشاگر را جذب خواهد کرد، کما این که در این کار این اتفاق خیلی خوب افتاده است. اصلاً باورم نمی‌شود که تماشاگران زیادی با نمایشم ارتباط برقرار کرده‌اند. وقتی یک نگاه تازه از سوژه‌ای کلیشه‌ای به وجود بیاید، قطعاً تماشاگران ارتباط خوبی با کار برقرار می‌کنند. متاسفانه نویسندگان ما، خودشان یک سری خط قرمزهایی را ایجاد کرده‌اند که نمی‌توانند با وجود آن‌ها به خلاقیت برسند. یک چیز را این جا حتماً می‌خواهم تاکید کنم که نمایش ما به جنگ ایران و عراق ربطی ندارد.
به نظرم رسید که متن در اجرا خیلی تغییر کرده است، یک جور اجرا بر متن استوار بود.
وقتی گفتم کارگردان خیانت کار متن است، منظورم این بود که صرف نظر از رعایت وحدت موضوع، او می‌تواند وحدت مکان و زمان نمایشنامه را تغییر دهد. اگر امروز نمایش”هملت” را بخواهیم اجرا کنیم دیگر به این فکر نمی‌کنیم که شکسپیر تفکر و ایده‌آل‌هایش چه بوده، به این فکر می‌کنیم که چگونه”هملت” را با توجه به شرایط و مقتضیات روز خودمان روی صحنه ببریم. یعنی متن را به روز‌ می‌کنیم. به همین دلیل هم باید بگویم هر متنی توسط گروه‌ ما خیلی تغییر خواهد کرد.
پس متن را خیلی تغییر دادید؟
بله، تغییرات زیاد بوده، به عبارتی وحدت موضوع تغییر نکرده است اما ساختار نمایشنامه‌ها به دلیل شکل اجرایمان تغییر کرده است.
موسیقی نمایش من را به یاد نمایش”دن کیشوت” می‌انداخت.
واقعیتش من از آهنگساز نمایش خواستم تا موسیقی شبیه کارتون تام و جری برای این کار بسازد. شما یک موسیقی کارتونی شنیدید، فرشاد فزونی در نمایش”دن کیشوت” یک ملودی داشت که مرتب در طول نمایش تکرار می‌شد اما در این جا ملودی وجود نداشت. به نظرم شباهتی که شما حسش می‌کنید به خاطر این است که هر هنرمندی شاخص‌هایی دارد که امضاء کاریش به حساب می‌آید اما موسیقی این کار با موسیقی نمایش”دن کیشوت” زمین تا آسمان فرق می‌کند.
بر عکس کلیت نمایش که بر پایه کمدی شکل گرفته بود، آخر نمایش خیلی جدی تمام شد، چرا همان چیزهایی را که می‌خواستید در انتهای نمایش بگوئید با همان زبان کمدی نگفتید و لحنی جدی که مغایر با لحن کل نمایش‌تان بود برای پایان انتخاب کردید؟
من می‌گویم برنج چیز ساده و کوچولویی است و شکم من را سیر می‌کند، ما هر روز برنج را می‌خوریم و مقداری از آن را هم حرام می‌کنیم که به نظرم خیلی خنده دراست. قسمت حرام کردن برنج، بخش طنز کار ما بود. اگر من یک روز به شما بگویم که نمی‌توانید برنج بخورید، آن وقت شما خیلی ناراحت می‌شوید. گروه نمایشی هم از یک مقوله بسیار ساده اما تلخ حرف می‌زند که طبیعتاً نمی‌تواند تماشاگر خود را خیلی شاد از سالن بیرون بفرستد شما هر روز توسط اخبار جنگ‌های مختلف دنیا را دنبال می‌کنید اما فکر کردید که در این جنگ‌ها آدم‌هایی هستند که فراموش شده‌اند؟ سرخپوست‌ها جمله زیبایی دارند با این مضمون که چیزهای زیبا این قدر بزرگ هستند که ما نمی‌توانیم آن‌ها را ببینیم. در پایان نمایش اگر خنده‌های تماشاگر پاک نمی‌شد، تماشاگران بعد از خروج از سالن همه چیز را فراموش می‌کردند. دلیل دیگر هم که خواستم آخر نمایش را با کمدی تمام نکنم، نمایشنامه” به خاطر”پیک نیک در میدان جنگ” بود که متنی کمدی است و اتفاقاً پایانش نیز با کمدی تمام می‌شود، می‌خواستم نشان دهم که جور دیگری هم نمایش کمدی با مضمون جنگ می‌تواند تمام شود.
یعنی نمی‌خواستید تماشاگر به یاد نمایش”پیک نیک در میدان جنگ” بیفتد؟
بله، نمی‌خواستم شبیه آن متن شود و از همه مهم‌تر نمی‌خواستیم نمایش با تفکر پوچی و تباهی تمام شود، قطعاً اگر نمایش با کمدی تمام می‌شد، تماشاگر به پوچی می‌رسید اما وقتی آخرش این طور تمام می‌شود تماشاگر به هزار معنا می‌رسد که یکی از آن‌ها هم پوچی است. در واقع می‌خواستم با این پایان تاویل ایجاد کنم. دلیل دیگر هم که خواستم از تفکر پوچ‌گرایی بپرهیزم، این بود که به نظرم نمایش کمی بار مذهبی دارد، جمله‌ای در نمایش هست که می‌گوید: (کشتن انسان‌ها گناه است.) این جمله کاملاً مذهبی است همین طور شکل اجرایی نمایش هم تا حدودی مذهبی است، نمایش با خاک شروع می‌شود و با خاک هم تمام می‌شود، و این یادآور این نکته است که انسان‌ها از خاک می‌آیند و به خاک می‌روند.